دکتر مصطفی شهرآئینی درمورد پیشروان اندیشه در هر شاخه معرفتی برای مثال افلاطون و ارسطو و کانت در فلسفه و وبر و دورکیم در جامعهشناسی و شاخصههایی که یک متفکر را پیشرو میکند به خبرنگار مهر گفت: من آن قدری که دکارت و بیکن و گالیله را در فلسفه پیشرو میدانم کانت را پیشرو نمیدانم. تشخیص مقتضیات زمانه و نیازهای انسان همان دورهای که زندگی میکردند از شاخصههایی است که باعث میشود متفکری پیشرو و پیشتاز باشد. برای مثال در یونان باستان بزرگانی مانند سقراط، افلاطون و ارسطو نیاز آن زمان دولت شهر آتن را متوجه شدند و به مبارزه با سوفسطائیان پرداختند که این مسئله باعث شد که روح تازهای در دولت شهر آتن دمیده بشود.
وی افزود: آنهم دیالکتیک نوع سقراطی و بعد عقل گرایانه افلاطونی ارسطویی بود اما آنچه که بعد در دوره مدرن باعث پیشرو و پیشتاز بودن متفکرانی مثل دکارت و بیکن و گالیله شد درواقع مواجهه با شکایت فراگیری است که از دوره قرون وسطی و رنسانس ایجاد شده بود. اینکه یک نوع یأس حاکم به روحیه مردم شده بود و اینکه کاری از کلیسا برنیامده بود و درفلسفه هم هرکس حرف پراکندهای برای خودش میزد. پس شکاکیت تنها راه مینمود و دکارت از همین شکاکیت درست در جهت عکس استفاده کرد یعنی از شک برای حذف شک استفاده کرد به روش پرداخت و سعی کرد نشان دهد که ذهن آدمی این توانایی را دارد که در هر موقعیتی بسته به همان موقعیت یک تفکر نویی را ارائه بدهد و راهکارهای جدیدی را مطرح بکند.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه تبریز در ادامه تصریح کرد: اگر در حوزه فلسفه اسلامی هم بخواهد چنین اتفاقی بیفتد اولین کار این است که نیاز انسان امروزی را متوجه بشویم و بعد سعی کنیم بر اساس پتانسیلهای فلسفه خودمان که داریم و بعد آن چیزهایی که از غرب ترجمه شده و اگر ترجمه نشده بازهم بیشتر ترجمه بشود تا بر اساس آنها یک نوع فلسفه از نوع ایرانی و بویژه به زبان فارسی ارائه بدهیم. روی زبان فارسی خیلی تأکید میکنم زیرا تا تفکر در زبان جای نگیرد به معنای دقیق کلمه وطنی نمیشود.
شهرآئینی درمورد شیوه موجه و درست گفتگو و مواجهه با این متفکران پیشرو همچنین اظهارداشت: چنانچه عرض کردم بهترین شیوه مواجهه با این متفکرین، اول رسیدن به یک همزبانی با این بزرگان است. چنانچه استاد داوری در مباحث مربوط به فلسفه تطبیقی متذکر میشود که نباید در مواجهه با متفکران غربی و یا شرق دور از راه اثبات و ابطال منطقی وارد شویم یعنی سعی کنیم بگوییم که کجای حرفشان غلط یا درست است یا با ما سازگاری دارد یا ندارد. باید اول به یک همزبانی و همداستانی با این متفکران برسیم و با آنها همراه شویم و درآن مرحله هدف آنها را درک کنیم و سعی کنیم از آنچه که آنها برای مقتضیات زمانه خودشان بیان کردهاند برای خودمان استفاده کنیم.
وی ادامه داد: یعنی به جای اینکه از متفکران پیشرو به عنوان یک متافیزیسین محض یک شخصیتهایی که فقط در عالم هپروت سیر میکردند یاد کنیم بیاییم ببینیم حرفهایی که زدند چه نیازی از انسان معاصر خودشان را حل کرد، ما هم سعی کنیم از آن حرفها برای رفع نیاز انسان معاصر خود استفاده بکنیم. اینکه صرفاً بگوییم ارسطو منطق را گفت کانت فلسفه استعلایی گفت یا هگل پدیدار شناسی روح نوشت از اینها راهکاری برای زندگی عملی بدست نمیآید. بیشتر باید سعی کنیم که بر اساس نیازهای خودمان از فلسفه استفاده کنیم.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه در مورد کم شدن این متفکران پیشرو در جهان معاصر هم گفت: برای اینکه علم یک حالت تخصصی و جزیی به خود گرفته و رشتههای مختلف و متعددی دارد ایجاد میشود و این هم رو به افزایش است. به نظر میرسد که دیگر نوآوری به معنای دوران باستان و رنسانس و مدرن دیگر خیلی معنا ندارد. باید به مسائل از وجه نظرهای متفاوت نگاه کنیم نه اینکه الزاماً نوآوری بکنیم . باید بر اساس آنچه که گذشتگان گفتند نیازهای امروز را مورد توجه قرار دهیم.
شهرآئینی درپایان یادآورشد: علم وقتی همگانی شد تعداد آدمهایی که خیلی برجسته بشوند هم کمتر میشود در عوض تعداد متوسطین که فعال هستند بیشتر به چشم میآید، این هم عیبی ندارد بلکه حسن هم است.
نظر شما