به گزارش خبرنگار مهر، فستیوال علمی و فرهنگی "باباطاهر همدانی" شاعر و صوفی پرآوازه ایرانی توسط مرکز فرهنگی لُر و با همکاری وزارت فرهنگ و هنر اقیلم کردستان عراق طی روزهای 23 و 24 آذر در شهر سلیمانیه برگزار شد.
شعار این فستیوال "باباطاهر نماد تاریخ ادبی ما" بود که با ارائه 20 مقاله توسط استادان دانشگاههای ایران و اقلیم کردستان عراق و دیگر مهمانان خارجی برگزار شد و برپایی یک نمایشگاه نقاشی با موضوع زندگی و آثار باباطاهر از برنامههای جنبی آن بود.
نوشتار زیر مقاله ارائه شده توسط کمیته پژوهشی انجمن ایرانشناسی کهندژ در این فستیوال و با عنوان "جایگاه باباطاهر در عرفان و ادب سرزمینش" است که توسط حسین زندی دبیر این کمیته قرائت و به پرویز اذکایی تقدیم شد.
کمیته پژوهشی انجمن ایرانشناسی کهندژ یک نسخه از این مقاله را که در فستیوال "باباطاهر همدانی" به زبانهای عربی و کردی هم ترجمه و منتشر شد، به خبرگزاری مهر ارسال کرده که متن کامل آن در زیر از نظر میگذرد.
بیش از یکصد سال است که پژوهشگران ادب و ادبیات فارسی درگیر بررسی اشعار و ابیات شاعران بزرگی همچون حافظ، فردوسی، خیام، مولوی و... در پی یافتن پاسخ سوالاتی هستند که اشعار واقعی و اصیل این شاعران کدامند، کدام نسخه صحیح تر است و کدام بیت الحاقی است .... و گاه برای دریافتن درستی و یا نادرستی واژههایی مانند "ننشیند" و "بنشیند" و ... مقالهها و رسالهها نوشتهاند. عبوس زهد به وجه خمار بنشیند؟ / مرید خرقه دردی کشان خوش خویم (حافظ).
باباطاهر نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نیست بلکه سوالات بیشتری در مورد ویژگی آثار و چگونگی احوال او مطرح است که یا کمتر بدان پرداخته شده و یا به پاسخ قابل قبولی دست نیافتهاند و همچنان با ابهامات فراوانی روبرو است.
دکتر علیرضا ذکاوتی قراگوزلو قضیه باباطاهر را یک قصه معما آمیز میداند و میپرسد : باباطاهر کی بوده؟ کِی بوده؟ این اشعار معروف چه مقدارش از آن اوست؟ زبان یا لهجه این اشعار چیست و چه نسبت و ارتباطی با اشعار فهلوی دیگر دارد؟ آیا فهلویات اصیل و دست نخوردهای از قرون گذشته در دست داریم؟ اینها را چطوری باید خواند؟ آیا صرف اینکه به سلیقه خود کلمات را عامیانه کنیم مثلا مانند مشهدیها "من" را "مو" بگوییم کافی است؟ [پرویز اذکایی / باباطاهرنامه / مقدمه].
با گذشت دهههای متمادی که پژوهشگران در پی این پرسشها هستند هنوز به پاسخ روشنی دست نیافتهاند بلکه بر تعداد پرسشها افزودهاند و بعضاً به ابهامات بیشتری دامن زدهاند. اما در عین حال راه را برای آیندگان هموار کردهاند تا برای حل معماها روشهای پیشین را در پی نگیرند. در میان آثار پژوهشگران معاصر علاوه بر زنده یاد مراد اورنگ که بیشتر اشعار منسوب به باباطاهر را در یک جا گردآوری کرد (سروده های باباطاهر همدانی پیراسته مراد اورنگ) آثار ارزنده استاد پرویز اذکایی خوانندگان را به پاسخ این سوالات نزدیکتر کرده ودر این نوشتار نیز از آثار این استاد گران قدر بیشترین بهره برده شده است.
