احتمالاً شنیدن سخنانی که در آنها عباراتی چون "البته... اما..." به کار میروند، به امری عادی در گفتگوهای هر روزه ما تبدیل شده است. این گونه سخن گفتن در واقع کوششی است برای موجه نشان دادن آن چیزهایی که گوینده خود نیز میداند که در بیان آنها چندان محق نیست.
به عنوان مثال ممکن است فردی پس از انجام عملی غیر قانونی چون فرار از مالیات یا عبور از چراغ قرمز، در صورت بازخواست شدن چنین بگوید که "من میدانم که کار اشتباهی کردهام اما همه این کار را میکنند" یا "درست است که من از چراغ قرمز عبور کردهام اما من مشکلات مالی زیادی دارم. جان بچهتان این یک بار را بیخیال شوید و مرا جریمه نکنید".
در مورد نخست به وضوح میتوان دو مغالطه را تشخیص داد؛ نخست اینکه اگر کاری اشتباه است پس دلیلی برای انجام دادن آن وجود ندارد و به فرض هم که آن کار انجام گیرد، بهتر آن است که در صورت امکان دلایلی در دفاع از آن طرح شود و در غیر این صورت مجازات در نظر گرفته شده برای آن پذیرفته شود.
اما در این مورد مغالطه دیگری نیز رخ داده است و این مغالطه در توجیه ارائه شده نهفته است، به این معنا که اگر همه کاری را انجام میدهند، باز نمیتوان نتیجه گرفت که آن کار درست است، همان طور که اگر همه کاری را انجام ندهند، لزوماً آن کار اشتباه نخواهد بود.
در مثال دوم نیز باز گوینده میداند که از نظر قانونی نباید از چراغ قرمز عبور میکرده است اما میکوشد با احساسی کردن فضا و استفاده از زبان عاطفی، پلیس راهنمایی و رانندگی را مجاب کند که از جریمه کردن وی منصرف شود. حال آنکه در چنین شرایطی قانون همه چیز را مشخص کرده است و از سوی دیگر "این یک بار" ممکن است بارها اتفاق افتاده باشد یا باز اتفاق بیفتد و حتی اگر این چنین هم نباشد باز قانون در حالت کلی استثنابردار نیست و در نتیجه بهترین واکنش از سوی فرد متخلف، پذیرفتن مجازات در نظر گرفته شده برای تخلف صورت گرفته است.
نکتهای که در مغالطه "البته... اما..." بسیار حائز اهمیت است به جنبههای اخلاقی موضوع مربوط میشود. به این معنا که گاه ما کاری را میکنیم که ممکن است آگاهانه بوده یا ناشی از جهل و عدم آگاهی ما باشد، اما پس از آن وقتی مورد پرسش قرار میگیریم میکوشیم به جای پذیرش موضوع، از مواجهه با آن طفره رفته و در نتیجه به چیزهایی برای موجه نشان دادن خود به هر نحو متوسل شویم.
این چنین است که چه بسا فرد در ادامه ارائه توجیهات خود در ورطه اعمال غیر اخلاقی افتاده و به عنوان مثال برای توجیه عبور از چراغ قرمز به دروغ از سکته قلبی پدر و حال وخیم مادرش در بیمارستان سخن بگوید و قس علی هذا.
این مغالطه معمولاً در دو حالت کلی رخ میدهد؛ نخست زمانی که فرد میخواهد چیزی را بگوید یا کاری را انجام دهد که خود نیز میداند آن چیز یا آن کار درست یا مورد قبول عام نیست. در چنین مواردی باید توجه داشت که تأیید این نکته که بخش اول در گزارههای حاوی "البته... اما..." درست نیستند، نمیتواند توجیه مناسبی برای ادامه دادن و بیان توضیحات بعدی باشد. بنابراین اگر من باور داشته باشم که غیبت کاری اخلاقی نیست و نباید بدون حضور دیگران، درباره آنها سخن گفت یا قضاوت کرد، پس هرگز نباید سخن خود را ادامه دهم و فرد غایب را متهم به دروغگویی و مانند آن کنم.
اما در حالت دوم، وقتی افراد با انتقاداتی مواجه میشوند و آن را وارد میدانند، میکوشند با استفاده از عباراتی چون "البته... اما..." تظاهر به پذیرفتن انتقاد کرده و در ادامه همچنان بر مواضع یا پیشفرضهای خود پافشاری کنند.
با این اوصاف اگر فردی انتقادی نسبت به عملکرد همکار خود بیان کند، با این فرض که فرد دوم آن انتقاد را به جا میداند و صرفاً در پی توجیه عملکردهای خود نیست، آنگاه بیان این سخن که "بیشک حق با شماست اما من هم باید توضیح بدهم که..." سخنی مغالطهآمیز خواهد بود، چرا که به نظر میرسد به جای توجیه خطا، باید کوشید از بروز خطاهای مشابه در آینده پیشگیری کرد.
البته با تمامی این اوصاف گاه استفاده از ترکیب "البته... اما..." میتواند بسیار مفید باشد، مثلاً در مواردی که قرار است یک رییس انتقاداتی را در رابطه با عملکرد کارمند خود به وی گوشزد کند. وی میتواند مستقیماً نکات مدنظر خود را بیان کرده و جلسه مذاکره و گفتگو را ترک کند اما شاید اگر نخست به نکات مثبتی در رابطه با آن فرد اشاره کند تا نشان دهد که تنها سویههای منفی موضوع را ملاحظه نکرده است، آنگاه احتمال اینکه انتقادات طرح شده نیز به نتایجی مثبت منجر شوند، افزایش خواهد یافت.
نظر شما