پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ۸:۲۷

نقد "ابرهای پشت حنجره"/

یک تراژدی مستقل از آثار لورکا

یک تراژدی مستقل از آثار لورکا

نمایش "ابرهای پشت حنجره" به کارگردانی رضا گوران در نوع خود تراژدی نوینی است و از فضای کلاسیک تراژدی‌های لورکا کاملا دور است.

به گزارش خبرنگار مهر، نمایش "ابرهای پشت حنجره" نوشته و کارگردانی رضا گوران برگرفته از متن "ماریانا پیندا" فدریکو گارسیا لورکا است. این برگرفتگی به خاطر دخل و تصرف در زمان و مکان و شخصیت‌هاست حتی مجموعه این تغییرات لحن و فضا و مفاهیم موجود در متن لورکا را تحت­الشعاع خود قرار داده است. همچنین دیالوگ­ها سیر تازه­ای را پیش روی گرفته­اند تا فقط تاثیر خود را از فحوای کلام و قصه و درام لورکا در ابرهای پشت حنجره نمایان سازند.

 ماریانا پیندا 

لورکا در زمان دیکتاتوری پریمودا ریورا 1923 شروع به نوشتن ماریانا پیندا  کرد که در سال 1927 به نمایش درآمد. او با آن که پیش از این نمایشنامه­ای را نوشته و اجرا کرده بود اما به دلیل عدم اقبال عمومی از آن متن، اذعان داشت که ماریا پیندا اولین متن نمایشی اوست. اولین نوشته­ای که در هر حال قدرت شخصیت­پردازی و برخورداری از فضاهای عاشقانه و عاطفی را نمایان می­سازد.

لورکا در این نمایشنامه جذاب چون دیگر آثارش، رفتار انسان عاشقی را در گذر زندگی به نظاره می‌گیرد، او همیشه عاشقان را در برابر خودمداران می‌گذارد تا تقابل این دو وجه از شخصیت انسان را آشکار سازد. لورکا در ماریانا پیندا محور اصلی اثر را بر عشق به آزادی و رهایی نهاده و آن را بر بستری از تاریخ زندگی مردم وطنش برپا و استوار می‌گرداند که شاخص همیشگی آن مبارزه در برابر دیکتاتورها، نظم کهن و سنت‌های بازدارنده بوده است.



بهنوش طباطبائی و مهدی پاکدل در نمایش "ابرهای پشت حنجره"


فدریکو گارسیا لورکا چون سروانتس از بزرگان ادبیات اسپانیایی محسوب می‌شود. شاعر و نمایشنامه‌نویسی که در برابر پرسش فرمانده نظامی رژیم کودتا، فرانکو، که کدام را انتخاب می‌کنی، زندگی بدون نوشتن یا مرگ را؟ پاسخ داد: "مرگ." لورکا زیستن بدون نوشتن را با مرگ یکسان می‌دانست. او عاشقانه زیست، عاشقانه نوشت و عاشقانه رفت. ماریانا پیندا یکی از پرشورترین تراژدی‌های نمایشی لورکا به شمار می‌رود، ستایشی شکوهمند و عاشقانه در رثای آزادی.

لورکا در "ماریانا پیندا" محور اصلی اثر را بر عشق به آزادی و رهایی نهاده و آن را بر بستری از تاریخ زندگی مردم وطنش برپا و استوار می‌گرداند که شاخص همیشگی آن مبارزه در برابر دیکتاتورها، نظم و سنت‌های بازدارنده بوده است. خون جاری در رگ‌های لورکا، در نمایشنامه‌هایش عشق و حرکت را تشریح می‌کند. از این رو نمایشنامه‌های لورکا همیشه مضمونی انسانی و عاشقانه دارند.

عشق ماریانا به آزادی، عشق حقیقی و راستین است اما عشق او به”پدرو”، عشقی نمادین است. پدرو رهرو عقل‌گرای راه آزادی است. عشق فرناندو به ماریانا وجهی نمادین دارد. ماریانا مظهر زیبایی، وجاهت، زنانگی و رهایی است. از این رو فرناندو به او عشق می‌ورزد. عشق فرناندو به ماریانا حقیقی است که بر محور آزادی و در وجود و ماهیت ماریانا شکل می‌گیرد. (ماریانا پیندا، ترجمه فانوس بهادروند، 1385)

 متن گوران

گوران زمانه دیکتاتوری پریمو ریوردا را در هم می­شکند و زمان متن را به دهه 70 میلادی می­آورد تا استقلال و آزادی دموکراتیک اسپانیا را در پایان متن خود رقم بزند. در این باره نوشته­اند: "اسپانیا از زمان پیروزی ژنرال فرانسیس فرانکو در جنگ‌های داخلی سال‌های 1936-1939 به وسیله­ی یک رژیم دیکتاتوری اداره شده بود. مرگ فرانکو در سال 1975 به ایجاد یک نظام دموکراتیک حکومتی نوین، که از پشتیبانی همه جانبه پادشاه خوآن کارلوس نیز برخوردار بود، انجامید.

در ادامه اکثریتی از رأی دهندگان اسپانیایی موافقت خود با اصلاحات دموکراتیک را در رفراندومی که سال بعد برگزار گردید ابراز داشتند. یک هیئت منتخب که از طریق انتخابات آزاد، برگزیده شده بود، پیش‌نویس قانون اساسی را تهیه کرد که موافقت هیئت انتخاب کنندگان (مردم) را در 1987 به دست آورد." (سایت آوردگاه اندیشه، منصور براتی، دموکراتیک شدن).

این نکته­ای است که دراماتورژی اثر را به شکل منطقی و در خور تامل باورپذیر می­سازد. این­که در ادامه نیت لورکا را که آزادی غایی مملکتش را خواهان بوده است، از طریق بازنویسی متن او رقم بزنی یعنی موفقیت و خلاقیت در زمینه نگارش را برای خود به ارمغان آورده­ای. شاید همین نکته نیز در گرفتن جایزه متن در بخش بین­الملل تئاتر فجر بیست و نهم دخالت داشته است.

همچنین در ارائه مفهوم عشق نیز سه محور اصلی برای بیان آن در نظر گرفته شده است. در مرکز این حس برتر و والای انسانی دختری به نام ماریانا پیندا قرار دارد. یک راسش در اختیار پدرو ( با بازی مهدی پاکدل)، راس دوم در خدمت فرناندو (با بازی کاوه قائمی) و راس سوم هم در اختیار افسر امنیتی ( با بازی شهرام حقیقت دوست) است. پدرو نمایانگر عشق والا و دست نیافتنی است و منتهای درجه عشق هم همین است که در مبارزه برای آزادی وطن و هموطنان تجلی یافته است.

عشق فرنادو هم نوعی عشقی زمینی و قابل درک است که زندگی روزمره را برای همگان از این طریق رقم خواهد زد. عشق سوم هم که اصلا عشق نیست نوعی هوس زودگذر است که اهداف مادی و لذت طلبانه را در بر می‌گیرد. ماریانا پیندا بیشترین نگاهش معطوف بر پدرو است و به همین خاطر تمام شکنجه­های دستگاه امنیتی را تحمل می­کند و در این راه جان خود را به مانند پدرو فدا خواهد کرد. این رابطه در نمایش گوران، در صحنه اول از طریق نمایان ساختن پدرو و شعرخوانی­اش آغاز می‌شود و در صحنه آخر زیر باران فقط پوتین­های پدرو را خواهیم دید. دو دلداده نه برای خود که برای دیگران وارد مبارزه­ای عمیق و نتیجه­بخش خواهند شد و هر دو ایثارگرایانه جان خود را بر کف خواهند نهاد تا پیروزمندانه آزادی وطن و هموطنان خود را موجب شوند.

فرناندو ناموفق است زیرا ماریانا به دنبال افکار والاترست و نمی­خواهد فقط زندگی خود را در نظر داشته باشد. بلکه ماریانا درصدد دادن زندگی به همگان است که باید برای این منظور مشتاقانه و مستحکم مبارزه کند و حتا نباید یک لحظه هم کم بیاورد. مامور امنیتی نیز در تصاحب جسم ماریانا کاملا ناموفق است چراکه ماریانا صدها و بلکه هزارها و... فرسنگ از این مرد فاصله گرفته است.

یک مرد که در ابعاد زمینی خلاصه می­شود و ماریانا از جسم و تن مادی خود دور شده و از منظری فراتر از جسم، پا در مبارزه­ای بی بدیل نهاده است. او یک قهرمان است و تن خود را فدای اهداف بزرگ وطنش خواهد کرد. چنانچه پدرو و پدروها نیز در این راه جان بر کف وارد مبارزه شده­اند. این مفهوم والای انسانی که هر کسی می­تواند در این راه جان‌فشانی کند و این به اراده پولادین انسان­ها برمی­گردد.

اجرایی هماهنگ

مهدی پاکدل پدرو را با اتکا به ادای محکم کلمات و حرکات خشک و محکم نمایان می­سازد. تمام حرکات او نمایانگر مردی مبارز است که حتی به راحتی جان خود را سر عقایدش خواهد داد.  بهنوش طباطبایی در ارائه ماریانا چند حس و بازی متفاوت را القا می­کند. او در برابر فرناندو بازی معمولی دارد چراکه در پی رسیدن به یک زندگی شخصی و تبعیت از روزمرگی نیست. در برابر پدرو شیفته است و عاشق و نرم و ملایم و خوش حس در صحنه بازی­اش را پیش می­برد.

در برابر مرد امنیتی مقاوم است و کاملا پولادین. او برای رسیدن به هدف خود هر نوع شکنجه­ای را تاب می­آورد و این لحظات به نرمی در بازی او نمودار می­شود بی آن که اغراقی در نمایان ساختن شکنجه­هایش موج بزند.

ندا مقصودی در ارائه مادر روحانی و شکنجه­گر از افراط می­پرهیزد. او هم نرم و آهسته بازی­اش را در تقابل با مبارزان ارائه می­کند. زنی که باورمند تن به شکنجه­ دیگران داده است و هیچ تردیدی هم ندارد که در این راه ثوابی نصیبش خواهد شد. این بازی هم باورپذیری بالایی دارد. کاوه قائمی شخصیت فرناندو را به خوبی احساس می­کند اما گاهی انگار از ارائه نقش می‌هراسد و دست و پایش را گم می­کند. برای آن که تک تک این آدم‌ها اقتدار ویژه­ای دارند که باید بازی با حوصله و دقت پیش روی تماشاگر قرار بگیرد.

شهرام حقیقت دوست بازی می­کند. او آمده است تا ماریانا را تغییر دهد و حتی با او معامله­ای می­کند تا خود را نجات دهد. اما ماریانا از او فاصله دارد و مرد چاره­ای جز دستگیری ماریانا و شکنجه دادنش تا سر حد مرگ ندارد. ماریانا و پدرو ریشه در شخصیت خود لورکا دارند. مردی که در برابر فرانکوی فاشیست تا سر حد مرگ مقاومت کرد و تن به زندگی بدون نوشتن نداد. گویی او بر رمز و راز زمان و زمین آگاه بود و می­دانست که چرا دارد می­نویسد و انتهای این نوشتن­ها سرنوشتی جز سرنوشت قهرمانانش نخواهد داشت.   

سیامک احصایی طراح صحنه در خدمت اجراست. او به آهن و فضای سرد و سخت ناشی از آن بسنده کرده است. درام سیال است و در آمد و شد آدم­ها معنا می­شود. بنابراین یک سطح معمول داریم که با دو نردبام فلزی از فضای مجهول و مبهم بالا جدا می­شود. اینجا معبد و شکنجه­گاه ماریانا در قسمت دوم درام و محل زندگی و مبارزه او در قسمت اول است. فضای جنگل هم به اختصار از طریق یک فلز بر سر پدرو و باریدن باران نمایان می­شود که در آن طراحی نور دخالت خاصی دارد. 

گلناز گلشن در طراحی لباس هر شخصیت را بنابر فردیت او نمایان می­سازد. لباس ماریانا معرف یک زن عاشق و بسیار دلنشین است. رنگ کرم و سفید در القای والا بودن این زن حضور آشکاری دارد. استحکام پدرو با لباس موقر بر تن مهدی پاکدل نمایان می­شود. مادی بودن مرد مامور نیز با کت و پالتوهای مختلف بر تن شهرام حقیقت دوست مفهوم ساز می­شود. فرناندو نیز معمولی بودن خود را با تکرار یک دست کت و شلوار مطرح می­کند. شخصیت مادر روحانی نیز با چنین لباسی نمودار خواهد شد.

البته تناسبی هم در رنگ‌ها و تنالیته آن هست تا فضای جیغ و غیرمعمول و برهم زننده­ای نیز با در کنارهم قرار گرفتن رنگ لباس­ها و رنگ آهن که چیره بر فضای درام است، متجلی نشود. آرش گوران در آهنگسازی "ابرهای پشت پنجره" به قاعده می­نوازد تا نکته زائدی در این اجرا یافت نشود و شاید موسیقی آن قدر کم است که اصلا دیده نمی­شود. همین هم بر اساس نیاز و ضرورت اجرا تنظیم شده است.

مجموع این هماهنگی­ها در کارگردانی رضا گوران نمود می­یابد تا از او کارگردانی خلاق و متفکر نمایان سازد که از چند سال پیش با چنین منظوری متون خارجی را به شکل و ساختار نوین تغییر داده و اجرا کرده است. او بعد از "یرما" و "داستان یک پلکان" سومین متن اسپانیایی خود را اجرا کرد که در نوع خود تراژدی نوینی را در برگرفته است و از آن فضای کلاسیک تراژدی­های لورکا کاملا دور شده است.

- - - - - - - - - - -

رضا آشفته

کد خبر 1269220

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha