در بخش نخست مروری بر کتاب "از کاخ شاه تا زندان اوین" چگونگی شکلگیری اعتراضات مردمی، چرایی پذیرفتن رهبری آیتالله خمینی(ره)، بیمهری به مصدق و تبعات آن، وضعیت ملیگرایان، لزوم سادهزیستی خاندان پهلوی و ... را با هم خواندیم. حال در بخش دوم دومین ملاقات احسان نراقی نویسنده کتاب با محمدرضا پهلوی مرور میشود.
دومین ملاقات با شاه، سهشنبه 22آبان 1357
من، بار دیگر به حضور شاه رسیدم. یک هفته قبل از این ملاقات، یک دولت نظامی جایگزین کابینه شریفامامی، شده بود و این کار به خاطر تظاهراتی صورت گرفت که منجر به آتشزدن سینماها و بانکها گردید.
در سال 1961، اسرائیلیها تصمیم گرفتند به منظور یادبود آزادی و رهایی ملت یهود از اسارتش در بابل، کنگرهای با شرکت تاریخنویسان برگزار نمایند. تاریخنویسان و شرقشناسان ایرانی هم به این اجلاس دعوت شدند. مشاور فرهنگی دربار از شاه درخواست ملاقات کرد. در این ملاقات، تاریخشناس معروفی که متاسفانه با تمام دانش خود از شخصیتی نفوذپذیر برخوردار است، او را همراهی میکرد و نظریه زیر را ارائه نمود: به جای آنکه بگذاریم اسرائیلیها این بزرگداشت را منحصر به آزادی یهودیان از بابل، نمایند، چرا تأکید را بر ارزشهای کورش کبیر قرار ندهیم و به سلطنت رسیدن او را به عنوان یکی از زمانهای پرعظمت عهد عتیق جلوه ندهیم. این پیشنهاد به نظر شاه خیلی جالب آمد، خصوصاً که مبارزه گذشتهاش علیه مصدق را مورد تأیید قرار میداد.
برپایی جشن تخت جمشید نگاه مردم به شاه را تغییر داد
تا زمان برپایی جشن تخت جمشید، شاه از نظر ملّت انسانی قدرتمند و تا حدی اسطورهای تلقی میگردید، لیکن این وقایع که توسط تلویزیونهای تمام دنیا، به شدت دامن زده شد، این نظر را از میان برداشت. وانگهی تلویزیون، ارزشهای خارقالعاده و غیرملموس (شخصیت شاه) را پیش پا افتاده جلوه داد و سادگی (شفافیت) شخصیت شاه جایگزین بینشی دمکراتیک و مدرن نگردید، زیرا در مراسم رسمی، شاه را با حالتی فوقالعاده پر تبختر نشان میداد. او در واقع انسان محجوبی بود و همین موجب فاصله گرفتنش از مردم و سرد نشان دادن او شده بود. ملت به این موضوع واقف نبودند و او را آدمی پرافاده و بیاعتنا میپنداشتند، در حالی که او در زندگی خصوصی نه از سادگی و صمیمیت بیبهره بود و نه از نوعی گرمی و خوش قلبی.
شاه از من پرسید: چه اتفاقی در فرانسه افتاده است. مطبوعات فرانسه با تمام وجود، با خمینی همراه شدهاند. گویی گاندی جدیدی را یافتهاند! من با لحنی شوخطبعانه جواب دادم: اعلیحضرت، شاید آنها دارند حسابهایشان را با شما تصفیه میکنند. موقعی که در سال 1974 (1353) قیمت نفت چهار برابر شد، شما به اروپاییان بیاعتنایی نشان دادید. شما آنها را در حال سقوط نامیدید.
شاه در این موقعیت خود را پریشان احساس میکرد، زیرا پس از آنکه عراقیها را واداشت که (آیتالله) خمینی را از عراق برانند و بعد هم فشارهایی به انگلستان و سایر کشورهای دوست از جمله کویت وارد آورد، سرانجام از اینکه هواپیمای (آیتالله) خمینی در پاریس به زمین نشسته بود، احساس رضایت کرده بود.
آیتالله خمینی هرگز با صدام کنار نیامد
قربان، باید از (آیتالله) خمینی سپاسگزار بود که حال اگر نگوییم به خاطر وطندوستی، (حداقل) به دلیل غرور همیشگیاش، هیچگاه اجازه نداده است که حتی در پرتنشترین لحظات روابط ما با عراق، تحت تاثیر قرارش دهند. به همین دلیل به محض آنکه موقعیتی برای صدام حسین پیش آمد، او را از عراق راند. شاه در تایید گفت: " موافقم، شاید ملاحظه صدام را میکرد، ولی هیچوقت با او کنار نیامد."
شاه امیدوار بود که (آیتالله) خمینی برای توافقاتی متقاعد گردد. او در واقع چک سفیدی به سنجابی داده بود که بتواند با ابراز لطف آیتالله، یک دولت ائتلافی تشکیل دهد. اما خمینی، طرحهای دیگری در سر داشت که به هیچ عنوان فاش نمیکرد، او نه میخواست مشروعیتی برای قانون اساسی سال 1285 قائل گردد و نه حق (آب وگل) برای نیروهای ناسیونالیست در نظر بگیرد.
اعلیحضرتا، باید بگویم که سنجابی، همچنین تصور میکرد، شاید موفق شود تا مذاکرات با آیتالله را از جایی شروع کند که بازرگان در آن شکست خورده بود. سنجابی فکر می کرد بازرگان، از خود آنهاست. او بدون تردید مسئلهای با خمینی ندارد. علاوه بر این حق زیادی به گردن آیتالله دارد، زیرا این بازرگان بود که پای اسلام سیاسی را به دانشگاه باز کرد. او همیشه متعصبی خشک و سازش ناپذیر بوده است.
