پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۱ مهر ۱۳۸۳، ۱۱:۵۵

مقدمه اي بر " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق "؛ جستاري درباره فلسفه اخلاق ايمانوئل كانت

خبرگزاري "مهر" - گروه دين وانديشه: اخلاق كانت پرشكوه ترين منظومه اخلاق جهان جديد است. آنچه در پي مي آيد مقدمه اي است بر كتاب " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق" كه كانت آن را جهت فهم آسانتر " نقد عقل عملي" نگاشته است.

1

منظومه اخلاقي كانت بي شك رفيع ترين منظومه اي است كه در جهان جديد و بر دامن مدرنيته نضج گرفته است. با اين اعتبار مي توان ادعا كرد كه در تاريخ تفلسف و تفكر بشري، فلسفه اخلاق كانت اگر بي نظير نباشد كم نظير است

منظومه اخلاقي كانت بي شك رفيع ترين منظومه اي است كه در جهان جديد و بر دامن مدرنيته نضج گرفته است. با اين اعتبار مي توان ادعا كرد كه در تاريخ تفلسف و تفكر بشري، فلسفه اخلاق كانت اگر بي نظير نباشد كم نظير است. بي جهت نيست كه اين فلسفه تا بدين اندازه جدي گرفته شده است و مخالف و موافق آن ، گفت و گوهاي زياد و ژرفي را با آن سامان داده اند. كانت اما بيش و پيش از آن كه پا به عرصه تفكر اخلاقي بگذارد تجربيات ژرف اخلاقي داشت و قبل از حصول ، حضوري در اين گستره به هم رسانده بود. بي جهت نبود كه ادعا مي كرد در عرصه عقل نظري هم بدان جهت به فعاليت مشغول است كه راه را بر ايمان باز كند. هم اكنون هيچ يك از ما شك نداريم كه مفاهيمي چون : "خدا"، "دين" و ايمان براي او از دريچه اخلاق و اخلاقيات چهره مي نمودند و جلوگري داشتند. اين چند نكته بوضوح و بوفور اهميت اخلاق را به مثابه حوزه اي بس حساس - و الته مناقشه برانگيز و جدل برانگيز - در نظر كانت نشان مي دهد و تأملات ژرف وي را در اين زمينه توجيه گر است. 


                                                       2

 مي توان ادعا كرد كه اگر مكتب اصالت فايده نضج نگرفته بود فلسفه اخلاق كانت تا حدود زيادي موضوعيت و بديل خود را - لااقل در ساحت ماده و نه صورت - از دست مي داد

 فلسفه جديد غرب صرفا گفت و گوهاي جدي پاره اي فيلسوفان با فيلسوفان ديگر است. بي جهت نيست كه پاره اي از انديشه ورزان در معادل قرار دادن اين دو مفهوم ( فلسفه و گفت و گو) بسي اصرار و ابرام دارند. كانت نيز از اين قاعده مستثنا نيست و توجه به نظام اخلاقي او بدون توجه به افراد و رويكردهايي كه وي مشغول گفت و گو با آنهاست هر پژوهشي در مورد نظام و آموزه هايش را با مشكلات عديده اي مواجه مي سازد. جدا از حوزه عقل نظري كه كانت با دو نحله مطرح معاصرش ( تجربه گرايان و عقل گرايان) گفت و گو و مكالمه دارد در ساحت عقل عملي بسيار با آموزه هاي مكتب اصالت فايده و قله هاي اين تفكر: بنتام و استوارت ميل مكالمه مي كند. بي شك مي توان ادعا كرد كه اگر مكتب اصالت فايده نضج نگرفته بود فلسفه اخلاق كانت تا حدود زيادي موضوعيت و بديل خود را - لااقل در ساحت ماده و نه صورت - از دست مي داد. اين همه تلاش كانت براي توجيه نظام اخلاقي اش و رنج فراواني كه جهت تآسيس آن به خرج داده ، بدان جهت بوده كه بديل و رقيبي سترگ به نام مكتب فايده گرايي رخ مي نموده و ذهن و زبان هاي بسياري را مي ربوده  است. اين مكتب هنوز هم از جدي ترين و قوي ترين مكاتب اخلاقي است و پيروان و طرفداران بسيار دارد و از پاره اي جهات بر مكتب وظيفه محور كانت مي چربد. شانسي كه كانت داشت اين بود كه در دوره اي مي زيست كه فايده گرايي بخوبي معرفي شده بود و كانت در آن فضا مي توانست براحتي با وجود بديلي فربه، مكتب فكري خود را تاسيس كند.

3

 كانت به پيروي از يونانيان، فلسفه را به سه بخش تقسيم مي كند: دانش طبيعي، دانش اخلاق و دانش منطق. فلسفه صوري كه همان منطق است با قوانين كلي و عام انديشه سروكار دارد . اما فلسفه مادي  يا قوانين طبيعت است يا قوانين آزادي كه اولي را فلسفه  طبيعت و دومي را فلسفه اخلاق مي ناميم. دغدغه مهم كانت، ضرورت و كليت قوانين اخلاق است همانطور كه كليت و ضرورت قوانين طبيعت را انتظار دارد. به معناي  ديگر اگر در فلسفه طبيعت حساسيت او آن است كه قوانيني داشته باشد كه همه چيز بر طبق آن روي دهد در فلسفه اخلاق دغدغه آن را دارد كه به قوانيني برسد كه هر چيز طبق آن بايد روي دهد. تا اينجا تفاوتي ماهوي ميان مشرب كانت در قبال قوانين طبيعت و اخلاق با مشي ديگر فيلسوفان اخلاق مغرب زمين وجود ندارد. تفاوت از آنجا شروع مي شود كه اوبه  گونه اي ديگر به ضرورت و كليت مي نگرد كه همه كم و بيش در نقد اول شاهد آن بوده ايم و تفسير و شرح آن البته مجال ديگري را مي طلبد. اما به طور خلاصه مي توانيم بگوييم كه ساختار ذهن هم در اين ضرورت و كليت دخيل است و شرايط امكان معرفت كه طبيعتآ قوانين طبيعت و آزادي را نيز در بر مي گيرد با توجه بدان تعريف مي شود. به معناي ديگر، نظريه صدق كانت نظريه مطابقت نيست و او نظريه اي ديگر را كه با عنوان نظريه انسجام معروف است معرفي مي كند.

مسئله اساسي كانت در نقد دوم ( و در كتاب " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق") اين است كه فلسفه اي اخلاقي بنا كند كه از دو خصيصه ضرورت و كليت بهره مند باشد و به همين جهت است كه او بسي بر تمايز دانش تجربي و دانش پيشيني اصرار دارد. تاكيد كانت بر كلي و ضروري بودن قوانين اخلاقي مشخص است . او بسيار دلنگران است كه قوانين اخلاقي در چنبره تنگ نسبي محوري و امكان و جزييت بيفتند

مسئله اساسي كانت در نقد دوم ( و در كتاب " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق") اين است كه فلسفه اي اخلاقي بنا كند كه از دو خصيصه ضرورت و كليت بهره مند باشد و به همين جهت است كه او بسي بر تمايز دانش تجربي و دانش پيشيني اصرار دارد. تاكيد كانت بر كلي و ضروري بودن قوانين اخلاقي مشخص است . او بسيار دلنگران است كه قوانين اخلاقي در چنبره تنگ نسبي محوري و امكان و جزييت بيفتند . كانت بالاخره در اپيستمه و گفتماني تنفس مي كند كه فاصله ميان "است" و "بايد" بسي فراخ است ؛ يعني از "است" منطقآ "بايدي" را نمي توان نتيجه گرفت.  به همين جهت كانت اذعان مي كند عقل يكي است منتها به دو راه ممكن است با عيني كه بدان تعلق دارد پيوند برقرار كند: يا صرفآ بدان و به مفهوم آن تعين بخشد ( عقل نظري) يا به آن  واقعيت ( فعليت) بخشد. بدين ترتيب او قوانين اخلاق را از قوانين طبيعت جدا مي كند و آن را مقدم بر تجربه و پيشيني در نظر مي گيرد. كانت بخوبي متوجه شده بود كه اگر بخواهد طبيعت گرايانه و با توجه به طبيعت انسان، اخلاقي را سامان دهد اگر به اصولي برسد كه كلي هم باشند آن اصول از آن بابت كه مبناي تجربي دارند قواعدي بيش نيستند و به هيچ عنوان نمي توانند نام قانون اخلاقي را اخذ كنند.  او با تآكيد بر مولفه تخصص و اينكه كار فيلسوف انسان شناسي عملي نيست - چرا كه در انسان شناسي عملي بسي بر تجربه اصرار و ابرام مي شود - بار ديگر هم تعلق خاطرش را به فلسفه نشان مي دهد و هم رويكرد و اولويت بندي خود را به رخ مي كشد و مابعدالطبيعه اخلاق را در صدر مجلسي مي نشاند كه انسان شناسي طبيعي و ديگر دانشهاي تجربي در آن وجود دارند و هم تكيه مجدد خود را بر ضروري بودن و كلي بودن قوانين اخلاقي نمايان مي سازد.  كانت خود در مقدمه كتاب " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق" ضرورت قوانين اخلاقي را برشمرده است. به اعتقاد وي اين ضرورت نه تنها دليل نظري براي پژوهش در اصول اخلاقي خرد ما به شمار مي رود كه اگر ضرورتي موجود نباشد ما راهنما و معياري براي سنجش اخلاق نداريم و بدين گونه اخلاق ما پذيراي همه گونه تباهي خواهد بود.

                                                       4

به تعبير كانت " خواست يا اراده عبارت است از توانايي برگزيدن تنها آن چيزي كه عقل، مستقل از تمايل، از لحاظ عملي ضروري و عيني  بشناسد " . كانت با تاكيد بر انجام كار براي قانون اخلاق  راه و مسير خودر ا از فايده گرايان كه از تطابق با قوانين اخلاقي فراتر نمي روند جدا مي كند. به نظر كانت چه بسا اصول غير اخلاقي در پاره اي از موارد  مطابق با قوانين اخلاقي باشند

كانت  در مقدمه "بنياد" از تمايزي سخن به ميان مي آورد كه در كتاب بوفور و بوضوح بر آن تاكيد مي كند و آن تمايز ميان كاري است كه با قانون اخلاقي مطابقت دارد و كاري كه براي قانون اخلاقي است. اين تمايز نيز رابطه تنگاتنگي با تمايز ميان قوانين آزادي و قوانين طبيعت دارد.  مي دانيم در طبيعت هر كار و امري بر طبق قوانين طبيعت كار مي كند ، اما كافي نيست - اگر چه لازم است - كه انسان اخلاقي كاري را انجام دهد كه مطابق قوانين اخلاقي است. او بايد براي آن قانون اخلاقي، كارهاي خود را سامان دهد. در اينجاست كه مفهوم مهم فلسفه اخلاق كانت " خواست" يا "اراده" پا به عرصه وجود مي گذارد. به تعبير كانت " خواست يا اراده عبارت است از توانايي برگزيدن تنها آن چيزي كه عقل، مستقل از تمايل، از لحاظ عملي ضروري و عيني  بشناسد . " در اينجا كانت به صراحت راه خود را از مكتب اصالت فايده جدا مي كند. مي دانيم كه فايده گرايان ، كم و بيش ، با محوريت فايده به بيشترين سودي نظر دارند كه از اعمال در يك جامعه حاصل مي شود. كانت با تاكيد بر انجام كار براي قانون اخلاق  راه و مسير خودر ا از فايده گرايان كه از تطابق با قوانين اخلاقي فراتر نمي روند جدا مي كند. به نظر كانت چه بسا اصول غير اخلاقي در پاره اي از موارد  مطابق با قوانين اخلاقي باشند.


5

كانت به جهت آن كه تازگي سخن خود را مشخص كند و همچنين ايضاح مفهومي بيشتري را صورت دهد ناگزير است تمايز ديگري را قايل شود. در اينجا اما تمايز، ميان اراده مدنظر او با اراده اي است كه " ولف "  از آن سخن مي گويد به شمار مي رود . به نظر كانت، مراد ولف از اراده بسيار عامتر از برداشتي است كه او از قضيه دارد. ولف از اراده همه كوششها و انگيزه هايي را مدنظر مي گيرد كه انديشه اي عام بايد  آنها را بشناسد اما منظور كانت از اراده كنشها و قوانين خاصي است كه يكسره مستقل از تجربه هستند. به تعبير خود كانت، مابعدالطبيعه اش بايد مفهوم و اصول يك اراده محض را بررسي كند و نه كنشها و واكنشها و كيفيات اراده آدمي به نحوه عام را . در اينجا باز پرهيز كانت از اينكه اخلاقي مبتني بر تجربه بنا كند هويدا مي شود.