باباطاهر چه کسی است؟
بر خلاف دیگر شاعران و عرفای نامدار که القاب و اعقاب و تاریخ گذشته و آیندهاش بر نامش افزوده است - که فلان ابن فلان در تاریخ فلان آمد و زیست و درگذشت - از باباطاهر چنین پیشینهای سراغ نداریم هنوز نمیتوان به صراحت از زندگی او سخن گفت. کلمه بابا که پیش از نام وی آمده در فارسی به معنای پدر است اما در عرفان ایرانی به ویژه در آیین یارسان لقبی است ویژه که به برخی خواص و پیشوایان آیین داده شده، مانند بابایادگار، باباناووس و باباطاهر و...
اذکایی مینویسد: بابا اسم تفخیم است، مانند "شیخ" و "پیر" و استاد و مانند اینها که در خصوص اولیا، زاهدان و عارفان از سوی مردمان به نام اصلی ایشان افزوده میگردیده و غالباً به همان اشتهار یافتهاند و از فرانتز روزنتان نقل میکند که "پاپ" مسیحیان و بابا ریشه مشترک دارند [پرویز اذکایی / باباطاهرنامه ص127] در آثار پس از وی جملگی او را طاهر و باباطاهر خواندهاند از جمله نامههای عین القضات، راحه الصدور راوندی، کشف المحجوب و... پسوند عریان را به جهت لخت و عور بودن باباطاهر نسبت میدهند که به نظر نادرست میآید و بر اساس افسانهها و داستانهای بعد از باباطاهر عنوان شده است عدهای از نویسندگان متاخر بر پایه دوبیتیهای افزودهای که در بین اشعار باباطاهر یافت شده به اشتباه پدر او را پور فریدون دانستهاند یافتههای دکتر پرویز ناتل خانلری و استاد سعید نفیسی که با بررسی آثاری چون فرهنگ جهانگیری، نظم گزیده ناظم تبریزی، آتشکده آذر بیگدلی، کتاب عبدالصمد ساروی، مرات الفصاحه شیخ مفید، پور فریدون را از کردهای شیراز دانستهاند که در قرن هفتم و هشتم میزیسته و دوبیتیهایی به گویش کردهای شیراز از او بر جای مانده است و نشان دادند ارتباطی بین او و باباطاهر وجود ندارد.
زمان باباطاهر
تاریخ تولد،زندگی و مرگ باباطاهر نیز در ابهام است و گمانها و فرضیههای باباطاهر پژوهان بر اساس یک دوبیتی منسوب به بابا و داستان ملاقات او با طغرل است: من آن بحرم که در ظرف آمدستم / من آن نقطه که در حرف آمدستم / بهر الفی الف قدی برآید / الف قدم که در الف آمدستم
میرزا مهدی خان در روزنامه مجمع آسیایی بنگالی نظریه خیلی دقیق و بدیعی یکی از دوبیتیهای مرموز بابا را به حساب ابجد حل و تاریخ تولدش را از آن استخراج مینماید [دکتر جواد مقصود / شرح احوال و آثار / ص20] بدین نتیجه رسیده که باباطاهر در 326 هجری قمری متولد شده است. این نظریه را رشید یاسمی چنین رد میکند که: این تحقیق بر یک تکلف و حساب تراشی است که ابداً با لطف طبع باباطاهر مناسبت ندارد و اگر این سال را بپذیریم (وفاتش هم که محققاً بعد از 447 است) عمرش از 122 سال تجاوز میکند و لازم میآید که هنگام عبور موکب طغرل سلجوقی از همدان در سنه 447 یک پیر 121 ساله در سر راه او ایستاده و با شاه سخن گفته باشد و این چندان باور کردنی نیست.
به دنبال آن یاسمی نیز دچار همین حساب تراشی شده و بر اساس عقیده زرتشیان که معتقدند هر هزار سال بزرگی ظهور میکند بابا را یکی از آن بزرگان میداند و مینویسد: سال هزار مسیحی با آغاز محرم 391 هجری قمری مصادف بوده است از این قرار تولد بابا در الف میلادی و در سال 390 یا 391 هجری واقع شده و از این تاریخ تا عبور طغرل از شهر همدان [بین 447 و 450] 55 یا 58 سال میشود استاد مجتبی مینوی با توجه به مشکوک بودن دوبیتی مذکور گفتار رشید یاسمی را رد می کند و در نهایت اذکایی آورده است: این دوبیتی آشکارا صبغه نقطوی دارد و احتمالاً از ساختههای نقطویان گریخته از ایران به دربار اکبر شاه تیموری هندی (963 و 1014ق) است؟ و باز مینویسد: یک چنین بر ساخته نقطویانه در بعض مجموعههای متاخر دوبیتیهای منسوب به باباطاهر بدو انتماء یافته است و پس از تحقیق تاریخ ولادت باباطاهر را حدود سال 360 ه.ق/ 349 ه.ش/ 970 م/ تاریخ وفات او را حدود 450 ه.ق/ 1058م/436 ه.ش (حدود 88 ساله) سالروزش را در دین روز، 24 آبان ماه، 14 نوامبر مسیحی آورده است [پرویز اذکایی / ماتیکان عین القضات / ص 293] پیش از این برخی مانند دکتر خانلری و یاسمی بر این باور بودند که اولین بار در راحه الصدور راوندی از باباطاهر نام برده شده و بر این اساس در چگونگی زندگی ایشان تحقیق میشد اما با انتشار آثاری چون نامههای عین القضات، کشف المحجوب این باور باطل شد در راحه الصدور آمده است: شنیدم که چون سلطان طغرل بگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر یودند باباطاهر، باباجعفر و شیخ حمشاد.
کوهکی است بر در همدان آن را خضر خوانند بر آنجا ایستاده بودند نظر سلطان بر ایشان آمد کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصرالکندی پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید باباطاهر پارهای شیفته گونه بودی او را گفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت آنچ تو فرمایی بابا گفت آن کن که خدا میفرماید: ان الله یامر بالعدل و الاحسان سلطان بگریست و گفت چنین کنم بابا دستش بستد و گفت از من پذیرفتی؟ سلطان گفت آری بابا سرابریقی شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنین در دست تو کردم بر عدل باش سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی، آن در انگشت کردی اعتقاد پاک و صفای عقیدت او چنین بود و در دین محمدی صلعم، از او دیندارتر و بیدارتر نبود بارها این داستان را خوانده بودم اما باورش سخت بود چرا که تاریخ خلاف این را می گفت و طغرل هرگز با عطوفت و مهر و عدالت به مردم ننگریست و دیگر اینکه راوندی تاریخ شاهان را نوشته نه تاریخ باباطاهر و مردمان را و اینکه چرا بابا در مقام طغرل شعری نگفته در حالی که در دیدار با شاه خوشین شعرها سروده و با توجه به اینکه باباطاهر از بزرگان یارسان است و این جریان در طول تاریخ بارها به صورت جنبشهای اجتماعی در مقابل حاکمان قرار گرفته نه در کنار حکومتگران و وضو و نماز در عبادت ایشان مرسوم نیست و جملگی با زبان خود با خدا سخن می گفتند تا اینکه اخیرا متن سخنرانی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن به دستم رسید که از منظری دیگر بدین موضوع پرداخته است. او معتقد است "رنگ ماجرا حالت افسانه گونه دارد و میخواهد قدرت طغرل را توجیه کند اینان (ترکان غزنوی و سلجوقی) پس از آنکه با زور و قدرت حکومت را در دست گرفتند لازم بود که نوعی توجیه معنوی هم بشوند که اینها لیاقت دارند و "فره ایزدی" که ایرانیان از پیش از اسلام اعتقاد داشتند، کسی باید داشته باشد تا شایسته حکومت در کشور شود" و اشاره میکند که در مورد محمود غزنوی، بیهقی شرح میدهد که چطور شد او این لیاقت حکومت بر ایران را پیدا کرد و باز میگوید "در هر عبارتی که در مورد باباطاهر آورده، ناظر به این منظور است. برای اینکه به مردم بگوید طغرل سلجوقی کمربسته صوفیان، قلندران و کسانی که مورد اعتقاد شما هستند، بوده است و راوندی چنین کاری را کرده است و این حلقه ابریق نشان فره ایزدی است که به طغرل داده شده است".
به نکته مهمتری که دکتر ندوشن اشاره میکند این است که بنا به روایت ها "طغرل در سال 424 باباطاهر را دیده است و بعضیها [هم] استناد کردهاند که اگر در سال 424 بابا را دیده، پس در آن موقع باباطاهر زنده و 30 یا 40 ساله بوده پس تاریخ تولد او میتواند اوایل 400 بوده باشد در حالی که طغرل در سال 429 بر خراسان دست یافت و در سال 424 آنطور نبوده که شاه و فرمانروایی بزرگ و شناخته شده باشد هنوز غزنویان بر ایران حکومت داشتهاند به طوری که در 430 هنوز مسعود بر جای خودش بود و دو سال بعد سلجوقیان یر کشور مسلط شدند و میبینیم که تفاوت 424 با 430 زیاد است و این تاریخها با هم تطابق ندارند و با هم نمیخوانند و این خود گواهی است بر اینکه جنبه داستانی داشته نکته دیگری که راوندی میگوید این است که وزیر طغرل "ابونصر کندری" همراه او بوده که باباطاهر را میبیند در حالی که ابونصر کندری از سال 448 به بعد وزارت طغرل را به عهده داشته است و این تفاوت تاریخها ما را مشکوک مییکند که این داستان تا چه حد میتواند اعتبار داشته باشد."
کدام شعرها از باباطاهر است؟
اصالت اشعار هنوز کاملاً روشن نیست که کدام از باباطاهر است و کدام نیست. اگرچه پس از شناسایی پور فریدون و پالایش اشعارش از دیوان باباطاهر تکلیف برخی از دوبیتیها مشخص گردید اما به جز 25 بیتی که زندهیاد مینوی از کتابخانه موزه قونیه در ترکیه استخراج کرد و به نظر میرسد قدیمیترین نسخهای است که تا کنون به دست آمده (به تاریخ 848 هجری) و آن را هم دکتر مهرداد بهار آوانویسی و ترجمه کرده (باز هم) منسوب به باباطاهر میداند و مینویسد "اختلاف آنها از زمین تا آسمان است هر چند حتی بدون دسترسی به این نمونههای اصیل تنها با اطلاع متوسطی از زبانشناسی ایرانی میشد دریافت که سرتاسر دیوان منسوب به باباطاهر مخدوش است. در دست بودن این نمونههای اصیل به ما یاری و اجازه میدهد که دیوان باباطاهر همدانی را بر اساس آگاهی به زبانهای ایرانی میانه غربی و به خصوص زبان پهلوانی و قوانین تحول آن و با توجه به گویشهای مکتوب یا موجود دوره اسلامی، غرب و شمال غرب ایران بازسازی کنیم و آن را از دخالتهای آشکاری که با هدف فارسی کردن این اشعار گویشی انجام یافته است، رها سازیم باشد که مرد میدانی گام پیش نهد". پس باید توجه داشت در زمان زیست باباطاهر، همدان یکی از مراکز دانشی ایران بوده پس بدون آگاهی از زبان مردم همدان در زمان باباطاهر و قواعد شعری مورد استفاده وی و تفکیک نسخههای بدل از نسخ مبنا و شناختن مشرب فکری و عرفانی باباطاهر سره از ناسره نمیتواند جدا شود و به بیتهای اصلی باباطاهر نیز نمیتوان دست یافت.
زبان و لهجه اشعار چیست و چه ارتباطی با اشعار پهلوی دارد؟
مینوی در مقالهای با عنوان "باباطاهر لُر" در تغییر زبان دوبیتیهای بابا مینویسد "امر دیگری که موجب مزید اشکال در تعیین گوینده این دوبیتیها شده است اینکه اغلب نویسندگان نسخ به اقتضای ذوق عامیانه خود و به علت بیاعتنایی به حفظ کردن بیتبدیل و تغییر آثار خامه قدما، نتایج افکار نویسندگان را به زبان عصر خود درآوردهاند و هر لفظ مشکلی را تغییر دادهاند و در مورد فهلویات آنها را به زبان ادبی نزدیکتر ساختهاند چنانکه نمیتوان دانست اصل آنها به لهجه کدام ولایت بوده و نمیتوان از روی اینها خصوصیات لهجه آن ولایت را تدوین کرد". اینکه اشعار به علت بی توجهی و بیسوادی کاتبها تغییر لهجه یافتهاند کاملاً درست است اما اینکه استاد مینوی نیز مانند دوستانش باباطاهر را لُر دانسته جای پرسش است ابیاتی که پیشتر اشاره شد، زنده یاد مینوی از کتابخانه قونیه استخراج کرده به زبان پهلوی است و امروز نزدیکترین زبان به زبان پهلوی زبان "هورامی" یا "اورامی" است و ابیاتی که در دیوان شاه خوشین آمده و بدان خواهم پرداخت به گویش کردی گورانی است که از زبان هورامی منشعب شده و با هم ریشه مشترک دارند و این دو نسخه قدیمی که از دیگر نسخ اصیلترند هیچ یک به گویش لری نیستند البته این گونه میتوان گفت زبان باباطاهر لری است اما از آنجا که زبان دینی مردم یارسان (اهل حق) اورامی و گورانی است باباطاهر اشعار آیینی خود را به این زبانها میسروده است.
مینورسکی بدین باور است که "گویش باباطاهر به هیچ گویشی مرتبط نیست بل به نظر میآید که از همه آنها وام گرفته باشد". استاد پرویز اذکایی که خود در کتاب ارزشمند باباطاهرنامه رساله مفصلی با عنوان "تاریخچه فهلوی" نگاشته است در کتاب فرهنگ مردم همدان آورده است "ابوالمجد محمدابن مسعود تبریزی - مولف به سال 721 ه.ق - گوید که جمیع بلاد عراق عجم را "فهلوه" میگویند و سخنان ایشان را فهلوی و قبیلهای بودند در همدان، که ایشان را اورامنان گفتندی (گویند اورامنان قبیلهای بودند در همدان که زن و مردانشان همه عاشق بودهاند و در عشق مرد ... "اورام" محبوب ایشان بود که ایشان منسوبند بدان) همه دوبیتی گفتندی؛ دو بیت فهلوی را بر حسب آن "اورمنان" میگویند و او سه بیت تا شش بیت "شروینان" میگویند هم منسوب به قومی که ایشان این نمط گفته اند و از همدان بوده و هرچه بالای شش بیت است آن را شبستان گویند، جهت آنکه در شب آن را خواندندی ....".
در زبانشناسی به زبان پهلوی زبان فارسی میانه می گویند که پس از فارسی باستان یا کهن در غرب ایران رواج داشته و همه گیر بوده است و زبان هورامی امروز از یادگارهای آن است اگرچه با گسترش زبان سورانی و تعیین آن به عنوان زبان رسمی و حکومتی در کردستان دیگر زبانهای کردی به حاشیه رانده شده و زبان اورامی نیز دچار این ظلم شده است تا جایی که بررسیهای زبان شناسی و مردم شناسی منطقه با معیارهای سیاسی سنجیده میشود دوبیتیهای فهلوی باباطاهر و برخی متون دینی یارسان از نمونههای بر جا مانده از زبان هورامیاند و این نشان میدهد تا قرن ششم که عربی و سپس فارسی دری زبان فراگیر شود درنیمه غربی ایران زمین پهلوی "مادی میانه" زبان مردم بوده و به گفته دکتر ندوشن باباطاهر "شاعر مردم ایران" و نه حکومت بوده است دانشمند بزرگ ایرانی حمزه اصفهانی (م-ح360 ق) گفته است که سخن ایرانیان باستان بر پنج زبان روان می گردیده که به ترتیب عبارتند از: پهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی اما پهلوی سخن پادشاهان در نشستهایشان بدان روان میگردیده و آن زبانی است منسوب به "پهله" و این نامی است که بر پنج شهر گذارده میشود: اصفهان، ری، همدان، مادنهاوند و آذربایجان لیکن شیرویه بن شهردار همدانی (509 ق م) شهرهای پهلویان را هفت شهر: همدان، ماه سبدان، قم، مادبصره، صیمره، مادکوفه و کرماشان دانسته است.