در حالیکه قربان، او را بد به شما معرفی کردهاند. اختلافات آنها با هم به مراتب عمیقتر از اختلافات میان (آیتالله) خمینی و سنجابی بوده است. من میتوانم به شما اطمینان دهم که اگر رژیم فعلی در برابر مخالفین لیبرال، انعطافی نشان دهد، بازرگان و دوستانش آماده خواهند بود که در حل بعضی مسائلی تشریک مساعی کنند.
ما دیگر در دوران روشها و شیوههای خدعهآمیز نیستیم. شما باید باب مذاکره را مجدداً با آنها باز نمایید، زیرا به خوبی میدانید که آنها تنها کسانی هستند که میتوانید با ایشان صحبت کنید؛ لذا زندانی کردنشان، هیچ مسألهای را حل نمیکند. اعلیحضرت، شما از امنیت هویدا صحبت میکنید در حالی که طی این چهل و هشت ساعتی که از خارج آمدهام، شنیدم که طرحی را برای کشتن هویدا تنظیم نمودهاند.
بخش دیگر صحبتهایمان باز هم به دخالت خانواده سلطنتی در مسائل اقتصادی و سوءاستفاده از موقعیتشان اختصاص یافت. کاملاً مشخص بود که شاه از آنچه در این مدت، راجع به داراییاش شنیده است، به شدت خسته و کوفته شده، به طوری که با لحنی حاکی از تسلیم کامل گفت: "برای خاتمه دادن به تمام اینها، چه باید بکنم؟
نقش ملکه فرح در آگاهی شاه نسبت به فساد اقتصادی خانوادهاش
شاه به نسخهبرداری از غرب میاندیشید. من، به عنوان یکی از اعضای کمیته سرپرستی، در بنیادی که شهبانو جهت نظارت بر چهل نهاد مختلف، تاسیس کرده بود، همیشه با فرح در ارتباط بودم و میتوانم تایید کنم که او به گونهای فعال سعی میکرد زیانهای حاصل از مدرنیزاسیون همه جانبه شاه را پیشبینی کرده و یا کاهش دهد.
یک سال قبل از جشنهای تخت جمشید، که در سال 1350، مخارجی سرسامآور را موجب گردید، فرح، طی یک ملاقات خصوصی، به من گفت که به هیچ وجه نمیفهمد، طرحهایی به این پرخرجی چه سودی دارند. بعدها، من فهمیدم که او با برپایی این جشنها به گونهای مخالفت میکرد که حتی وزیر دربار، یعنی علم، مرد مورد اعتماد اعلیحضرت، به منظور اعتراض به انتقادهای پیدرپی شهبانو، استعفای خود را به شاه تقدیم کرده بود.
لطمههایی که اشرف به برادرش زد
اشرف، نفوذی مغایر با شهبانو، بر برادرش داشت. او که املاکی در پاریس، سواحل جنوب فرانسه و نیویورک داشت، بخش عمده وقت خود را در خارج از کشور سپری میساخت. علاقه وافرش به قماربازی و خوشگذرانیهای پر سر و صدا، او را به شدت پرخرج نموده بود. یک روز که به طور خصوصی با هویدا، نهار میخوردم، تلفن اطاق نهارخوری زنگ زد. اشرف بود که از جنوب فرانسه تلفن میکرد. دل به دریا زدم و پرسیدم: "یک باخت بزرگ در کازینو؟" رئیس دولت گویی منفجر شده باشد گفت: "خانم، مبلغ زیادی از من طلب میکنند، آن هم قبل از آنکه شب شود."
اوایل سال 1980 در زندان اوین، مهندس محسن فروغی که از متخصصان آثار عتیقه ایرانی است، برایم تعریف کرد که ده سال قبل، روزی پرویز راجی، منشی مخصوص هویدا، به من تلفن زد و گفت که نخستوزیر مایل است در اسرع وقت با او ملاقات کند. طی این ملاقات رئیس دولت به او میگوید: "آقای فروغی، من یک بلیط هواپیما، برای رفت و برگشت به توکیو در اختیارتان میگذارم. ماموریت شما این است که شهرام، پسر اشرف به طور غیرقانونی، عتیقههایی را از کشور خارج ساخته است و ظرف سه هفته آینده، میخواهد در حراجی، آنها را به فروش برساند.
قاچاق آثار عتیقه ایرانی توسط پسر اشرف
فروغی، پس از بازگشت از توکیو، به هویدا اطلاع میدهد که ارزش مجموع این گنجینه، حدود شش میلیون فرانک است. هویدا میگوید که شهرام برای آن دوازده میلیون میخواهد. در این باره فروغی برایم توضیح داد که هویدا بنا به پیشنهاد محرمانه شهبانو، تصمیم گرفته بود تمام این مجموعه را بخرد و به ایران بازگرداند. ضمن آنکه به من گفت، مدت بیست سال شهرام، همواره در قاچاق آثار عتیقه ایرانی دست داشته است.
از آن جهت که رئیسجمهور کارتر و همسرش روزالین، دوستی خود را نسبت به شاه و ملکه ابراز میداشتند، شاه فرح را وادار به انجام سفرهای زیادی به ایالات متحده مینمود. فرح به محض اینکه جهت حمایت سیاسی از شوهرش اقدام کرد و از نقش یک پشتیبان هنر و یک نیکوکار در قبال محرومان (از قبیل جذامیان) خارج شد، به سرعت به دامن سیاستمداران تشنه قدرتی افتاد که در جهت اهداف خاص خودشان از او استفاده کردند.
نظر شما