۱۸ بهمن ۱۳۸۹، ۹:۰۰

اندیشه و متفکران پیشرو-28/

فهم و نقد سخنان متفکران پیشرو شیوه مواجه درست با آنهاست

فهم و نقد سخنان متفکران پیشرو شیوه مواجه درست با آنهاست

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: مرحله فهم بعنوان مرحله مقدماتی و راهبردی و بعد از آن مرحله نقد به‌عنوان مرحله تکمیلی از شیوه‌های موجه و درست گفتگو و مواجهه و ارتباط فکری با متفکران پیشرو مطرح است.

برخی اندیشمندان و متفکران به سبب پایه‌گذاری یک رشته و یک حوزه معرفتی مورد ستایش و احترام هستند. برخی دیگر اگرچه یک حوزه معرفتی را بنیان نگذاشته‌اند ولی توانسته‌اند آن حوزه را بسط و گسترش دهند و زیر شاخه‌هایی برای آن حوزه به وجود آورند. برخی متفکران نیز ایده و نظریه جدیدی وارد یک حوزه معرفتی کرده‌اند که از این حیث قابل احترام هستند. هدف غایی علوم انسانی در هر دوره و عصری مطالعه و رجوع به آرای گذشتگان و استفاده از آن آراء برای حل مسائل جدید است.
 
به عبارت دیگر عالم علوم انسانی با تجهیز خود به آرای گذشتگان با مسائل و مشکلات دنیای خود مواجه می‌شود.
 
یکی از محلهای ارجاع هر متفکر در هر عصری رجوع به آرای بنیانگذاران آن حوزه معرفتی است. ابزار رسیدگی به مسائل در هر عصر و دوره‌ای دستخوش تغییر و تحول می‌شود ولی ایده‌های عام و جهت گیری‌های کلی در هر عصر الزاماً تغییر نمی‌کند و بر این اساس نیاز به مراجعه به آرای متفکران پیشین و پیشرو در هر حوزه معرفتی احساس می‌شود. البته با ابزارهای جدیدی که در دست داریم باید ایده‌های گذشته و پیشین را باز تنظیم کنیم و آنها را دوباره و به شکلی قوی فرمول بندی نماییم.
 
شیوه درست گفتگو با این متفکران پیشرو این است که با منطق فکر و درست و با استدلال همراهشان شویم یعنی در درجه اول سخنان آنها را فهم کنیم یعنی اینجوری نباشد که یک قسمتی را بگیریم و قسمتی دیگر را تفسیر و برداشت نادرستی از آن بکنیم چرا که در اینصورت نمی‏‎توانیم نقدی بر آن بزنیم و پاسخ مناسبی به آنها بدهیم. بنابراین در مرحله اول فهم عمیق سخن این بزرگان است . بعد از فهم نکته بعدی این است که اگر سخنان آنها مورد قبول ماست با دلیل و برهان بپذیریم و اگر نیست آنها را نقد کنیم نقدها هم باید محکم و اصولی باشند.
 
پس در مرحله اول فهم نظراتشان است و درک دنیای جدیدی که اینها آفریدند. در مرحله دوم هیچ انسانی در تاریخ بشریت در هر رشته‏ای حرف اول و آخر را نمی‏زند و ممکن است بخشی از دیدگاه او درست و بخشی غلط باشد یا شاید تمامی دیدگاههای او غلط باشد.  اگر ما شیفته یک نظریه بشویم و آن نظریه را دربست بپذیریم درواقع پیشرفت علم متوقف شده و می‎شود و ما عصر نظریات جدید و دستیابی به افقهای جدید را محدود کرده‏ایم. لذا هم مرحله فهم بعنوان مرحله مقدماتی و راهبردی و بعد از آن مرحله نقد به عنوان مرحله تکمیلی مطرح است.
 
 ازمهمترین شیوه‏های دیگری که کسی با این متفکرین بتواند گفتگو و همه پرسی داشته باشد این است که نخست پروژه آنان را به نحو بسیار عمیق و دقیقی مطالعه کند و احاطه کامل به آن چیزی که در پارادایم مورد نظر آنها مطرح شده داشته باشد. بنابراین درچارچوب آن ، پرسشهای تازه‎ای را مطرح کند بدینصورت می‎تواند یک گفتگوی مفید و سازنده با آنها برقرار کند. شیوه دیگر مطرح شده و مقبول در جامعه با این نخبگان چنین است که نظریه‏های آنان را همراه با دلیل عقلانی که ذهن و عقل را قانع سازد توأم با آزمایشٰ مورد نقد قرار داد و اگر زمان و نتایج دلایل، ذهنها را قانع کرد اجماعی برای پذیرفتن آن نظریات حاصل شود.
 
