وزير خارجه چين براي ديدار و گفتگو با مقامات كشورمان روز گذشته وارد تهران شد و با مقامات عالي رتبه جمهوري اسلامي ايران در خصوص مناسبات دو جانبه وبويژه فعاليتهاتي هسته اي ايران بحث و تبادل نظر كرد .
گر چه ژائو شينگ در طول مذاكرات خود و نشست مطبوعاتي به صراحت در خصوص حمايت از ايران در برابر اقدامات سياسي و غير فني آمريكا و برخي كشورهاي غربي براي ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت سخن نگفت اما تاكيد كرد بهتر است كه اين مسئله از طريق گفتگو و مذاكره حل و فصل شود .
لي ژائو شينك، وزير امور خارجه چين درخصوص ديدگاه كشورش نسبت به فعاليتهاي هسته اي ايران گفت : چين از همكاري ميان ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي حمايت مي كند واعتقاد دارد ازطريق گفتگو مي توان برمشكلات فائق آمد.
ژائوشينگ در خصوص سياست چين در صورت ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت گفت : ميدانيد كه از لحاظ فني مساله "وتو" مساله اي نيست كه بتوان از آن بيش از حد استفاده كرد و اين مساله محدوديتهاي خاص خود را دارد و بحث ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت هنوز سنخيت ندارد .
در كنار گسترش روابط سياسي ، روابط اقتصادي دو كشور روند رو به رشدي را به دنبال داشته است و رقم مبادلات اقتصادي و تجاري دو كشورتا پايان سال جاري به رقم 7 ميليارد دلاربالغ مي شود به همين منظورروابط ايران و چين و دلايل رشد اقتصادي كشور چين را مورد بحث و بررسي قرار داديم .
روابط ايران و چين به سال 1922باز مي گردد اما اين روابط مدت زيادي دوام نياورد و به دنبال تاسيس جمهوري خلق چين در سال 1949 و با توجه به اينكه ايران آن زمان در اردوگاه غرب قرار داشت روابط ديپلماتيك ميان دو كشور قطع شدكه اين روابط با پيوستن ايران به جمع اكثريت اعضاى سازمان ملل در سال 1951 كه اقدام چين در حمله به كره را تجاوز تلقى و محكوم كردند، روابط دو كشور بيش از گذشته تيره شد چه بسا پيوستن ايران به پيمان بغداد1955 از نگاه پكن نشانه آشكار تاثيرپذيرى ايران از كاخ سفيد در جهت مهار بلوك كمونيست تلقى مي شد.
اما چندين مسئله زمينه هاي ايجاد روابط مجدد دو كشور ايران و چين را احيا كرد، از جمله تيره شدن روابط چين و روسيه در اوايل دهه 1960 و هم چنين حضور ايالات متحده در مرزهاى چين، باعث شد تا سران اين كشور تلاش گسترده اي را براي بازسازى روابط دوستانه با كشورهاى در حال توسعه انجام دهند .
با پذيرش جمهورى خلق چين در جمع اعضاى سازمان ملل در 1970 دولت وقت ايران نيز با تاثير از فضاى حاكم بر عرصه بين الملل و پاسخ دهى به تلاش ها چين براى برقرارى روابط با ايران ، جمهورى خلق چين را به عنوان دولت قانونى چين به رسميت شناخت و روابط دو كشور وارد مراحل حساس خود شد در واقع چين از گسترش روابط با ايران چندين هدف را دنيال مي كرد. پكن، ايران را به عنوان مانعى در جهت آرزوهاى جاه طلبانه شوروى در دستيابى به خليج فارس ارزيابى مى كرد و سران چين، فارغ از درگيرى هاى خود با ايالات متحده، تلاش هاى شاه مخلوع ايران و حمايت آمريكا از وى را در راستاى تشكيل قوى ترين ارتش منطقه در آسياى جنوب غربى را با رضايت مى نگريستند.
روابط ايران و چين پس از پيروزي انقلاب اسلامي:
روابط ايران و چين با پيروزي انقلاب اسلامي و بازديد هيات بلند پايه اين كشور به سرپرستي هوا لوانگ جانشين مائورهبر وقت چين وارد مرحله حساسي شد. در واقع با پيروزى انقلاب اسلامى روابط دو كشور دستخوش تحول شد.
