پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۲۱ بهمن ۱۳۸۹، ۹:۲۴

از مفاهیم درون دینی خود مدل فلسفی ارائه کنیم

از مفاهیم درون دینی خود مدل فلسفی ارائه کنیم

استادیار فلسفه دانشگاه تهران با تأکید بر لزوم استخراج مفاهیم دینی برای ارائه مدل فلسفی تصریح کرد: امروزه نه سوژه همان سوژه مدعی است و نه نام خدا همچنان در چنگ نگاهبانانش اسیر، پس ضرورت دارد که رابطه ناتاریخی و مکانیکی سوژه و نام خدا، از دو شکل سپری شده سنتی و مدرن آن عبور داده شود تا شرایط امکان تأسیس نظریه‌ای دیگر فراهم گردد.

به گزارش خبرنگار مهر، دکتر حسین مصباحیان در نشست صبحگاهی آخرین روز از "همایش ملی معرفت دینی" که روز چهارشنبه بیستم بهمن در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به ارائه مقاله خود با عنوان" انسان آرزوها و دیگری هستی: رو به رویی فلسفه"خدابنیاد" و "دیگری بنیاد" با "ذهن بنیادی" پرداخت.

استادیار گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران گفت: آیا خدابنیادی، به عنوان موضوع نقد مدرنیته، می‌تواند از طریق طرح پرسش" امکان اخلاقی خدا؟" به موضع نقد مدرنیته تبدیل شود و یا به چالش کشیدن" انسان آرزوها"- تعبیر میشل فوکو از سوژه مدرن- از طریق تفسیر معنوی هستی، آرزوهایی انسانی برای او بخواهد؟
 
وی در ادامه با اشاره به اندیشه سه نقاد رادیکال "خدای قوی مردمان ضعیف"، یعنی مارکس و فروید و نیچه، تأکید کرد: به گفته ریکور بدون عبور از نقد آنان نمی‌توان خداباوری را در دنیای مدرن حفظ کرد.
 
دکتر مصباحیان به دیالکتیک ویژه روشنگری آدورنو یعنی" هرکس به خدا معتقد است، نمی تواند به خدا معتقد باشد" پرداخته و گفت: آدورنو از مفهوم خاص یهودی نام خدا به عنوان مدلی فلسفی استفاده می کند که در آن نیازهای انسانی می توانند درک شوند و از این رو، امکانی که با نام الهی ارائه می شود، توسط هر کسی که اعتقاد ندارد، هم می تواند حفظ شود.
 
استادیار فلسفه دانشگاه تهران به فلسفه"دیگری بنیاد" لویناس اشاره کرد و گفت: گرچه لویناس مفهوم مدرن ذهن بنیادی را به نقد می‌کشد، ولی به جای تدارک یک مفهوم جدید از ذهن بنیادی، تلاش می‌کند شرایط امکان اخلاقی سوژه را از طریق حضور اخلاقی خدا توضیح دهد.
 
وی افزود: ایده اصلی لویناس این است که ما از طریق واکنش و توجه به دیگری، از طریق جذب کردن یا انکار نکردن مسئولیت غیرقابل انکاری که مقدم بر ذهنیت ماست، وجود پیدا می‌کنیم و از همین رو است که لویناس، خدا را" دیگری هستی" می‌نامد.
 
وی با اشاره به اندیشه هابرماس، تأکید کرد: در گرایشهای مذهبی نسل اول فرانکفورت، چهار عنصر اصلی احیاگر- یادآور، اتوپیایی، مکاشفه ای و رهایی بخش حضور دارد، این جنبه‎‌ها کم و بیش در نسل دوم فرانکفورت و در نظریات برجسته‌ترین نماینده آن یعنی هابرماس نیز حضور دارد.
 
دکتر مصباحیان افزود: مهمترین بحث من این است که سرگذشت فلسفی مفاهیم تا امروز در هر حوزه‌ای باید ادامه پیدا کند در غیر این صورت درکهای ما متعلق به گذشته می‌شود و این باعث می‌شود که ما همیشه عقب‌مانده باشیم و آثار منتشر شده در حوزه روشنفکری دینی بر این مسئله تأکید دارد که تا تکلیفمان با سوژه ( خودمختاری، آزادی و یا آفرینندگی انسان به رسمیت شناخته نشود) مشخص نشود هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم.
 
استادیار فلسفه دانشگاه تهران به فلسفه تأکید کرد: نکته دوم خود نام خدا است یعنی با استخراج منابع فرهنگی که خودمان داریم مدلی فلسفی ارائه کنیم همانطور که در ماریون و دریدا و... می‌بینیم آنها به سراغ فرهنگ یهودی خود رفته و مفاهیمی را بیرون کشیده و به مباحث دینی با زبان فلسفی معاصر پرداخته اند؛ چون خود خدا دیگر خدای قرون وسطی نیست بلکه الهیات بعد از مرگ خداست و الهیاتی که بعد از دو قرن هجمه و فشاری که بر آن بوده قد راست کرده و می‌خواهد خود را نشان دهد.
 
