به گزارش خبرنگار مهر، نمایش "ابرهای پشت حنجره" نوشته و کارگردانی رضا گوران برگرفته از متن "ماریانا پیندا" فدریکو گارسیا لورکا است. این برگرفتگی به خاطر دخل و تصرف در زمان و مکان و شخصیتهاست حتی مجموعه این تغییرات لحن و فضا و مفاهیم موجود در متن لورکا را تحتالشعاع خود قرار داده است. همچنین دیالوگها سیر تازهای را پیش روی گرفتهاند تا فقط تاثیر خود را از فحوای کلام و قصه و درام لورکا در ابرهای پشت حنجره نمایان سازند.
ماریانا پیندا
لورکا در زمان دیکتاتوری پریمودا ریورا 1923 شروع به نوشتن ماریانا پیندا کرد که در سال 1927 به نمایش درآمد. او با آن که پیش از این نمایشنامهای را نوشته و اجرا کرده بود اما به دلیل عدم اقبال عمومی از آن متن، اذعان داشت که ماریا پیندا اولین متن نمایشی اوست. اولین نوشتهای که در هر حال قدرت شخصیتپردازی و برخورداری از فضاهای عاشقانه و عاطفی را نمایان میسازد.
لورکا در این نمایشنامه جذاب چون دیگر آثارش، رفتار انسان عاشقی را در گذر زندگی به نظاره میگیرد، او همیشه عاشقان را در برابر خودمداران میگذارد تا تقابل این دو وجه از شخصیت انسان را آشکار سازد. لورکا در ماریانا پیندا محور اصلی اثر را بر عشق به آزادی و رهایی نهاده و آن را بر بستری از تاریخ زندگی مردم وطنش برپا و استوار میگرداند که شاخص همیشگی آن مبارزه در برابر دیکتاتورها، نظم کهن و سنتهای بازدارنده بوده است.
بهنوش طباطبائی و مهدی پاکدل در نمایش "ابرهای پشت حنجره"
فدریکو گارسیا لورکا چون سروانتس از بزرگان ادبیات اسپانیایی محسوب میشود. شاعر و نمایشنامهنویسی که در برابر پرسش فرمانده نظامی رژیم کودتا، فرانکو، که کدام را انتخاب میکنی، زندگی بدون نوشتن یا مرگ را؟ پاسخ داد: "مرگ." لورکا زیستن بدون نوشتن را با مرگ یکسان میدانست. او عاشقانه زیست، عاشقانه نوشت و عاشقانه رفت. ماریانا پیندا یکی از پرشورترین تراژدیهای نمایشی لورکا به شمار میرود، ستایشی شکوهمند و عاشقانه در رثای آزادی.
لورکا در "ماریانا پیندا" محور اصلی اثر را بر عشق به آزادی و رهایی نهاده و آن را بر بستری از تاریخ زندگی مردم وطنش برپا و استوار میگرداند که شاخص همیشگی آن مبارزه در برابر دیکتاتورها، نظم و سنتهای بازدارنده بوده است. خون جاری در رگهای لورکا، در نمایشنامههایش عشق و حرکت را تشریح میکند. از این رو نمایشنامههای لورکا همیشه مضمونی انسانی و عاشقانه دارند.
عشق ماریانا به آزادی، عشق حقیقی و راستین است اما عشق او به”پدرو”، عشقی نمادین است. پدرو رهرو عقلگرای راه آزادی است. عشق فرناندو به ماریانا وجهی نمادین دارد. ماریانا مظهر زیبایی، وجاهت، زنانگی و رهایی است. از این رو فرناندو به او عشق میورزد. عشق فرناندو به ماریانا حقیقی است که بر محور آزادی و در وجود و ماهیت ماریانا شکل میگیرد. (ماریانا پیندا، ترجمه فانوس بهادروند، 1385)
متن گوران
گوران زمانه دیکتاتوری پریمو ریوردا را در هم میشکند و زمان متن را به دهه 70 میلادی میآورد تا استقلال و آزادی دموکراتیک اسپانیا را در پایان متن خود رقم بزند. در این باره نوشتهاند: "اسپانیا از زمان پیروزی ژنرال فرانسیس فرانکو در جنگهای داخلی سالهای 1936-1939 به وسیلهی یک رژیم دیکتاتوری اداره شده بود. مرگ فرانکو در سال 1975 به ایجاد یک نظام دموکراتیک حکومتی نوین، که از پشتیبانی همه جانبه پادشاه خوآن کارلوس نیز برخوردار بود، انجامید.
در ادامه اکثریتی از رأی دهندگان اسپانیایی موافقت خود با اصلاحات دموکراتیک را در رفراندومی که سال بعد برگزار گردید ابراز داشتند. یک هیئت منتخب که از طریق انتخابات آزاد، برگزیده شده بود، پیشنویس قانون اساسی را تهیه کرد که موافقت هیئت انتخاب کنندگان (مردم) را در 1987 به دست آورد." (سایت آوردگاه اندیشه، منصور براتی، دموکراتیک شدن).
این نکتهای است که دراماتورژی اثر را به شکل منطقی و در خور تامل باورپذیر میسازد. اینکه در ادامه نیت لورکا را که آزادی غایی مملکتش را خواهان بوده است، از طریق بازنویسی متن او رقم بزنی یعنی موفقیت و خلاقیت در زمینه نگارش را برای خود به ارمغان آوردهای. شاید همین نکته نیز در گرفتن جایزه متن در بخش بینالملل تئاتر فجر بیست و نهم دخالت داشته است.
همچنین در ارائه مفهوم عشق نیز سه محور اصلی برای بیان آن در نظر گرفته شده است. در مرکز این حس برتر و والای انسانی دختری به نام ماریانا پیندا قرار دارد. یک راسش در اختیار پدرو ( با بازی مهدی پاکدل)، راس دوم در خدمت فرناندو (با بازی کاوه قائمی) و راس سوم هم در اختیار افسر امنیتی ( با بازی شهرام حقیقت دوست) است. پدرو نمایانگر عشق والا و دست نیافتنی است و منتهای درجه عشق هم همین است که در مبارزه برای آزادی وطن و هموطنان تجلی یافته است.
عشق فرنادو هم نوعی عشقی زمینی و قابل درک است که زندگی روزمره را برای همگان از این طریق رقم خواهد زد. عشق سوم هم که اصلا عشق نیست نوعی هوس زودگذر است که اهداف مادی و لذت طلبانه را در بر میگیرد. ماریانا پیندا بیشترین نگاهش معطوف بر پدرو است و به همین خاطر تمام شکنجههای دستگاه امنیتی را تحمل میکند و در این راه جان خود را به مانند پدرو فدا خواهد کرد. این رابطه در نمایش گوران، در صحنه اول از طریق نمایان ساختن پدرو و شعرخوانیاش آغاز میشود و در صحنه آخر زیر باران فقط پوتینهای پدرو را خواهیم دید. دو دلداده نه برای خود که برای دیگران وارد مبارزهای عمیق و نتیجهبخش خواهند شد و هر دو ایثارگرایانه جان خود را بر کف خواهند نهاد تا پیروزمندانه آزادی وطن و هموطنان خود را موجب شوند.
فرناندو ناموفق است زیرا ماریانا به دنبال افکار والاترست و نمیخواهد فقط زندگی خود را در نظر داشته باشد. بلکه ماریانا درصدد دادن زندگی به همگان است که باید برای این منظور مشتاقانه و مستحکم مبارزه کند و حتا نباید یک لحظه هم کم بیاورد. مامور امنیتی نیز در تصاحب جسم ماریانا کاملا ناموفق است چراکه ماریانا صدها و بلکه هزارها و... فرسنگ از این مرد فاصله گرفته است.
یک مرد که در ابعاد زمینی خلاصه میشود و ماریانا از جسم و تن مادی خود دور شده و از منظری فراتر از جسم، پا در مبارزهای بی بدیل نهاده است. او یک قهرمان است و تن خود را فدای اهداف بزرگ وطنش خواهد کرد. چنانچه پدرو و پدروها نیز در این راه جان بر کف وارد مبارزه شدهاند. این مفهوم والای انسانی که هر کسی میتواند در این راه جانفشانی کند و این به اراده پولادین انسانها برمیگردد.
اجرایی هماهنگ
مهدی پاکدل پدرو را با اتکا به ادای محکم کلمات و حرکات خشک و محکم نمایان میسازد. تمام حرکات او نمایانگر مردی مبارز است که حتی به راحتی جان خود را سر عقایدش خواهد داد. بهنوش طباطبایی در ارائه ماریانا چند حس و بازی متفاوت را القا میکند. او در برابر فرناندو بازی معمولی دارد چراکه در پی رسیدن به یک زندگی شخصی و تبعیت از روزمرگی نیست. در برابر پدرو شیفته است و عاشق و نرم و ملایم و خوش حس در صحنه بازیاش را پیش میبرد.
در برابر مرد امنیتی مقاوم است و کاملا پولادین. او برای رسیدن به هدف خود هر نوع شکنجهای را تاب میآورد و این لحظات به نرمی در بازی او نمودار میشود بی آن که اغراقی در نمایان ساختن شکنجههایش موج بزند.
ندا مقصودی در ارائه مادر روحانی و شکنجهگر از افراط میپرهیزد. او هم نرم و آهسته بازیاش را در تقابل با مبارزان ارائه میکند. زنی که باورمند تن به شکنجه دیگران داده است و هیچ تردیدی هم ندارد که در این راه ثوابی نصیبش خواهد شد. این بازی هم باورپذیری بالایی دارد. کاوه قائمی شخصیت فرناندو را به خوبی احساس میکند اما گاهی انگار از ارائه نقش میهراسد و دست و پایش را گم میکند. برای آن که تک تک این آدمها اقتدار ویژهای دارند که باید بازی با حوصله و دقت پیش روی تماشاگر قرار بگیرد.
شهرام حقیقت دوست بازی میکند. او آمده است تا ماریانا را تغییر دهد و حتی با او معاملهای میکند تا خود را نجات دهد. اما ماریانا از او فاصله دارد و مرد چارهای جز دستگیری ماریانا و شکنجه دادنش تا سر حد مرگ ندارد. ماریانا و پدرو ریشه در شخصیت خود لورکا دارند. مردی که در برابر فرانکوی فاشیست تا سر حد مرگ مقاومت کرد و تن به زندگی بدون نوشتن نداد. گویی او بر رمز و راز زمان و زمین آگاه بود و میدانست که چرا دارد مینویسد و انتهای این نوشتنها سرنوشتی جز سرنوشت قهرمانانش نخواهد داشت.
سیامک احصایی طراح صحنه در خدمت اجراست. او به آهن و فضای سرد و سخت ناشی از آن بسنده کرده است. درام سیال است و در آمد و شد آدمها معنا میشود. بنابراین یک سطح معمول داریم که با دو نردبام فلزی از فضای مجهول و مبهم بالا جدا میشود. اینجا معبد و شکنجهگاه ماریانا در قسمت دوم درام و محل زندگی و مبارزه او در قسمت اول است. فضای جنگل هم به اختصار از طریق یک فلز بر سر پدرو و باریدن باران نمایان میشود که در آن طراحی نور دخالت خاصی دارد.
گلناز گلشن در طراحی لباس هر شخصیت را بنابر فردیت او نمایان میسازد. لباس ماریانا معرف یک زن عاشق و بسیار دلنشین است. رنگ کرم و سفید در القای والا بودن این زن حضور آشکاری دارد. استحکام پدرو با لباس موقر بر تن مهدی پاکدل نمایان میشود. مادی بودن مرد مامور نیز با کت و پالتوهای مختلف بر تن شهرام حقیقت دوست مفهوم ساز میشود. فرناندو نیز معمولی بودن خود را با تکرار یک دست کت و شلوار مطرح میکند. شخصیت مادر روحانی نیز با چنین لباسی نمودار خواهد شد.
البته تناسبی هم در رنگها و تنالیته آن هست تا فضای جیغ و غیرمعمول و برهم زنندهای نیز با در کنارهم قرار گرفتن رنگ لباسها و رنگ آهن که چیره بر فضای درام است، متجلی نشود. آرش گوران در آهنگسازی "ابرهای پشت پنجره" به قاعده مینوازد تا نکته زائدی در این اجرا یافت نشود و شاید موسیقی آن قدر کم است که اصلا دیده نمیشود. همین هم بر اساس نیاز و ضرورت اجرا تنظیم شده است.
مجموع این هماهنگیها در کارگردانی رضا گوران نمود مییابد تا از او کارگردانی خلاق و متفکر نمایان سازد که از چند سال پیش با چنین منظوری متون خارجی را به شکل و ساختار نوین تغییر داده و اجرا کرده است. او بعد از "یرما" و "داستان یک پلکان" سومین متن اسپانیایی خود را اجرا کرد که در نوع خود تراژدی نوینی را در برگرفته است و از آن فضای کلاسیک تراژدیهای لورکا کاملا دور شده است.
- - - - - - - - - - -
رضا آشفته
نظر شما