به دنبال تسخير لانه جاسوسي(سفارت ) آمريكا و به گروگان گرفتن كاركنان آن از سوى جوانان انقلابى و به طور خاص دانشجويان پيرو خط امام (ره)، شوراى امنيت سازمان ملل قطعنامه اى را جهت تحريم ايران مطرح كرد و اين طرح سازمان ملل، چين را بر سر دوراهى قرار داد . از يك سو روابط ايران و چين به تازگى بهبود يافته بود و راى مثبت چين به تحريم ها مى توانست پايانى بر اين روند تازه آغازشده باشد و از سوى ديگر روابط ايالات متحده و چين به تازگى گرم تر شده بود و مخالفت با اين تحريم ها مى توانست آمريكايى ها را ناراضى كند. چين در اين دوراهى، ايران را برگزيد و از تائيد قطعنامه تحريم خوددارى كرد.
با آغاز جنگ ايران و عراق، اهميت چين براى رهبران ايران بيش از پيش آشكار شد. چين در طول اكثرسالهاى جنگ تبديل به تنها شريك بين المللى ايران شده بود. رهبران سياسى ايران براى تامين جنگ افزارهاى خود از يك سو و گريز از تحريم هاى بين المللى از سوى ديگر، چين را بيش از پيش حائزاهميت مى يافتند و پكن نيز به نوبه خود با حمله شوروى به افغانستان بار ديگر دچار كابوس گسترش نفوذ شوروى شده بود و بدين ترتيب ايران را شريك منطقه اى بسيارحائز اهميت تلقى مى كرد و روابط دو كشور طى دهه 1980 متاثر از دو جنگ منطقه اى بيش از پيش تقويت شد.
اما كاخ سفيد در ربع قرن گذشته همواره به همكارى هاى دو كشور با ديده ترديد نگريسته است.واشنگتن از دهه 1990 تا كنون چين را متهم به انتقال فناورى پيشرفته به ايران مى كند. كاخ سفيد معتقد است كه پكن نه تنها با فروش حجم انبوهى از تسليحات متعارف همانند موشك هاى زمين به زمين، موشك هاى ضد تانك، موشك هاى كروز و بالستيك و صد ها فروند هواپيماى شكارى و چندين رزمناو به ايران باعث شده است تا بنيه نظامى اين كشور به شدت تقويت شود بلكه با قرار دادن چين در صدر ليست كشورهاى صادركننده فناورى تسليحاتى به ايران، پكن را متهم مى كند كه به تهران در دستيابى به تسليحات غير متعارف نيز يارى مى رساند، ادعايى كه چه از سوى مقامات چينى و چه مقامات ايرانى به شدت رد شده است.
اما روابط هسته اى تهران و پكن از جمله مواردى است كه همواره باعث نگرانى سران كاخ سفيد شده است. آغاز روابط هسته اى دو كشور به سال اوايل دهه 90 باز مى گردد. مقامات هر دو طرف بارها تاكيد كرده اند كه خدمات و فناورى ارائه شده ازسوي پكن تنها كاربرد صلح آميز داشته و براساس بند هاى معاهده عدم تكثير ان پي تي صورت گرفته است.
افزايش فشار هاى ايالات متحده بر جمهورى اسلامى از يك سو و احتمال ارجاع پرونده هسته اى ايران به شوراى امنيت از سوى ديگر باعث شده است تا دو كشور بيش از پيش به يكديگر نزديك شوند. تهران اميدوار است كه با استفاده از نفوذ چين در شوراى امنيت و حق وتوى با ارزش اين كشور، در صورت ارجاع پرونده هسته اى خود به اين شورا كه تحت فشار ايالات متحده به آژانس بين المللى انرژى اتمى صورت خواهد گرفت بتواند از اعمال تحريم هاى احتمالى عليه خود جلوگيرى كند. پكن نيز كه اكنون اقتصاد خود را بيش از پيش وابسته به منابع انرژى منطقه مى داند، فارغ از انگيزه هاى سياسى با توجه به سرمايه گذارى وسيع خود درصنايع نفتى ايران كه با استفاده حداكثرى ازخلاء ناشى از شركتهاى عظيم نفتى آمريكا صورت گرفت، انگيزه هاى اقتصادى بسيارى براى مخالفت با هر نوع تحريم احتمالى ايران دارد.
قرارداد عظيم امضا شده ميان دو كشور در زمينه انتقال نفت و گاز ايران به چين مى تواند نياز رو به افزايش صنايع چين را به انرژى پاسخ دهد. دو كشور بر سر قراردادى 100 ميليارد دلارى كه تضمين كننده انتقال سالانه 10 ميليون تن گاز مايع طبيعى ايران به چين براى مدتى قريب به 25 سال خواهد بود به توافق رسيده اند. اما اين تنها بخشى از مبادلات اقتصادى استراتژيك ميان دو كشور است.
اقتصاد چين:
به دنبال ژاپن و كشورهاي تازه صنعتي شده ي آسياي شمال شرقي، چين در طي بيست سال گذشته، با پويايي رشد اقتصادي اي رو درروست كه اين كشور را به يكي از پايه هاي اصلي اقتصاد جهاني تبديل كرده است. اين كشور در حال تبديل شدن به قطب سازماندهنده شبكه مبادلات منطقه اي است. اين دگرگوني، « خود مركزبيني» غربيها را زير سوال مي برد كه بر اساس آن، فرهنگ جبري درشرق (اعم از دور يا نزديك)، مانع از دستيابي آن به مدرنيته اي مي شود كه پس از انقلاب صنعتي تنها يك « ويژگي غربي » به حساب مي آيد. عظمت اين تغييرات ازسوي ديگر سالهاست كه سوالات و نگراني هايي را در غرب در مورد يك تمركز مجدد اقتصاد جهاني حول آسيا برانگيخته است، امري كه در درازمدت باعث بازبيني مهم ترين عوامل توازن بين المللي خواهد شد.
اين چنين است كه مجله نيويورك تايمز از خود مي پرسد كه آيا قرن بيست و يكم، « قرن چيني » نخواهد بود؟ . در واقع تحول به سبك چيني، علي رغم مسير ناهموار آن، كارآ است. با فرض ادامه داشتن پويايي اقتصادي آن، بدون هيچ گسست سياسي و اقتصادي، چين بي شك در قرن حاضر به يكي از بازيگران برتر سيستم اقتصادي و مالي بين المللي تبديل خواهد شد.
اين حركت عميق و بطئي، ريشه هاي كهن در جايگاهي دارد كه آسيا قبلا در اقتصاد جهاني اشغال مي كرده است، زماني كه هنوز سيستم جهاني به « شمال و جنوب » و « جهان سوم » تقسيم نشده بود. پديده اي كه ثمره ي انقلاب صنعتي اروپا و سيستم مستعمراتي آن بود.
در چشم اندازي درازمدت، چين و اصولا آسيا در مجموعه ي آن، در حال پيوند مجدد با تاريخ پيش مستعمراتي اش است و به آرامي جايگاهي را مي يابد كه قبل از 1800 دارا بوده است. زماني كه يكي از مراكز اقتصاد جهاني محسوب مي شده و اولين قدرت توليد كننده ي صنعتي (مانوفاكتور) جهان به حساب مي آمده است. چين در آنزمان در مركز شبكه انبوهي از ارتباطات منطقه اي با قدمت چند قرن قرار داشت چرا كه آسيا منطقه اصلي توليد و بهره وري جهان بود.
آدام اسميت در سال 1776 مي نويسد : چين كشوري است كه به تنهايي از تمام اروپا ثروتمندتر است،صد سال پس از اين تاريخ، اروپا كه به تازگي مواضعي سلطه گرانه پيدا كرده بود، مي پنداشت كه آسيايي را كشف كرده است كه براي هميشه در دوران پيش از مدرنيته حبس خواهد بود. فيلسوفان آلماني و از جمله هگل، چين را همچون جهاني بسته، ويژه و دايره وار فرض مي كردند. براي ارنست رنان، « نژاد چيني »، « نژادي كارگر، با دستهايي بامهارت بي نظير و بدون هيچ احساس غروري » بود. او پيشنهاد مي كرد كه با او« با عدالت رفتار گردد و بخشي از درآمدش براي نژاد پيروزمند كنار گذاشته شود. اين مطالب در زمان اوج دوران استعمار نوشته شده اند.
قبل از سال 1800 ، ميزان مبادلات تجاري ما بين چيني ها،
اگرچه ناپيوستگي تاريخي در مورد چين طولاني تر بوده است، اما مسير صعودي اي كه اين كشور در دو دهه ي اخير دنبال كرده است نيز ريشه در تاريخ كهن آن دارند. غرب كه مدتها عادت داشت، هم چون مركز جهان، تنها نظاره گر تاريخ ديگران باشد، زين پس بايد در مورد تاريخ خود و آنهم نه چون يك استثنا، بلكه به مثابه بخشي از تاريخ جهان به تفكر بنشيند.
تا پايان سال 2004 توليد ناخالص ملي چين قرار است ، هشت تا نه درصد افزايش يابد. چين به نخستين محل براي سرمايه گذاري خارجي جهان تبديل شده است و مي تواند در سال2004 از سقف تاريخي 70 ميليارد دلار سرمايه گذاري خارجي بگذرد. چين، سومين كشور وارد كننده و چهارمين صادركننده در جهان است و در اعتلا روند توسعه ي اقتصاد جهاني نقش به سزايي دارد.
از چين به عنوان « كارگاه توليدي جهان » نيز نام مي برند، محل توليد محصولاتي با كيفيت نازل، اما چنانچه پاتريك آرتوس مسئول تحقيقات اقتصادي شركت ايكسيس كاپيتال ماركتزاشاره مي كند اين است : چين هم اكنون توليدكننده قابلي با كيفيت توليد بالا در بسياري از صنايع است: نساجي ، اسباب بازي ، فولاد ، كشتي سازي ، الكترونيك، ، وسائل برقي خانگي ، متالوژي ، لوازم يدكي و به زودي اتومبيل، مبلمان و حتي صنايع فضايي. رشد توليد صنعتي به ويژه در عرصه هاي كامپيوتر و الكترونيك، فولاد و اتومبيل چشم گير است.
اما سئوال اصلي اين است كه آيا چين مسئول از بين رفتن هزاران شغل در كشورهاي غربي است ؟
اقتصاددان آمريكايي، جري ايفكن معتقد است : « درست است كه چين براي انتقال كارخانجات به سمت خود، داراي جذابيت براي كارخانه داران غربي است اما چين هم همان راهي را طي مي كند كه ديگر كشورهاي همطراز غربي اش طي كرده اند. در خود اين كشورنيز مشاغل صنعتي كاهش مي يابند، آنهم با شتابي بيش از ديگر كشورها.
بين سالهاي 1995 تا 2002 ، صنايع چين بيش از 15 ميليون شغل از دست داده اند، يعني پانزده درصد نيروي كار شاغل در عرصه هاي توليدي. بدون كم بها دادن به قدرت اقتصادي چين، بسياري از ناظران آمارهاي رسمي را زير علامت سوال مي برند.
بنابه نظر بسياري از اقتصاددانان رشد توليد خالص ملي بين سالهاي 1997 تا 2002 مبالغه آميز تخمين زده شده ، تا موجب دلسردي سرمايه گذاران خارجي نشود و از 2003 به بعد كمتر از واقع جلوه داده شده، تا با نظريه ي كاهش تحت كنترل رشد اقتصادي، همخواني داشته باشد. سوالات زيادي نيز در رابطه با اهميت قرض هاي ناروشن بانك هاي محلي چين مطرح است. معضلي كه براي ثبات اقتصادي اين كشور تهديدي جدي به شمار مي رود.
پكن ادعا دارد كه اين قرض ها تنها ده درصد مجموع قرض هاي دولت را تشكيل مي دهد، حال آنكه بانكها ي تجاري غربي مقدار آن را بالغ بر سي درصد و يا حتي پنجاه درصد ارزيابي مي كنند.
اختلاف توازن تجاري بين دو كشور كه بالغ بر بيش از 125 ميليارد دلار به نفع
بهر حال رشد چشم گير چين در عرصه هاي اقتصادي ضمن نگراني كشورهاي پيشرفته غربي از نظر سياسي نيز اين كشورها را در مرحله نگراني قرار داده است اما رشد و گسترش روابط تجاري و اقتصادي ايران و چين با توجه به نكات ذكر شده در بالا مي تواند به نحو چشم گيري در رشد روابط سياسي نيز دخيل باشد زيرا چين نمي خواهد يكي از هم پيمانان و شريكان اقتصادي خود را كه داراي منابع انرژي عظيمي است را از دست دهد و به قولي همكاري ايران و چين در زمنيه هاي مختلف اقتصادي هر گونه تحريم آمريكا عليه ايران را خنثي و نقش بر آب خواهد كرد .
نظر شما