درعین حال که آنها را بدور از حب و بغضهای غیرعلمی مطالعه و درک می‎کنیم و باید محدود به آنها هم نشویم. اینکه آنها را خوب بشناسیم و بدلیل دستاوردهایی که برای بشریت و انسانیت داشته‏اند، تجلیلشان کنیم و بزرگ بشماریم، هیچ وقت آنها را برای اینکه خود را بزرگ کنیم تحقیر نکنیم ولی با این احوال چنان مجذوب آنها نشویم که نتوانیم از آنها گذر کنیم . پیروی و اطاعت از روی شیفتگی از این متفکران را اشتباه است اینکه رابطه و نسبت ما با این متفکران به طور پیوسته مرید و مرادی باشد اشتباه است. مواجهه با این متفکران باید از سر احترام و یادگیری باشد. به این معنا که جایگاه آنها باید مورد احترام قرار گیرد و از آنها آموخت. البته احترام به معنای انقیاد و فرمانبرداری غیر انتقادی نیست.

 نکته قابل توجه این است که سیطره و نفوذ این متفکران، نفوذ مطلق و غیر قابل انعطاف نیست بلکه آرای آنها می‌تواند مورد نقادی و چالش جدی و آزادانه قرار گیرد. نقادی آزادانه منجر به پاسخگویی آزادانه نیز خواهد شد و اذهان افراد را برای مواجهه آزادانه با پرسشهای جدید آماده می‌سازد.
 
اما اینکه آیا از کمیت این پیشروان متفکرکم شده است؟ پاسخ به این سؤال نیازمند یک تحقیق جامع درباره معانی و معیارهای تفکر پیشرو است و تحقیق این معانی و معیارها با آثار فکری و فرهنگی که در دوران مختلف تولید شده، امکانپذیر است بنابراین به‌راحتی به این سؤال نمی‏توان جواب داد. اما آن چیزی که از شرایط موجود بنظر می‏رسد این است که از کمیت متفکران پیشرو در جهان معاصر کم نشده چون که اصولاً خود متفکران پیشرو متفکران کمیابی هستند. ممکن است برخی معتقد باشند در حال حاضر متفکران پیشرو نداریم که این نگاه درست نیست، عزت و جایگاه متفکران و اندیشمندان باید در جامعه درک و اهمیت آرای آنها مورد توجه قرار گیرد.
 
 به نظر نمی‎رسد که از تعداد این متفکران کم شده باشد چرا که در دنیای افلاطون تعداد کسانی که به اندیشه و تفکر روی می‌آوردند محدود بود چه بسا کسانی که قدرت خواندن و نوشتن دراین دوران را داشتند بیش از یک یا دو درصد دنیای یونان نبود. اما امروزه در دنیای کنونی که به صورت دهکده جهانی درآمده در واقع سوادآموزی یک صبغه بسیار گسترده‎ای پیدا کرده و تعداد کسانی که دسترسی به کتب و منابع دارند و می‎توانند از آنها استفاده کنند و بخوانند و بنویسند آنقدر زیاد شده که چنین فرآیندی در کثرت قرار گرفته است. در زمان ما البته توجه به ابعاد نظری و متافیزیکی شاید نسبت به گذشته کمتر شده ولی در عرصه‏های عملی و عرصه‏هایی که زمینه تسلط بشر را بر طبیعت فراهم می‎کند بیشتر شده است. این هم شاید بیشتر ناظر به جهت گیری‎ای باشد که علوم جدید بعد از رنسانس طی کردند. آثار و پیامدهایی که آنها در رفاه زندگی اجتماعی داشتند شاید یکی از مهمترین مسائلی باشد که نوع جهت‌دهی فعالیت متفکران پیشرو تقلیل پیدا کرده است .

 جهان ما بواسطه روشهایی که در تحقیق و نقد و تحلیل اندیشه‏ها پیداکرده از شیوه‏های مختلفی استفاده می‎کند ولی شاید درصد افرادی که به آن حد نابغه باشند کم شده است یا شاید خودشان را نشان نمی‏دهند، ولی به دلیل آنکه روشهای نوینی ابداع شده و تحقیقات جدید خیلی از شیوه‎های انتقادی و رویکردهای تازه‏ای را به مردم و متفکران یاد داده باعث شده که با نبوغ کمتر، به نتایج مشابه به نتایج گذشتگان رسید و از این جهت اگرچه کثرت این تعداد و افرادی که مطالبی درباره آنها مطرح کرده‏اند به آن اندازه نیست ولی مباحثی که مطرح می‎شود از نظر حجم بیشتر است.
 