وی با بیان اینکه نقد مدرنیته تنها در زمانی قابل اعتناست که افقهای انسانی‌تر را برای آدمی باز کند، افزود: هایدگر معتقد است که مسئله‌ای که ما در سطح فلسفی برای سابژکتیویته داریم با ارجاع فرهنگهای غیرغربی ( که در نظراو فرهنگهای فروتری هستند) حل نمی‌شود اما من معتقدم که معضل سوبژکتیویته را با ارجاع درکهای سپری شده نمی‌توان درک کرد چون لازمه معاصر بودن نقد معاصر است.
 
دکتر مصباحیان در پایان به گوهر دین که توحید است اشاره کرد و گفت: ادیان ابراهیمی بر مسئله توحید تأکید دارند؛ دینداری در فلسفه قرن 20 و 21 زمانی حفظ می شود که آدمی تکلیف خود را با خدا روشن کند از این جهت که وجه تمایز خود را با افرادی که دیندار نیستند مشخص کند. امروزه پس از نزدیک سه قرن تجربه سوژه شناسا و به خلوت خانه ها رفتن نام خدا- اگر به زبان هراکلیتوس سخن بگوییم- نه سوژه همان سوژه مدعی است و نه نام خدا همچنان در چنگ نگاهبانانش اسیر، پس ضرورت دارد که رابطه ناتاریخی و مکانیکی سوژه و نام خدا، از دو شکل سپری شده سنتی و مدرین آن عبور داده شود تا شرایط امکان تأسیس نظریه ای دیگر فراهم گردد.
 
دکتر وکیلی: بدن مندی نقش اساسی در معرفت دینی دارد
 
دکتر هادی وکیلی نیز در این نشست به ارائه مقاله خود با عنوان"معرفت دینی از منظر علوم شناختی" پرداخت و گفت: ما دو معرفت زمین یا دنیوی و معرفتهای دینی یا آسمانی داریم که در مورد این دو مطالعات زیادی از منظر علوم شناختی صورت گرفته است.
 
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: معرفت، به طور واضح به سطح باورهای دینی انسانها نیز وارد می شود. به ویژه باورهای ما درباره نفس، جهان و خدا یا خدایان صورتهای اصلی معرفت دینی را تشکیل می دهند. برخی از معرفتهای دینی می توانند پایه های بیولوژیکی یا حتی به طور کامل معنوی داشته باشند.

وی به تعریف دورکایم در مورد معرفت دینی اشاره کرد و گفت: دینداری همواره کششی سراسر بین معنویت و بدن مندی(فیزیکالیسم) است و ما نمی توانیم دینداری مان را بر پایه های صرفا معنوی تعریف کنیم بلکه باورهای دینی ما اکتسابی است مگر در مورد کسانی که از طریق تجاربی ماورایی به بینش و باور دینی دست یافته اند.
 
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: گرچه ما در بیشتر مواقع چنین فرض می کنیم که باورهای دینی، اکتسابی هستند و در نتیجه، تمرکز ما به طور معمول بر باورهای دینی اکتسابی است. به نظر نمی رسد که معرفت، در باب شناخت دینی، در مقایسه با شناخت زمینی، از نقش محوری کمتری برخوردار باشد.

وی تصریح کرد: باورهای دینی انسانها از طریق معرفتهای زمینی شکل گرفته اند و در تمامی ادیان این پیش فرض وجود دارد که منابع بینش و باورهای دینی ما زمینی و دارای پایه های بیولوژیکی است که کار مؤمن این است که معرفتهای دینی را به سطح بالاتر سوق دهد.
 
وی با بیان اینکه شواهد تجربی، حاکی از آن است که معرفت، ریشه در سامانه های خاص مغزی دارد، تأکید کرد: در حال حاضر، نظریه های بدن مندی معرفت در روان شناسی شناختی، روان شناسی اجتماعی و عصب شناسی شناختی از اهمیت خاصی برخوردار هستند.
 
دکتر وکیلی بر اهمیت نقش معرفت بدن مند از حیث دیدگاههای دینی، باورهای دینی و مناسک دینی تأکید کرد و گفت: البته نمی توان ادعا کرد که بدن مند، همه چیز را درباره نقش معرفت در تجربه دینی بیان می کند، اما بدن مندی نقشی اساسی در توضیح پدیده مورد بحث دارد.
 
حسین محمودی دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات اصفهان نیز در این نشست به ارائه مقاله خود با عنوان" بررسی آرای پویمن درباره مبانی معرفت شناختی اندیشه ککگور" پرداخت و گفت: کرکگور به عنوان فردی ایمان‌گرا و عقل‌ستیز شناخته می‌شود اما دکتر لویی پویمن، معرفت‌شناس و فیلسوف تحلیلی مشرب، بر این باور است که رویکرد کرکگور تلاشی مبتکرانه در جهت ساختن نوع بدیعی از معرفت‌شناسی مسیحی است.
 
وی با بیان دیدگاههای متفاوتی که در مورد نگاه کرکگور به ایمان و معرفت وجود دارد، به تفسیر پویمن از کرکگور و نقد معرفت‌شناسانه او پرداخت  و گفت: پویمن معتقد است که کرکگور به دنبال ساختن محملی عقلانی برای مسیحیت بوده است؛ به نحوی که اگر تحلیل کرکگور از مسائل درست باشد، برای هر شخص اهل تعقلی پذیرفتن آموزه های مسیحیت و زندگی بر اساس احکام آن تنها گزینه معقول خواهد بود.
 
وی به نظریه خاص پویمن درباره معرفت‌شناسی دینی اشاره کرد و گفت: او با نگاهی منحصر به ادیان ابراهیمی اقدام به ارائه طرحی کلی برای توجیه باور دینی کرده است و مدعی دفاع از یک موضع قیاس‌پذیرگرایانه قوی در مورد نسبت عقل و ایمان است.
 
فاطمه احمدی دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه علامه طباطبایی نیز با تأکید بر آراء مک‌گراث، باربور و پیترز به "بررسی مقایسه ای روابط علم و دین در الهیات جدید مسیحی" پرداخت و با بیان مدلهایی از نظرات هر یک از این سه دانشمند به نقاط مشترک و متمایز آنها اشاره کرد و در پایان مدلی برای تبیین تعامل یا رویارویی تاریخی میان علم و دین در قرون وسطی ارائه کرد و گفت: باربور به وجود چهار رابطه گفتگو، استقلال، تعارض و همبستگی میان علم و دین قائل است و خود به رابطه همبستگی میان این دو باور دارد.
 
وی افزود: اما پیترز به وجود هشت رابطه علم‌گرایی، امپریالیسم علمی، اقتدارگرایی دینی، خلقت‌گرایی علمی، نظریه دوزبانی، توافق فرضیه ای، همپوشانی اخلاقی و عصر جدید معرفت اشاره دارد و خود او به رابطه توافق فرضیه ای برای گفتگو معتقد است و مک گراث به وجود سه رابطه اشاره دارد و بر رابطه گفتگو میان دین و علم تأکید دارد.
 
در ادامه این نشست رضا دهقانی دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه علامه طباطبایی نیز به ارائه مقاله خود در مورد "هایدگر و الهیات" پرداخت و با بیان سه دوره اندیشه هایدگر به بازخوانی تاریخ متافیزک پرداخت و گفت: هایدگر ریشه فروکاستن دین به تجربه دینی را در متافیزک می داند.
 
امیر صادقی پژوهشگر گروه غرب شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در این نشست به پرسش "تجربه دینی به مثابه امری معرفت بخش؟" اشاره کرد و گفت: در عصر جدید و با گرایش به تجربه گرایی علمی یکی از شیوه های اصلی برای رد باورهای دینی سلاح به تجربه در نیامدن آنها بود.
 
وی افزود: تجربه بالقوه می‌تواند به مثابه واکنشی جدلی مفید باشد. اما برخی فلاسفه دین به جای استفاده صحیح از این امکان و تبدیل آن به فرصتی مناسب و در حد توانایی آن سعی کردند با فروکاهیدن دین و باورهای دینی به تجربه دینی کل مجموعه باورها را توجیه کنند و این امر خود تبدیل به نقطه ضعفی در مقابل مخالفان شد.
 
این پژوهشگر با مقایسه بین دو دسته از فلاسفه دین خداباور، تصریح کرد: انتظار توجیه قوی از تجربه دینی امری خوش بینانه است و حداکثر می توان با چشم داشتن توجیه ضعیف از تجربه دینی در سطح درجه دوم به سامان باورهای دینی پرداخت.
 
در پایان نشست صبحگاهی آخرین روز از همایش ملی معرفت دینی، نواب مقربی دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات اصفهان نیز طی سخنانی با بررسی معناداری گزاره های دینی و طرح نظریه ای در این مورد در سنت فلسفه تحلیلی بر استعاری بودن زبان دین تأکید کرد و گفت: زبان دین زبان استعاره است چون دین تنها با نشان دادن است که چیزی می گوید.
کد خبر 1250087

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha