در نظام آموزشی کنونی و در مدارس ایران امروز، عموماً دادهها واطلاعات بسیاری به دانشآموزان ارائه شده و سپس در امتحانات گوناگون، مورد ارزیابی قرار میگیرد. تا آنجا که میتوان گفت که هماکنون مبنای آموزش در اکثر مدارس ایران بر این نگاه مبتنی است که "حفظ کن و امتحان بده".
با این اوصاف احتمالاً پر بیراه نیست اگر این پرسش طرح شود که به راستی "مدرسه"ها واقعاً به چه کار میآیند و به کدامین دلایل است که تشکیلات عریض و طویلی در قالب مدارس گوناگون وجود دارند؟ یا به بیان دیگر اساساً فلسفه وجودی "مدرسه"ها چیست؟ اگر پایایی و پویایی هر جامعهای را در گرو فرآیند جامعهپذیری کودکان امروز در نظر بگیریم، آنگاه شاید بهتر بتوان به این پرسشها در باب چیستی و چرایی مدرسهها پرداخت.
احتمالاً نخستین و سرراستترین پاسخ به این پرسشها چنین است: "کودکان به مدرسه میروند تا چیزهایی بیاموزند". اما به راستی این "آموختن" دقیقاً به چه معنایی میتواند باشد؟
در این راستا شاید بتوان به یک اعتبار به دو گونه و دو نوع رویکرد در آموزش قائل شد که عبارتند از آموزش مبتنی بر دانش و مهارت (Knowledge & Skill) و آموزش مبتنی بر دادهها و محفوظات (Data). آنچه امروزه بیشترین غلبه را بر فضای آموزشی ایران دارد، رویکرد دوم است که نشانهها و دلایل بسیاری را نیز میتوان برای آن برشمرد. از جمله اینکه نظام ارزیابی بیشتر از هر چیز بر کسب نمره استوار است (حتی در مواردی چون انضباط).
در آزمونهای ورودی دانشگاه که قرار است دانشآموزان مدارس با شرکت در آنها امکان ادامه تحصیل در مقاطع آموزش عالی را بیابند نیز این مسئله تأثیرات خود را گذاشته است چرا که این آزمونها بیشتر از هر چیز بر تستهایی چهارگزینهای تأکید دارند که سبب شده است تا خانوادهها گاه حتی سالها پیش از آنکه باید، بکوشند آمادگیهای لازم در تستزنی را - برای گذراندن آزمون ورودی دانشگاهها - در کودکان خود ایجاد کنند.
در آموزشهای مبتنی بر دادهها و محفوظات، افراد به دو دسته معلم و شاگرد تقسیم میشوند که یکی – معلم – "چیز"هایی را میداند و دیگری – دانشآموز – آن "چیز"ها را نمیداند و در نتیجه یکی به تمامی زبان (=گوینده) است و دیگری به تمامی گوش (=شنونده). ارتباط میان آن دو نیز ارتباطی یک سویه و مبتنی بر تکگویی (منولوگ) است. آنکه چیزی نمیداند باید گوش فرا دهد و در محضر استاد تلمذ کند تا آن "چیز"هایی را که استاد میداند، برای وی بگوید، یا به تعبیر بهتر دادههای استاد را به خاطر بسپرد و حفظشان کند تا در برگه امتحانیاش همانها را عین به عین تحویل وی دهد.
در این رویکرد، میزان برای ارزیابی فرد، "نمره" و "عدد" است و در نتیجه آنکه بیشتر و بهتر آن "چیز"هایی را که معلم گفته است، حفظ کرده و در جلسه امتحان پس داده باشد، نمرهای بالاتر کسب میکند. بنابراین اشتباه کردن، پرسشگری و چون و چرا کردن و هر گونه مناقشهای در سر کلاس و آنگاه که معلم همه "چیز"دان سخن میگوید، با چوب عتاب مواجه خواهد شد و کودک باید سر به راه باشد و چشم و گوش و ذهن خود را سراسر به آقا یا خانم معلم خود بسپرد.
در رویکرد دیگر که در آن آموزشها بر دانش (Knowing that & Knowing how) و مهارت (Skill) مبتنیاند، کودکان از "دانش-آموزی" به سوی "دانش-جویی" سوق مییابند و اگرچه کسب دانش و اطلاعات ضرورتی انکارناپذیر است اما در نهایت آنچه در بالاترین درجه اهمیت قرار دارد، توانایی و مهارت افراد در کسب دانش (خواه دانش نظری باشد یا دانش عملی)، ارزیابی و در نهایت شخصیسازی آن است.
در اینجا رابطه، رابطهای دو سویه و گفتمان غالب، کاملاً گفتگویی است که در آن معلم، بیشتر از آنکه نقش همه چیزدان را داشته باشد، خود نقشی - اگرچه کمی برجستهتر - در گفتگوها و رخدادهای جاری دارد. در این رخدادها و گفتگوها، "فرآیند"ها بیشتر از "فرآورده"ها و نتایج واجد اهمیتند. بنابراین در این رویکرد تأکید بسیاری بر مهارتهای ارتباطی و تعاملی و نیز مهارتهای اندیشیدن و پرسشگری میشود و به تبع آن کودک میآموزد که در طی "فرآیند مداوم و مستمر یادگیری"، با هر چیزی، به نحو فعالانه مواجه شده و نسبتی میان آن "چیز"ها با زندگی خود ایجاد کند.
همچنین در این رویکرد، "تمرین و تکرار" و نیز "اشتباه کردن" بخشی ضروری از فرآیند یادگیریاند که در خلال آنها، کودکان فقط "چیز"هایی را حفظ نمیکنند تا پس از امتحان و کسب نمره قبولی، آنها را به فراموشی بسپارند، بلکه گویی با هر آنچه میآموزند، نسبتی وجودی مییابند که چه بسا هرگز از آنها جدا نخواهد شد. "آموختن" مهارتهایی چون راه رفتن در دوران کودکی، رانندگی کردن و مانند آن به وضوح نمایانگر این ویژگی تمرین و تکرار توأم با اشتباه کردن است.
یکی از بهترین مثالها در این رابطه آموزش زبان انگلیسی در مدارس است که دستکم در برنامههای درسی دبیرستانها وجود دارد. به وضوح قابل مشاهده است که هر چند اطلاعات بسیاری در کلاسهای درس زبان انگلیسی به فارغالتحصیلان دبیرستانها ارائه میشود و آنها واژههای بسیاری را از بر میکنند اما باز توانایی استفاده از آن واژهها و نیز نکات گرامری را در عمل نداشته و نمیتوانند به راحتی به این زبان مکالمه و ارتباط برقرار کنند؛ در حالی که در آموزش مبتنی بر دانش و مهارت، فرد در نهایت میتواند از هر آنچه آموخته است در عمل نیز استفاده کند.
*عنوان این مطلب برگرفته از یکی از سخنان ساموئل بکت، نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی است که گفته است: بارها سعی کردی، بارها شکست خوردی. باز سعی کن، باز شکست بخور، این بار آبرومندانهتر.
نظر شما