امروزه دیگر دنیای چهره‎های شاخص بسر آمده بلکه دنیا، دنیای تخصصی و کارشناسی است و دنیای کارشناسی دنیایی است که در آن اسم و عنوان و شهرت جای خود را به فرآیندهای جمعی تفکر و خلاقیت می‎دهد. ترکیب و تلفیق حوزه‌های گوناگون معرفتی و فرآیند تخصصی شدن باعث می‌شود متفکر بخشی از هر حوزه معرفتی را بردارد و مطالعه کند و نتیجه این شیوه تربیت "متفکر کلیدی" نخواهد بود.
 
از طرفی هم به نظر می‎رسد ازتعداد آنها کم شده است بدلیل اینکه در عصر جدیدی از معرفت زندگی می‎کنیم. این عصرجدید و پارادایم جدید معرفتی یکی از ویژگیهایش تخصصی شدن بیش از حد دانش و معرفت است. وقتی دانش خود ریز و کوچک و محدود شد دانشمندان آن رشته هم به طبع محدود و کوچک و متوسط می‎شوند. در دوران معاصر این اتفاق افتاده چرا که دوران معاصر دوران متوسطین و دوران اندیشه‎های رو به افول است و شاید یک بخشی از آن این باشد که جهان زندگی انسان مدرن محدود به جهان مادی و جهان محسوس با سیطره پوزیتویسم منطقی و آمپریسم شده است. درواقع ما درک درستی از جهان هستی نداریم که آن را کشف بکنیم.

صاحبنظرانی که دارای مکتب فکری باشند در غرب و همینطور در شرق کم داریم دیگر ابن سیناها و ملاصدراها کم شده‏اند. دلیل عمده‏اش هم اشتغالات مادی بشر است یعنی رویکرد بشر به زندگی عوض شده و به طرف مظاهر عینی و عملی رفت تا بعد نظری و بنیادی فکری. مسائل تجربی هم زیاد نظریه‌پردازی لازم ندارند همانقدر که در آزمایشگاهها کار تجربی انجام شود و در عمل پیروز درآید و فایده عملی و عینی به همراه داشته باشد کافی است.
 
 حقیقت این است که پس از انقلاب صنعتی ذهن بشر در حوزه تحقیق و تأمل و ژرف نگری در حوزه علوم انسانی و همچنین هنری به میزان قابل توجهی رو به رخوت رفته است. شاهد این مدعا خلق آثاری در این زمینه‏هاست که به هیچ رو ارزش آثار مشابه پیشین را ندارند. یعنی گمان نمی‏رود دیگر میکل آنژ، حافظ و بتهون دیگری پدید آید.

اما در زمینه‎های فناوری و صنعت قضیه طور دیگری است. جامعه‌شناسان از این مقایسه به این نتیجه رسیده‏اند که جامعه بشری در مجموع به تن‌آسایی میل کرده و با پدید آمدن امکانات نوینی که موجب تسهیلات زندگی شده ذهن او از پویایی و ابداع و ابتکار و سازندگیهای متعالی، به‌خصوص درحوزه‏های علوم انسانی وهنری باز داشته است.
 
  مسائل دنیای امروز را باید در ارتباط با مسائل گذشته بشر مورد بررسی قرار دهیم. از یک جهت با این واقعیت مهم مواجه هستیم که رشد روز افزون علوم و معارف و فرهنگ بشری و تخصصی شدن آنها باعث این شده مانند گذشته با ظهور نوابغ خاص در حوزه‏های گوناگون معرفتی، فکری، فرهنگی و هنری مواجه نباشیم. در حقیقت رشد گسترده و سریع علوم باعث شده امروزه دیگر بررسی علوم و معارف بشری و پیشبرد آنها در قالب تجلی نبوغ اشخاص چندان مطرح نباشد. امروزه بطور عمده بررسی و مطالعه علوم و پیشبرد آنها یک ماهیت گروهی و دسته جمعی و اجتماعی به خود گرفته است.
 اینچنین است که مانند گذشته نباید انتظار داشته باشیم که شاهد ظهور و بروز افرادی مانند افلاطون و ارسطو باشیم. در جریان رشد و توسعه علوم و فنون کنونی ضمن حاکم بودن خصلت جمعی و گروهی بودن آنها در عین حال نمی‎توانیم بطور کلی منکر نقش خلاقیتهای اشخاص هم بشویم. 
کد خبر 1244817

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha