خبرگزاري "مهر"- گروه دين و انديشه : فيلسوفان تا زمان كانت ذهن را همانند آينه اي مي دانستند كه در مواجهه با واقعيت، آن را آن گونه كه هست، مستقل از ساخت و كاركرد خود مي شناسد. كانت با رد اين باور، ذهن را در فرايند معرفت به منزله عينكي مي دانست كه قابل برداشتن از جلوي چشم نيست. فيلسوفان تحليلي پا را از اين فراتر گذاشته اند و معرفت را متاثر از شرايط زباني، برخي از آداب و رسوم اجتماعي، شرايط اقتصادي و ... دانستند.
گروهي از فيلسوفان پيش از سقراط منكر ثبات و گروهي ديگر منكر تغير بودند، ولي ارسطو همگام با فهم عرفي به دو گونه دگرگوني قائل شدند: دفعي و تدريجي. وي پس از آن در قلمرو صفات اشياء قائل به صفات ذاتي يا ذوات و صفات عرضي يا اعراض گرديد. جان لاك بر خلاف وي، تفكيك بين صفات ذاتي و عرضي را نه يك امر آفاقي بلكه انفسي و بازتاب محدوديتهاي ذهن و زبان مي دانست.
فهم عرفي در شيئي چهار دسته صفت قائل است: صفات ذاتي و عرضي كه هر يك به نفسي و نسبي تقسيم مي شوند كه دسته دوم را نسب دروني، و دسته چهارم را نسب بيروني مي نامند. هرچند ايده آليستهاي مطلق و فيلسئفان تحليلي اين تفكيك را بر نمي تابند.
"صفات اشياء در فلسفه تحليلي و حكمت اسلامي" در پنج فصل نخست، تفصيل ديدگاه هاي ياد شده را گزارش، تحليل ونقادي مي كند و در فصل آخر به ترجمه سه مقاله در همين ارتباط مي پردازد. عناوين فصلهاي كتاب عبارتند از: بين انكار ثبات و انكار متغير، راه حل ارسطو، اشكالات لاك بر ارسطو و راه حل خود او، ديدگاه هاي فيلسوفان تحليل زبان، ديدگاه هاي فيلسوفان و منطقدانان مسلمان، در آمدي بر نامگذاري ضرورت و انواع طبيعي، نسب خواص و شباهتها، نسب دروني و بيروني.
مولف در اين كتاب سعي كرده با رويكردي تاريخي، تحليلي، و نقدي، نخست گزارشي از ديدگاه هاي گوناگون عرضه كند وبا تحليل مواضع موافقان و مخالفان و براهيني كه به سود راي خويش آورده اند خاستگاه هاي نظري آنان را آشكار سازد. سپس تا اندازه اي عيب و هنر آراء و نظرات گوناگون را نمايانده و مورد سنجش و نقد قرار دهد.
بسياري از مسائل و موضوعات مورد بحث، در دوره هاي متاخر مطرح شده و فيلسوفان و متفكران در سه سده اخير در باب آنها اتخاذ موضع كرده اند. البته پاره اي از مسائل و موضوعات مانند تفكيك خاصه ذاتي از عرضي، تفكيك دگرگوني جوهري از عرضي، تفكيك خواص نفسي از نسبي، از زمان ارسطو و در آثار وي مطرح و بررسي شده اند، اما بسياري از مسائل و موضوعات ديگر مسائل مستحدث فيلسوفان آن روزگار و پس از آن تا تقريبا سه سده پيش، يعني تا زمان جان لاك، از جمله فيلسوفان و منطقدانان مسلمان، درباره آنها موضع صريحي اتخاذ نكرده اند. مولف در صدد آن است روشن سازد كه اگر آنان در زمان ما بودند و با اين مسائل روبه رو مي شدند، با توجه به مباني خويش، در باب هريك از اين مسائل و موضوعات چه موضعي را اتخاذ مي كردند.
نظر شما