در یادداشتهای پیشین سه گونه مغالطه رایج مورد بررسی قرار گرفتهاند که هر یک به نوعی با جدید یا قدیم بودن چیزی و ارتباط آن با درستی یا نادرستی آن چیز مرتبطند. در یکی قدیمی بودن یک چیز دال بر درستی آن تلقی میشود (مغالطه سنتگرایی)، در دومی نو بودن آن چیز به معنای درستی آن چیز است (مغالطه نوگرایی) و در دیگری جدید بودن یک چیز و عدم سابقه آن در گذشته، دلیلی بر نادرستی آن چیز تلقی میشود (مغالطه عدم سابقه).
اما در این رابطه یعنی درست بودن یا نبودن یک چیز به دلیل قدیمی بودن یا نوبودن آن فرض دیگری را نیز میتوان در نظر گرفت که بنا بر آن قدیمی بودن یک چیز به معنای نادرستی آن خواهد بود (مغالطه سنتگریزی).
به عنوان مثال نظریه افلاطون درباره هنر در مواجهه با نظریات فلسفه هنر معاصر، تنها از آن روی که نظریهای قدیمی و مربوط به یونان باستان است، به کناری گذاشته شده و واجد ارزش جهت بررسی و تحقیق دانسته نمیشود. حال آنکه بیشک فلسفه افلاطون یکی از اصلیترین آبشخورهای فلسفی است که ارزش خود را نه به دلیل قدمت زمانی یا از آن روی که سخن افلاطون است، بل به دلیل محتوای پرمغز خود کسب کرده است.
به دیگر سخن باید گفت که ملاک و معیار اصلی در بررسی هر چیزی - همان طور که پیش از این نیز بسیار مورد تأکید قرار گرفته است - نه قدیمی بودن یا نو بودن آن چیز بل محتوای آن و دلایل، براهین و استدلالهایی است که در حمایت از آن ارائه میشود.
با این اوصاف آشکار است که ریشه این نوع نگرش افراطی به همان نوگرایی باز میگردد که بر طبق آن هر چیز نویی واجد ارزش و درست انگاشته میشود و در نتیجه از سوی دیگر هر چیز قدیمی، بیارزش و نادرست تلقی میشود. نکتهای که در گرایش افراد به مدهای نو نیز خود را نشان میدهد و گویی بر طبق آن هر آنچه مشمول گذر زمان شده است، دیگر ارزش توجه نداشته و باید آن را به زبالهدان تاریخ سپرد.
این نکته را میتوان یکی از کلیدی ترین نکات در تمامی جوامعی دانست که توانستهاند به نتایجی چشمگیر و دستاوردهایی بزرگ دست یابند، به این معنا که این گونه جوامع تمامی آن چیزهایی را که به گذشته مربوطند به دور افکنند و تنها به چیزهای نو پناه ببرند، میراث گذشته خود را مغتنم شمرده و با رجوع به این میراث و بر مبنای ریشههای تاریخی، فرهنگی و فکری خود کوشیدهاند جهان معاصرشان را بنا کنند.
به بیان دیگر اگر چه ممکن است آن چیزهایی که ما امروزه به دست آوردهایم، ارزشی بیشتر از دستاوردهای گذشتگان داشته باشد اما بیشک آنچه ما امروزه بنا می کنیم ریشه در همین گذشته دارد و بر بنیانهایی استوار است که از گذشته برای ما باقی مانده است؛ چشمانداز پیش روی ما احتمالاً بسیار گستردهتر از گذشتگانمان است اما نباید فراموش کنیم که ما بر روی دوش غولهایی ایستادهایم که از گذشته میآیند.
نظر شما