نيكوس كازانتزاكيس؛ نويسنده، شاعر، روزنامه نگار، مترجم، انديشمند و عارف شهير يوناني در 18 نوامبر 1883 در شهر هراكليون از جزيره كرت به دنيا آمد. او در زماني متولد شد و دوران كودكي اش را پشت سر گذاشت كه هموطنانش جنگ همه جانبه اي را براي بيرون راندن تركهاي عثماني از جزاير كرت و يونان پيگيري مي كردند . " قسمتم اين بود كه در لحظه بحراني جنگ كرت براي آزادي، در اين سرزمين، به دنيا بيايم و بدين ترتيب از همان اوان كودكي متوجه شدم دنيا مالك خيري است عزيزتر از زندگي ، نوشين تر از سعادت : آزادي." گوشه اي از اين مبارزات در رمان "آزادي يا مرگ" آمده اند. حتي شخصيت پدر نيكوس - كه از فرماندهان و پيشتازان مبارزه با تركها بود - با روحيات پهلوان ميكاليس قهرمان كتاب " آزادي يا مرگ" بي شباهت نيست. محيطي كه نيكوس دوران كودكي خود را در آن به سر برد ويژگي ديگري نيز داشت و آن خاصيت "چندگانگي" فرهنگي بود. در كرت فرقه هاي گوناگون مسيحي به همراه "تركهاي مسلمان" همزيستي داشتند و اين امر در شكل دادن به شخصيت نيكوس بي تأثير نبود ؛ شخصيتي كه همه عمر خود را بر سر تجربه، فهم و درك فرهنگها واديان و سنتهاي گوناگون - در حد توان و وسع خود - گذاشت.
در سال 1897 نيكوس به اتفاق مادر و خواهرش به جزيره ناكسوس نقل مكان كردند تا پدرش با آسودگي بيشتري به جنگ با تركها بپردازد. نيكوس طي مدت دو سال سكونت در اين جزيره وارد مدرسه فرانسوي صليب مقدس شد كه توسط فرقه فرانسيسكن ( پيروان فرانسوآ اسيزي ، عارف مشهور ايتاليايي ) اداره مي شد. وي در آنجا زبانهاي ايتاليايي و فرانسوي را آموخت و با آيين مسيحيت بيش از پيش آشنا شد . تحصيل در اين مدرسه نيز در عشقي كه نيكوس بعدها به فرانسوا اسيزي و حضرت مسيح پيدا كرد بي تأثير نبود. پس از آزادي كرت و مغلوب شدن تركها در سال 1898 نيكوس به آنجا بازگشت و در دبيرستان مشغول تحصيل شد. سپس به آتن رفت تا به مدت چهار سال حقوق بخواند . از دانشگاه آتن با درجه عالي فارغ التحصيل شد و آنگاه دو سال به گشت و گذار در يونان پرداخت . " گشت و گذار در يونان لذتي واقعي و غنايي بزرگ است : خاك يونان چنان با خون و عرق و اشك آميخته شده و كوههاي يونان از بس شاهد تلاش انسانها بوده اند كه انديشيدن به اين حقيقت كه اينجا روي اين ساحلها و كوهها ، سرنوشت بشريت در خطر بوده اند پشتت را مي لرزاند" .
او سپس بر خلاف ميل پدرش كه انتظار داشت به پارلمان يونان راه يابد و بدين طريق به كرت خدمت كند راهي فرانسه شد. در پاريس به دام ادبيان افتاد . هرچه از هوگو ، روسو ، شاتو بريان، موسه و لامارتين به دستش مي رسيد مي خواند . در كلاسهاي درس هانري برگسون شركت مي كرد و بشدت تحت تأثير مفهوم "نيروي حياتي" بود كه برگسون بيان مي كرد. تقريباً در همين ايام بود كه با آثار نيچه آشنا شد . انديشه هاي وي را با حرص و ولع بسيار پذيرفت و تا آخر عمر هم از نفوذشان خلاصي نيافت.
نيكوس كازانتزكيس در سال 1914 به همراه آنگلوس سيكه لياتوس شاعر يوناني به قصد ديدن زيارتگاههاي يونان به شهرهاي مختلف كشورش سفر كرد . در اين زمان علاقه اش به مذهب چنان جلب شده بود كه در زيارتگاه آتوس تصميم گرفت 40 روز رياضت بكشد تا با مسيح ارتباط روحاني برقرار كند اما در اين امر با شكست مواجه شد.
" با گذشت ساليان اندك اندك دريافتم كه براي جستجوي چيزي كه همه عمر به دنبالش بودم به "كوه مقدس " رفته بودم. آنجا رفته بودم تا دوست و دشمني بزرگ ، همتاي قامت من بلكه بزرگتر بجويم همو كه در كنار من وارد عرصه مبارزه شود ... روح من فاقد اين چيز و اين شخص بود و از همين رو احساس خفقان مي كرد".
در سال 1917 نيكوس به اتفاق فردي پرتحرك به نام الكسيس زوربا به پلوپونزوس ، جزيره اي در يونان، رفت تا به استخراج زغال سنگ بپردازد . آشنايي با زوربا براي وي الهام بخش خلق كتابي به نام "زورباي يوناني" شد كه نيكوس آن را در سال 1945 نگاشت. نيكوس در سال 1919 براي تصدي پست مدير كلي رفاه عمومي به آتن رفت در مأمورتي ويژه شركت كرد و 150000 يوناني را كه تحت آزار كردهاي ارمنستان بودند از قفقاز به مقدونيه برگرداند . پس از بازگشت از مقام خود استعفا داد و دوباره به جستجوهايش در قالب سفر ادامه داد. ابتدا به وين رفت . در آنجا به مطالعه آثار بودا پرداخت و تحت تأثير مفهوم "نيروانا" قرار گرفت. سپس به برلين سفر كرد و رهبري يك گروه كمونيستي را برعهده گرفت. در اين سالها بين لنين و بودا حيران و سرگردان بود اما عشق او به بودا و كمونيسم هم كمرنگ شد و در سال 1924 آلمان را ترگ گفت و به شمال ايتاليا رفت. 11 هفته در آسيسي توقف كرد. در آنجا به عشقي تازه گرفتار آمد؛ معشوق جديد سن فرانسيس بود. اين سير و سلوك و كاوش ، خاطرات و تجربياتي را پديد آوردد كه 30 سال بعد نيكوس در كتاب " مرد بينواي خدا" به گوشه هايي از آن اشاره مي كند.
در سال 1924 نيكوس به كرت بازگشت و در حالت انزوا سرودن ديوان بلند اشعار خود با عنوان " اوديسه روايتي نو" را آغاز كرد. كتاب شامل 33 هزار بيت شعر است و سرودن آن 15 سال وقت گرفته است. قهرمان كتاب اوديسه تنها و مصمانه واديهاي گوناگوني را براي كشف جوهر زندگي طي مي كند. نيكوس به سال 1927 براي شركت در دهمين سالگرد انقلاب اكتبر به مسكو رفت و پس از اين مسافرت ، احساساتش نسبت به كمونيسم رنگ باخت، هرچند كه مانند بسياري ديگر از انديشمندان به صورت مرتب و پيگير به آرمان عدالت خواهي مي انديشيد. او در سال 1935 پس از سالها گشت و گذار در فرهنگ و تفكر مغرب زمين، به ژاپن و چين سفر كرد و موفق شد گوشه اي از فرهنگ مشرق زمين را نيز از نزديك ببيند. حاصل اين سفر كتابي است با نام "كتاب سنگي" كه نيكوس آن را به زبان فرانسه نوشته است. كازانتزاكيس در سال 1948 در شهر آنتيپ در جنوب فرانسه اقامت گزيد و سه كتاب به نامهاي " مسيح باز مصلوب"، " آخرين وسوسه مسيح" و "مرد بينواي خدا" را نگاشت كه همه به طور مستقيم يا غيرمستقيم به افكار و زندگي و تعاليم حضرت مسيح مربط مي شوند. او در ابتدا كتاب " مسيح باز مصلوب" را نوشت. داستان در يونان جريان مي يابد. جشني بر پاست و اهالي روستا در كرت خواهان ترتيب دادن نمايشي درباره مسيح هستند. مانيوليوس چوپان، نقش مسيح را بر عهده مي گيرد اما كم كم روحيات مسيح بر وي اثر مي گذارد. از دنيا روبر مي تابد و مصمم مي شود طبق آيين مسيح زندگي كند و در اين راه براي نجات انسانها، دردها و رنجهاي بسياري را بر جان مي خرد و حتي عده اي هم به عنوان پيرو گرد او جمع مي شوند. اما با مخالفتهاي تجار و كشيشان مواجه مي گردد و عاقبت مسيح وار به دست مردمي كه تحريك شده اند، كشته مي شود.
" ... ولي نتوانست حرفش را بزند. بر سنگفرش صحن در غلتيده بود . تشنجات مرگبار تنش را تكان مي داد. بازوانش مثل كسي كه صليب كشيده شده باشد هنوز از هم باز بود. خون از همه تنش مي ريخت ، تنش را با دشنه سوراخ سوراخ كرده بودند".
اين كتاب در يونان و حتي كشورهاي ديگر سروصداهاي زيادي ايجاد كردد به طوري كه روحانيان مسيحي كرتي، كازانتزاكيس را مرتد شمردند و حتي پس از مرگ اجازه دفن جسدش را در كرت ندادند. اين كتاب چنان و چندان تأثيري بر نخبگان داشت كه آلبرت شوايتزر تصريح كرد در همه عمرم كتابي چنين تكاندهنده مطالعه نكرده بودم. در اين سالها نيكوس كتابي ديگر به نام " آخرين وسوسه مسيح" نوشت. اين اثر البته ملغمه اي از عنصر خيال و وقايع تاريخي زندگي حضرت مسيح است . او در اين اثر به زندگي خاص حضرت مسيح توجه ندارد و بيشتر خواهان نشان دادن رنجها و دردهايي است كه بر كساني كه خواهان تعالي روح هستند مي رود. نيكوس كازانتزاكيس در اواخر عمر اثري ديگر به نام " برادركشي" را منتشر كرد. قهرمان اين كتاب كشيشي به نام پدر ياناروس است كه قرباني دو دشمن سرسخت ( سلطنت طلبان و كمونيستها) مي شود. در اين كتاب نيز عشق و علاقه وافر نيكوس به شخصيت حضرت مسيح و تعاليم اخلاقي او بوضوح آشكار است هرچند كه او هيچ وقت ديد و نظر مثبتي نسبت به روحانيان مسيحي و كليسا نداشت. نيكوس كازانتزاكيس در سال 1957 در آلمان و پس از سفري نسبتاً طولاني به شرق درگذشت در حالي كه خود اذعان مي كرد كاوشها و جستارهايش ناتمام باقي مانده اند.
نظر شما