6

مي دانيم كه كانت در جاهاي مختلفي از واحد بودن عقل سخن به ميان آورده و تصريح كرده اگر از عقلهاي گوناگون سخن به ميان مي آورد به هيچ عنوان مراد  وي چندگانگي عقول نيست. يعني عقل يكي است اما به دو طريق مي تواند با عيني كه بدان تعلق دارد بستگي پيدا كند. يا صرفا بدان تعين مي بخشد يا بدان  فعليت مي دهد. علت اين كه كانت بدين تقسيم بندي دست مي زند آن است كه هرچند اين دو در واقع يكي هستند اما عقل عملي به اندازه عقل نظري ضرورت ندارد. كانت از دو فيلسوف بشدت متاثر است : هيوم و روسو. اگر چه او در نقد اول بيشتر از هيوم تاثير مي گيرد و اوست كه كانت را از خواب جزمي اش بيدار مي كند در نقد دوم بسي از روسو تاثير مي گيرد. به نظر كانت ما آدميان تا آن اندازه كه در حوزه نظر دچار خطا و اشتباه مي شويم و بين موضوعات و مفاهيم خلط و خبط مي كنيم در عقل عملي اينگونه نيستيم و همه از چنان  عقل عملي برخورداريم كه به سهولت و راحتي قادر به تشخيص عمل درست و اخلاقي هستيم. در دومين محور، كانت باز تاكيد مي كند كه عقل يكي است و فقط مصاديق آن هستند كه با يكديگر تفاوت دارند. او آنگاه توضيح مي دهد كه براي پيشدرآمدي بر عقل عملي و به جهت آن كه تمهيدات و مقدمات كار فراهم شود كتاب " بنياد مابعدالطبيعه اخلاق" را نگاشته است.


7

پرسش اخلاقي كانت ، اين كه " چه بايد انجام دارد؟" خاستگاه و مبناي كاملا معرفتي دارد و ناشي از نگاه جديدي است كه بشر معاصر نسبت به معرفت و شناخت خود اخذ كرده است

پرسش اخلاقي كانت به تبع از همه پرسش همه فيلسوفان اخلاق دنياي جديد آن است كه " چه كاري را بايد انجام داد؟" اين پرسش در نقطه مقابل پرسشهايي چون " زندگي خوب چيست؟" و " چگونه بايد بود؟" و " سعادت چيست؟" قرار مي گيرد. فيلسوفان و مورخان اخلاق در باب علت  تحول پرسشهاي اخلاقي و رسيدن  به اين پرسش "عمل محور" حرف و حديث زيادي زده اند اما به نظر ما در مهمترين گام مي توان بر تغيير رويكرد معرفتي انسان دست گذاشت. بالاخره انسان جديد در اپيستمه اي زيست مي كند كه در آن تلقي اي كه  از معرفت، عقل و عقلانيت وجود دارد در نقطه مقابل برداشت پيشين قرارمي گيرد. اين تغيير پارادايم بوفور و بوضوح تاثير خود را بر تفكر اخلاقي انسان نيز گذاشته است. سخن كانت مبني بر اين كه به دنبال اصل غايي اخلاق است مسبوق به مبادي و مباني اي است كه سامان دهنده و هماهنگ كننده اعمال اخلاقي ما باشند. طبيعي است كه اين هدف و آرمان براي فرد عقل گرايي چون كانت فوق العاده اهميت دارد . خلاصه آن كه پرسش اخلاقي كانت ، اين كه " چه بايد انجام دارد؟" خاستگاه و مبناي كاملا معرفتي دارد و ناشي از نگاه جديدي است كه بشر معاصر نسبت به معرفت و شناخت خود اخذ كرده است.


8

از همه خصايص دستگاه عظيم فكري - اخلاقي كانت ، به نظر ما انسجام و هماهنگي مولفه ها و مفاهيم پرنگ تر و پرجلوه تر است. قاعده آن است كه فيلسوفان گوناگون را با توجه به چرخشهاي فلسفي و فكري شان بسنجند. اما ما بر اين نظريم كه آن چنان كه كانت در نقد اول خود چرخش فكري نشان داده در نقد دوم خود چنين كاري نكرده است. اما او منظومه اي فكري - اخلاقي به وجود آورده كه كمتر كسي است كه بتواند بدان احترام نگذارد. اگر كسي بخواهد نظام فكري - اخلاقي او را نقد كند بيش و پيش از هر كاري بايد بر مفهوم انسجام داست بگذارد و از اين نقطه قوت كانت، به او نقد وارد كند.

کد خبر 120392

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha