پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۸ مرداد ۱۳۸۲، ۱۲:۱۷

حسن سيد عرب پژوهشگر فلسفه سهروردي در گفت و گو با "مهر" :

فلسفه اسلامي صورت ادراك عقلاني انسان مسلمان از هستي است

فلسفه اسلامي صورت ادراك عقلاني انسان مسلمان از هستي است

حسن سيد عرب محقق فلسفه اسلامي و پژوهشگر آثار شيخ اشراق، سهروردي است. گروه دين، فرهنگ و انديشه خبرگزاري "مهر" به مناسبت 8 مرداد روز سهروردي ، ميزبان وي بود و درباره اين فيلسوف بزرگ اسلامي با او به گفت و گو نشست.

 پيش از شروع بحث ، لطفا تلقي و مراد خود را ازمفهوم فلسفه اسلامي بيان كنيد . 

بحث در مورد سهروردي و نظام انديشه او ، كه در واقع به عنوان دومين موسس حوزه فكري، به نام حكمت اشراق در سير تاريخ فلسفه اسلامي مشهور شده ، در واقع ناظر به چند نكته است كه تا آن نكات به طور دقيق و واضح معلوم نشود بحث كردن درباره اين حوزه فكري كمي دشوار ، و بلكه بي معنا خواهد بود . يكي از آن نكات مهم كه به نظر بنده خيلي اهميت دارد و در واقع منطقا مقدم بر اين بحث است، اين است كه، آن نظام فكري اي كه فارابي، ابن سينا، سهروردي، و بعدها، ملا صدرا، در آن حوزه رشد فلسفي كردند وامروزه ما نام آن را فلسفه اسلامي مي گذاريم  چيست.  به نظر منتقدان فلسفه اسلامي، در اين تركيب ، يعني فلسفه اسلامي، تناقض وجود دارد . علت آن هم اين است كه نه فلسفه اسلامي مي شود و نه اسلام فلسفي .

  ما در فلسفه اسلامي با يك جهان شناسي كه محدود به يك قلمرو جغرافيايي ، تاريخي، و فرهنگي به نام اسلام روبه رو هستيم 

 اما موافقان فلسفه اسلامي معتقدند كه وقتي ما فلسفه اسلامي را به كار مي بريم مرادمان اسلامي كردن فلسفه ، و در واقع فلسفي كردن اسلام نيست . فلسفه اسلامي عبارت است از صورتي از انديشه و تفكر كه در دوره اسلامي نظام مند شده است .  اين تفكر درباره وجود ، و در واقع يك نوع جهان شناسي فلسفي است ،  يعني ما در فلسفه اسلامي با يك جهان شناسي فلسفي كه محدود به يك قلمرو جغرافيايي، تاريخي، و فرهنگي به نام اسلام  مواجه هستيم . فلسفه اسلامي براي بيان اين فعليت تفكر در يك قلمرو خاص است نه به معناي اسلامي كردن فلسفه يا فلسفي كردن اسلام . فلسفه اسلامي صورت ادراك عقلاني انسان مسلمان است ، يعني در واقع تفكر هميشه با يك صورتي خودش را نمايان مي كند .  متافيزيك ارسطو ، يك صورت است ، و  شفاي ابن سينا هم يك صورت است .  فلسفه صورت تفكر است ، قرون وسطي صورت تفكر فيلسوفاني چون آگوستين، آكويناس، آلبرت كبير، و ... است .  فلسفه يونان نيز به همين ترتيب صورت تفكر فيلسوفان يونان مانند تالس، فيثاغورث، امپدوكلس، سقراط، افلاطون، ارسطو، و ... است . فلسفه اسلامي هم، در واقع به معناي صورت ادراك عقلاني انسان مسلمان از هستي است . انساني كه مسلمان است و بر اساس يك منابعي كه از فلسفه يونان و وحي دريافت مي كند به تفكر و تامل درباره فلسفه و هرآنچه كه به فلسفه مربوط مي شود  مي پردازد .

فلسفه نه در قلمرو مليت باقي مي ماند ونه درقلمرو ديانت؛ اگر فلسفه اسلامي نشود ، يوناني هم نمي شود

به گمان بنده اين نظري كه موافقان فلسفه اسلامي در پاسخ به انتقاد از وجود تناقض در فلسفه اسلامي داده اند قابل تامل است و اگر چه مي شود در آن خد شه كرد ، اما مجموعا قول قابل قبولي براي اثبات ماهيتي به نام فلسفه اسلامي است . البته با توجه به اين مطلب ، و يا با اضافه كردن اين مطلب كه فلسفه در قلمرو هيچ د ين و ملتي محدود نمي شود ، اگر فلسفه اسلامي نشود ، يوناني هم نمي شود ، يعني نه در قلمرو مليت باقي مي ماند و نه در قلمرو ديانت ، بلكه از همه اين ها فراترمي رود .  به گمان بنده فلسفه به معناي عامش داراي عناصري است كه هرجا اين عناصر تحقق پيدا كند فلسفه حضور پيدا مي كند .

 

از آن جايي كه زمينه فكري و زمانه اي كه انديشمندان در آن به انديشه مي پردازند داراي اهميت است ، لطفا درباره زمينه فكري و زمانه اي كه سهروردي در آن به سر مي برده توضيحات لازم را ارائه فرماييد .  

سهروردي در سال 549 قمري در سهرورد به دنيا آمده و درسال 587  قمري از دنيا رفته است . وي با اين كه كمتر از چهل سال عمر كرده ولي  آثار عميقي از خود به جاي گذارده است . وي در اصفهان منطق خوانده و با بعضي از اصحاب پيرو ابن سينا آشنا شده است . از اصفهان به مراغه رفته و نزد مجدالدين جيلي ، به همراه همدرس خود فخرالدين رازي درس خوانده است . ما نمي دانيم كه مجدالدين جيلي به سهروردي و فخر رازي چه چيزي را درس داده است ، اما مي دانيم كه وي در علم كلام، فقه، و منطق تبحر داشته است . كسي كه در علوم متداول  عصر خود تبحر داشته مي توانسته به سهروردي فقه، كلام، و منطق درس داده باشد . اين بحثي است كه اخيرا  دكتر پورجوادي درباره يك حوزه فكري به نام حوزه تبريز مطرح كردند قابل تامل است .  به نظر من حوزه  تبريز با حضور مجدالدين جيلي ، سهروردي ، و فخر رازي قابل توجه است . به اين دليل كه فخر رازي از ري و سهروردي از اصفهان يا سهرورد به مراغه مي روند .  معلوم است كه آنجا مركز علوم،  به ويژه علوم عقلي،  بوده است .  

بعدها به دلايلي كه بر ما معلوم نيست سهروردي از طريق آسياي صغير وارد شامات شده است .  ما از انگيزه سفر وي به اين منطقه اطلاعي نداريم .   به گزارش شهزوري دركتاب  نزهه الارواح  ، سهروردي حالات مخصوصي داشته است . گاهي لباس صوفيان را مي پوشيده و خيلي رعايت عوام الناس را نمي كرده است . سرخ رو،  پرجسارت ، و بسيار متامل ، اهل ذكر ، و دعا بوده است .

 وي در سفر نزد بزرگان و شيوخ اهل تصوف و اهل حكمت  و علم رفته و با آنان به گفتگو مي پرداخته است . ما نمي دانيم كه چرا سهروردي به قتل رسيده است ؛ اما آنچه كه منابع امروزي به ما مي گويند اين است كه سهروردي نزد ملك ظاهر شاه درحلب مي رود  . ملك ظاهر شاه پسر صلاح الدين ايوبي است كه تازه به دولت رسيده و فاطميان را قلع و قمع كرده و اجازه  رشد فكر باطني ، از نوع اسماعيلي و فاطمي را نمي داده است . سهروردي وقتي وارد حلب مي شود مورد احترام ملك ظاهر شاه قرار مي گيرد . به همين دليل مورد حسادت فقيهان ، به ويژه شخصي به نام ابن شداد كه گمان مي كنم فقيه حنفي يا حنبلي مسلك باشد ، قرار مي گيرد . برخي ها علت مرگ سهروردي را  گفتگو با ابن شداد درباره تقدم نبوت بر ولايت  مي دانند . برخي ديگر تمايلات باطني و آموزش اين تعاليم به ملك ظاهر شاه را، كه قابليت پذيرش اين افكار را داشته ، علت مرگ وي ذكر كرده اند . در واقع سهروردي بسيار پر جسارت بوده و خيلي به رمز و تلميح جز در آثارش سخن نمي گفته است . شمس تبريزي براي مولوي نقل كرده است كه وقتي در حلب بوده شهاب الدين سهروردي را ديده كه  بسيار پرجسارت وشجاعانه براي مردم سخن مي گفته است .

نسبت سهروردي با  معارف اسماعيله چيست ؟

اين بحث كاملا مجزا و قابل اهميتي است . اما به طور اجمالي و خلاصه مي توان گفت كه سهروردي به اسماعيليه و تعاليم آنها  ، به ويژه در آثار رمزي و تاويلي اش توجه داشته است . آقاي لندولت و همكارانش و مصطفي غالب به دنبال اين هستند كه بگويند مقدمه حكمه الاشراق كاملا متاثر از معارف اسماعيله ، به ويژه در بحث امامت است . اما به گمان من هرچند اين مقدمه بي ربط با معارف اسماعيلي نيست اما بر اين اساس نمي توان گفت كه سهروردي اسماعيلي است . با توجه به حوزه گسترده اي كه معارف اسماعيلي در شرق و غرب جهان اسلام داشته بي وجه نيست كه سهروردي نيز از اين معارف تاثير پذيرفته باشد .

 

مي دانيد كه فارابي در كتاب آراء  اهل مدينه فاضله شبيه چنين بحثي را مطرح كرده و پيامبر را با فيلسوف مقايسه كرده و معتقد است كه هر دو از عقل فعال متاثرند . آيا فكر نمي كنيد كه در اين قسمت سهروردي از فارابي تاثير گرفته باشد ؟

به فارابي توجه دارد ، اما اين توجه به اندازه توجه به ابن سينا وغزالي نيست . در واقع بزرگي و برجستگي انديشه ابن سينا مجال توجه به فارابي را كمتر داده است .  مد ينه اي كه در مقدمه حكمه الاشراق معرفي مي شود مد ينه فاضله اي است كه فارابي بيان كرده ، منتها به نظر من با يك تفاوت ، و آن اين كه ، فارابي بيش از اين كه به رئيس مدينه فكر كند ، به مدينه مي انديشد ؛ و سهروردي بيش از اين كه به مدينه فكر كند به رئيس مدينه مي انديشد .

اگر سهروردي همين نظر خود را،  كه آشكارا به معارف اسماعيليه نظر دارد اظهار كرده باشد خود مي تواند بهانه خوبي را به دست  صلاح الدين ايوبي كه در صدد از بين بردن اسماعيليان بوده  بدهد .

سهروردي چه نسبتي با فيلسوفان پيش از خود دارد ؟

  به گمان بنده حكمت سهروردي در واقع نسبت تاريخي عجيبي با چند منبع اصلي دارد كه در طول گفتگو بيشتر به آن مي پردازم . اگر بخواهم بر اساس پژوهشهاي كوربن  كه فلسفه اسلامي را به حوزه هاي گوناگون : حكمت مشاء ؛ حكمت اشراق؛ و حكمت متعاليه تقسيم مي كند سخن بگويم،  بايد بگويم كه يكي از جنبه هاي تاريخي فلسفه سهروردي نسبتي است كه با فلسفه ابن سينا پيدا مي كند .  به گمان من حكمت مشاء برخلاف تصور عامي كه در بين مستشرقان و برخي از صاحبنظران فلسفه در كشور ما  وجود دارد ، حوزه كاملا مشائي به معناي ارسطويي آن نيست ، بلكه يك حوزه فلسفي آميخته با شهود وعقل است .  شهود به معناي عرفاني و تمثيلي ، نه به ديگر معاني اي كه در فلسفه متداول است . 

سهروردي خود به نسبتي كه با انديشه هاي ابن سينا دارد تصريح كرده است . او گفته است كه من كار خود را از جايي شروع كردم كه ابن سينا كارش را تمام كرده بود . اگر منابعي را كه من اكنون دراختيار دارم در اختيار ابن سينا بود پيش از من دست به تدوين حكمت اشراق مي زد .

