به گزارش خبرنگار مهر در تبریز، مهدی باکری و شهید تجلایی فرمانده هان عملیات بدر بودند که با دلاوری خود همچون بدر درخشیدند و رفتند.
عملیات بدر 20 اسفند سال 63 با اسم رمز مبارک "یاالله، یاالله، یاالله و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهراسلاماللهعلیه" آغاز شد و در همان ساعات اولیه، تمامی خطوط و استحکامات دشمن به سرعت در هم کوبیده شد.
در منطقه قرارگاه کربلا، لشکرهای هشت و 31 به سرعت خود رابه خط دوم دشمن رسانده و در ساعت دو بامداد پس از پاکسازی این خط که دارای تعدادی مین پراکنده نیز بود، به سمت دجله حرکت کردند.
تیپ 44 نیز پس از شکستن خط اول، سریعا یک گردان 110 نفری انفجار را به همراه مواد لازم از روی جاده خاکی جوبیر به سمت پل فرستاد و در ساعت 02:30 اعلام کرد که پل بتونی جوبیر را از دو طرف منهدم کرده است.
شرایط عملیات سخت و دشوار بود و خاک و خون همه جا را فرا گرفته بود و تنها صدای خمپاره و الله و اکبر شنیده می شد و در همان خاک پاک مهدی باکری و علی تجلایی و صدها سرباز جان به کفن، جان ها را به خاک ودیعه دادند و رفتند.
شهید باکری مهربان و همچون دژی تسخیر
مهدی باکری با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت.
مهدی باکری متولد میاندوآب در یک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد.
باکری همزمان با تحصیل، مبارزات سیاسی خود را علیه رژیم ظلم و استبداد در تبریز گسترش داد و پس از مدتی برادرش حمید را به منظور ارتباط با سایر مبارزان و تهیه اسلحه و مهمات به خارج از کشور فرستاد.
پس از اتمام تحصیلات مهدی به سربازی اعزام شد اما فرمان امام را مبنی بر ترک پادگانها، لبیک گفت و از آن پس زندگی مخفیانه خود را آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه در آمد و در سازماندهی این ارگان نقش مؤثری را ایفا کرد.
شهید باکری پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود.
با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم ند، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
زندگی ساده و بیریای آن شهید زبانزد خاص و عام بود و علی رغم تواناییهایی که داشت، میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد.
تواضع و فروتنی وی باعث میشد که اغلب او را نشناسند. باکری محبوب دلها بوده و همه از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید.
باکری میگفت: وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود.
با وجود اندوه دائمش، همواره خندان و بشاش بوده و انسانی همیشه آماده به خدمت و پرتوان بود.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25 اسفند 63 به خاطر شرایط حساس عملیات وارد خطرناکترین صحنههای کارزار شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، در تلاش بود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، که در نبردی دلیرانه براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل شد.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
شهادت رویای صادقه علی تجلایی
سر سفره عقد بود که از همسر خود خواست تا از خدا برای وی طلب شهدات کند و مفقود شدن پیکر پاکش آرزویی بود که همواره در سر می پروراند.
علی تجلایی در روز پنجم مرداد ماه سال 1338 در تبریز دیده به جهان گشود. در سال 1344 قدم به عرصه علم و دانش نهاد و موفق به دریافت دیپلم از دبیرستان تربیت تبریز شد.
از سال 1356 فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز کرده و پس از مدتی توسط ساواک دستگیر شد.
در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و در لباس سبزگونه دشت شقایق، به عنوان مربی آموزش پادگان سید الشهدا (ع) انجام وظیفه کرد و پس از حضور در مناطق عملیاتی مختلف سرانجام در عملیات بدر جام شیرین شهادت را نوشید و دنیای فانی را بدرود گفته و به ابدیت پیوست.
علی تجلایی صبحدم 29 بهمن 1363 عازم جبهه شد و پیش از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و که حلالش کند.
تجلایی خطاب به همسرش گفت: من پدر خوبی برای بچه ها و همسر خوبی برای شما نبوده ام. حالا پیش خدا می روم ... مطمئنم که دیگر برنمی گردم. آرزویش بود که هیچگاه جنازه اش باز نگردد و که براستی این چنین شد و هرگز پس از شهادت پیکر پاکش پیدا نشد.
وی اعتقاد داشت: برادران، بسیار به من لطف دارند و می دانم که وقتی به مزار شهیدان می آیند اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ، شهیدان بسیجی اند از این رو دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم.
در این عملیات تجلایی به سمت جانشین قرارگاه ظفر منصوب شد. پیش از عملیات بدر به یکی از همرزمانش گفت که دیگر نمی خواهد پشت بی سیم بنشیند و می خواهد همچون یک بسیجی گمنام در عملیات شرکت کند.
در روستای القرنه در عملیات بدر درگیری بالا گرفته بود و تجلایی بسیار ناراحت بـود اما با اطمینـان کار می کرد.
بی سیم چـی گـردان سیدالشهـدا از راه رسیـد و گفت: گردان نتوانست از روستا عبور کند و فقط من رد شدم. صدای تانکهای دشمن از طرف اتوبان هر لحظه شنیده می شد. تعداد نفرات خودی تنها شش نفر بودند و با خاکریز بعدی حدود پانزده متر فاصله داشتند. تجلایی به سوی خاکریز بعدی رفت. لحظه ای بلند شد تا اطراف را نگاه کند که ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد. خیلی آرام و آهسته دراز کشید، بی آنکه دردی از جراحت بر رخسارش هویدا باشد با دست اشاره کرد و رفت.
مهدی تجلایی در بهمن 1361، در عملیات والفجرمقدماتی به شهادت رسید و جنازه وی در منطقه عملیاتی باقی ماند و در سال 1373 پیکرمطهرش کشف و به زادگاهش انتقال یافت ، اما پیکر علی ...
شفیع زاده؛ رعد کوبنده سپاه
شهید حسن فیع زاده از دیگر فرمانده هان سپاه عاشورا بود که در فرماندهی بسیاری از عملیات را همچون عملیات خیبر را به عهده گرفته بود و نام وی همواره در ردیف دیگر فرماندهان همچون باکری و تجلایی درخشیده است.
شهید حسن شفیعزاده در مرداد سال ۱۳۳۶ در یک خانواده مذهبی در تبریز متولد شد.
سادگی، بیآلایشی و گذشت وی در سنین کودکی زبانزد همگان بود.
پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و همزمان با اوجگیری حرکت انقلاب اسلامی، در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) با روحانیان معظم در تبعید، همچون شهید آیتالله مدنی و شهید آیتالله دستغیب در تماس بود و در داخل پادگان، فعالیتهای زیادی جهت راهنمایی نظامیان و خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام میداد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیههای رهبر عظیمالشان انقلاب در داخل و خارج پادگان نیز میپرداخت.
در عملیات پیروزمندانه فتح المبین معاون تیپ المهدی (عج) بود که خاطره رشادتها و جانفشانیهای او در اذهان مسئولان جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمیرود.
در نبردهای خیبر، والفجر هشت، کربلای چهار، کربلای پنج، که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت شفیع زاده انجام گرفت.
اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت وی در عملیات والفجر هشت تجلی یافت.
شهید شفیعزاده ضمن شرکت در تمام صحنههای عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرحریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاههای مختلف به عهده داشت و آخرین مسئولیت وی فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتمالانبیا بود.
شهید شفیعزاده در تاریخ هشتم اردیبهشت سال 66 در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و با بدنی قطعه قطعه و غرق به خون به دیدار معشوق شتافت.
***
باری دیگر اسفند با عطر دلنشین شهیدان و خاطره حماسه آفرینان بدر و خیبر همراه شد...
نظر شما