باباطاهر و یارسان
مهمترین نکتهای که عمداً یا سهواً از نظر پژوهشگران به دور مانده، مورد غفلت واقع شده و یا کمتر بدان پرداختهاند جایگاه باباطاهر در بین مردم یارسان است. یارسان که بدان "آیین یاری" نیز گفته میشود آیینی است بازمانده از ادیان کهن ایرانی که برخی آن را برگرفته از "زروانیسم" و برخی دیگر از "گنوسیسم" میدانند؛ زروان بیانی زروان بیانی / نه دوره ورین زروان بیانی / اهری و اورمز یاران دیانی / کالای خاس یار او دم شیانی.
اما آنچه از مناسک این آیین بر میآید بیشتر به آیین مهر شباهت دارد؛ پیروان آیین یاری را در عراق و اقلیم کردستان "کاکهای" در ایران "اهل حق" در سوریه "نصیری" و در ترکیه "بکتاشی" میگویند وحدت وجود "خاص" و انسان خدایی "تجلی مظهر خداوندی در قالب انسان" از اصل باورهای این آیین است. یارسان معتقدند شاه خوشین سومین مظهر خداوند "خاوندگار" است و باباطاهر یکی از هفت تن (هفت فرشته مقرب) است و برخی او را یکی از چهار ملک "فرشته" همراه او دانستهاند که مظهر نصیر و عزراییل نیز هست و او نیز در بابا یادگار تجلی میکند از بزرگان یارسان از قرن سوم به بعد اشعاری به زبانهای اورامی، گورانی و کلهری بر جا مانده است که "کلام" گفته میشود این کلامهای مقدس در جم خانهها خوانده میشود یکی از گویندگان این کلامها باباطاهر است و تا امروز از این ابیات کمتر استفاده شده است از جمله اشعاری است که در دیدار با شاه خوشین و برای شاه خوشین سروده شده از آنجا که باباطاهر و شاه خوشین "مبارک شاه مسعود کردی" از یک جهانبینی و یک آبشخور فکری مشترک برخوردار بودند دیدارشان بسیار مهمتر از داستان دیدار باباطاهر و طغرل است بررسی این ارتباطات به شناخت هر چه بیشتر وی کمک خواهد کرد.
اشعاری که در پی می آید از دیوان شاه خوشین است که کلام دوره شاه خوشین معروف است و منسوب است به باباطاهر:
هر که تو را گویه با دل و با جان همیشه کابینش هر دو شش ایو
یا شاه هر کس که شاهش تویی حالش همینه سرینش خشت و بالینش زمینه
جرمم این است که تو را دوست دارم هر آن یارش تویی حالش چنینه
***
یا شاه تیری زدی بر جان و جگرم من از زخم تیر تو جان در نبرم
تو شادمان بر من تیر زده ای من شادمانم که زخم تیر تو خورم
چه واچم هر چه واچم واته شان بی سخن از بیش و از کم واته شان بی
به دریا می شدم گوهر برآرم هر آن گوهر که دیدم واته شان بی
***
همایونم سر کوهم وطن بی سیر عالم کردم هر جا چمن بی
نه خون دیرم نه مون دیرم نه سامون دم مردن پر و بالم کفن بی
گویندگان هم دوره و بعد از باباطاهر در کلام های خود به جایگاه بابا در بین یارسان گواهی دادهاند؛
شاه خوشین:
اگر رنگ رزان عالم حالم بدانند جمله رنگ رزان از من برند نیل
شاه ابراهیم در دوره زلال زلال چنین گواهی میدهد:
زلال همدان زلال همدان یادگار من زلال همدان
چا گاه صف بستن، نهصده میردان شام خوشین بیاو طاهر مهمان
و یا عالی قلندر یکی از تجلیات بابایادگار چنین گواهی میدهد:
شام بی و مهمان عالینیان عالی ، شام بی و مهمان
چه نی نهصده باش قلندران باباطاهر بیم ، میر و همدان
اشعاری که در متون مقدس یاری آمده از لحاظ مفاهیم و ساختار شعری با دیگر اشعاری که در دیوان باباطاهر آمده متفاوت است و نیاز به بررسی اهل فن دارد. از آنجا که پژوهش همه جانبه علمی (زبانشناسی، مردم شناسی و بررسی باورهای دینی نیمه غربی ایران) و در مورد مردم یارسان صورت نگرفته با دعوت اهل تحقیق به این امر در آینده میتوان برای رسیدن به پاسخ سوالات طرح شده و دیگر پرسشها امیدوار بود؛ پرسشهایی چون : بقعه باباطاهر در خرم آباد از آن کیست؟ و چرا به این نام مشهور است؟ قبری که در چهار کیلومتری جنوب شرقی آرامگاه باباطاهر به نام امامزاده باباطاهر چه ارتباطی با باباطاهر دارد؟ کتاب کلمات قصار باباطاهر چگونه پدید آمده؟ و تناقضهای این اثر چگونه برطرف خواهد شد؟ در پایان به قول زنده یاد رشید یاسمی "اگر از زندگانی وی چیزی دانسته نیست یا مسیر حالات او را نمیدانیم، باکی نباشد که همین یک بیت از او "مرا کیفیت چشم تو کافی است / قناعتگر به بادامی بساجه"
منابع:
1- شرح احوال و آثار باباطاهر عریان به انضمام شرح و ترجمه کلمات قصار وی منسوب به عین القضات همدانی؟ و الفتوحات الربانیه خطیب وزیری به کوشش جواد مقصود / چاپ انجمن آثار ملی / چاپ سوم 1376
2-سرودههای باباطاهر همدانی / پیراسته مراد اورنگ / 1350
3-باباطاهرنامه / تدوین پرویز اذکایی / توس / اول 1375
4-حق الحقایق / حاج نعمت الله جیحون آبادی با مقدمه دکتر محمد مکری / کتابخانه طهوری / دوم 1361
5-جستاری چند در فرهنگ ایران / مهرداد بهار / فکر روز / اول 1373
6-فرهنگ معین / امیرکبیر هشتم 1371
7-تاریخ ادبیات ایران / ذبیح الله صفا / فردوس / شانزدهم 1380
8-بزرگان یارسان / صدیق صفیزاده /عطایی / اول1361
9-سرانجام / مجموعه کلام اهل حق
10-دیوان شاه خوشین
11-ماتیکان عینالقضات همدانی / تدوین پرویز اذکایی / مادستان / اول 1381
12-نامههای عین القضات همدانی / علینقی منزوی و عفیف عسیران /منوچهری / دوم 1362
13-دیوان گوره / سید محمد حسینی / کرمانشاه / باغ نی / اول 1380
14-همدان نامه / پرویز اذکایی / مادستان / اول 1380
15-فرهنگ مردم همدان / پرویز اذکایی / دانشگاه بوعلی / اول 1385
16-قلندریه / دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی / سخن اول
17-دایره المعارف تشیع / جلد سه / دکتر پرویز ورجاوند / تهران / 1375
18-متن سخنرانی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن / کنگره باباطاهر / همدان / 16 و 17/5/1379
19-برتری زبان پارسی / ترجمه پرویز اذکایی / انتشارات وحید / 1348
20-منبع شناسی یارسان / مقدمه /حسین زندی
نظر شما