اين درست است .  معناي اين حرف ، يعني اين كه تاسيس يك حوزه فكري بايد در يك سنت  انجام بگيرد اين است كه ، كسي نمي تواند بگويد من  بدون اين كه به سنت توجه كنم دست به تاسيس تفكري نو مي زنم . تفكر يك سنتي دارد كه هميشه در آن سنت ظهور و بروز پيدا مي كند . پس در واقع ، معناي حرف سهروردي اين است كه من در يك سنت فكري اقدام به تاسيس حكمت اشراق كرده ام ، يعني به كاري كه در حال انجام آن هستم خودآگاهي و دل آگاهي دارم . سهروردي از ابن سينا بسيار با احترام و اكرام ياد مي كند . هر گاه كه مي خواهد آراء ابن سينا را نقد كند مي گويد مشائيون اين را گفته اند .  سهروردي شاگرد، پيرو، شارح، و تعليقه نويس آثار ابن سينا نيست، اما به همان سنتي تعلق دارد كه ابن سينا تعلق دارد .

فلسفه را نمي شود به كسي آموخت، فلسفه وقتي تاسيس مي شود كه انسان پرسشي داشته باشد ، و پرسش را هم نمي شود به كسي القاء كرد و تعليم داد

 تاسيس حوزه جديد در فلسفه، به تلقي شخص موسس از مفهوم فلسفه بستگي تام و تمام دارد . فلسفه را نمي شود به كسي آموخت ، فلسفه وقتي تاسيس مي شود كه انسان پرسش دارد ، و پرسش را هم نمي شود به كسي القاء كرد . به نظر من سهروردي در تاسيس حوزه اشراق داراي پرسش بوده است ، وي وجوهي از حكمت مشاء ابن سينا و معارف فلسفه يونان را براي آن چه كه در فكرداشته و ما امروزه به آن حكمت اشراق مي گوييم كافي و وافي نمي دانسته است .  اين را با استناد به حاصل كار سهروردي مي توان گفت ، يعني سهروردي به مسائلي فكر مي كرده كه اين مسائل در پيش از خودش متداول نبوده است ، و همين مسائل دست مايه اي شده براي تاسيس يك حوزه جديد در فلسفه اسلامي .

 

درباره نسبت انديشه هاي سهروردي با ابن سينا توضيحاتي فرموديد . مي دانيد كه پس از انتقادات غزالي نسبت به آراءابن سينا و تكفير او در سه مساله ، فلسفه در جهان اسلام  تا حدود بسيار زيادي از رونق افتاد ، تا جايي كه بسياري از مستشرقان معتقدند ديگر فيلسوفي پس ازانتقادات غزالي  در جهان اسلام به وجود نيامده است .  به نظر شما انتقادات غزالي  - در تهافت الفلاسفه - تا چه حد بر تاسيس حكمت اشراق تاثير داشته است ؟

عرض كنم كه غزالي با نوشتن  تهافت الفلا سفه نقد بسيار سهمگيني به فلسفه كرد كه پيامدهايش، حتي تاكنون ، و به ويژه در كشورهاي عربي پابرجاست .  سهروردي در هيچ يك از آثارش از غزالي نام نبرده است ، اما به آثار و نوشته هاي او ، و به كتاب تهافت الفلاسفه اش توجه داشته است .   اخيرا كتابي در رياض از سهروردي با نام تنقيحات في الاصول چاپ شده كه در واقع با توجه به المستصفي غزالي نوشته شده است .  در كتاب حكمه الاشراق سهروردي كه در واقع اساس نظام فكري اوست، به گمان بنده  او نه قائل به وجود است ،  نه از وجود بحث مي كند ، و نه به ماهيت به معناي اي كه متداول است مي پردازد . سهروردي قائل به اصالت نور است ، يعني اين اصالت و نور بودن در فلسفه او قابل اهميت است .

سهروردي در كتاب  حكمه الاشراق  به كتاب  مشكوه الانوار، و در كتاب تنقيحاه  في الاصول به  المستصفيغزالي توجه داشته است .  به قول برخي از مصححان ،  هياكل النور سهروردي  در واقع پاسخ به ستيزه جويي هايي است كه غزالي نسبت به فلسفه داشته است .  اگر شما به تسامح از من بپذ يريد كه سهروردي را به عنوان يك متفكري كه به غزالي توجه داشته در نظر بگيريم ، و عنوان احياگر فلسفه را براي  خواجه نصيرالدين طوسي حفظ كنيم ،  در واقع مي توان گفت كه سهروردي بدون توجه به انديشه هايي كه عليه فلسفه و نقد فلسفه در عالم اسلام شده قادر به تاسيس يك حوزه جديد نبود .

 با توجه به اهميت كار سهروردي در تاسيس حوزه جديدي در فلسفه اسلامي ، متاسفانه اهميت كار او چندان مورد توجه قرار نمي گيرد . لطفا درباره  شارحان حكمت سهروردي، و دليل عدم توجه لازم  به آراء او را بيان كنيد .

براي پاسخ گفتن به اين پرسش اجازه بدهيد يك جمع بندي كوتاه  از آن چه كه تا كنون گفته ام داشته باشم . ما پس از معرفي كوتاهي از حوادث زندگي سهروردي به نسبت انديشه هاي او با فارابي، ابن سينا، غزالي ، و معارف اسماعيلي پرداختيم . سهروردي در چنين سنتي مي خواهد يك نظام جديد فلسفي را پي ريزي كند .

فلسفه به هر معنايي كه در نظر داشته باشيد ، نوعي نقد است ، و نقد مستلزم  آگاهي است

 درباره اين كه چرا توجه لازم به سهروردي نشده است بايد بگويم كه خاصيت تفكرعميق  اين است كه براي مطرح شدن نياز به زمان دارد ، يعني بايد زماني بر او بگذرد تا بتواند خود را نشان دهد . از آن جايي كه فلسفه ، به هرمعنايي كه در نظر داشته باشيد ، نوعي نقد است  ونقد مستلزم  آگاهي است ؛ و سهروردي در آثارش به نقد ابن سينا و ديگر انديشمندان پيش از خود، و حكومت سياسي صلاح الدين ايوبي  پرداخته ، لاجرم دانش سهروردي بايد از زمان خود فراتر بوده باشد . اين امر اختصاص به سهروردي ندارد ، ملاصدرا نيز با اين مساله روبرو بود .

به گمان من تفكر هميشه  براي ظهور نياز به مد ت و ماده اي دارد . ماده اش سير انفسي حكيم است، مد تش نيز زمان آفاقي است؛ يعني تفكر براي اين كه نمايان شود به يك مقدمه آفاقي و يك مقدمه انفسي نياز دارد .

اما درباره شارحان سهروردي بايد بگويم كه نخستين شارح سهروردي شهروزي است كه به لحاظ زماني فاصله كمي با سهروردي دارد . شهروزي ، و قطب الدين شيرازي  كساني هستند كه در قرن هفتم شروع به شرح آثار سهروردي كرده اند . پس از اين دو مي رسيم به فرمايش شما كه به حوزه شيراز اشاره  فرموديد .  ميراث اشراقي سهروردي پس از شهروزي و قطب الدين شيرازي به حوزه شيراز مي رسد .  در حوزه  شيراز افراد مهمي همچون  صدر الدين دشتكي ، غياث الدين جمشيد دشتكي، منصور دشتكي، جلال الدين دواني وجود دارند كه به آثار شيخ اشراق توجه نشان مي دهند . از حوزه شيراز كه بگذريم  به  ميرداماد كه در شعر اشراق تخلص كرده ، و حكيم بزرگي همچون ملاصدرا مي رسيم . هرچند كه ملاصدرا خود موسس سومين حوزه فلسفه اسلامي به نام حكمت متعاليه است، اما به يك معنا وي  شارح حكمت اشراق است . به گونه اي كه نام يكي از كتابهاي مهمش شرح حكمه الاشراق سهروردي است .

وضعيت سهروردي پژوهي در حال حاضر چگونه است ؟

با اين پرسش  در واقع وارد نسبت امروزين خودمان با حكمت اشراق مي شويم . در خارج از ايران ،  توجه فلسفي به سهروردي درآلمان ،  توجه به رمز و تمثيل  حاصل پژوهشهاي  مستشرقان فرانسوي ، و توجه به زبان و ترجمه آثار سهروردي،  متعلق به حوزه انگليسي زبانها است. از جمله افرادي كه بر اساس علايق و ذوقشان به سهروردي توجه داشتند مي توان از ماكس هورتن ، و هانري كوربن نام برد . در هند نيز شارحان بزرگي به شرح آثار سهروردي پرداخته اند و  حكمه الاشراق را به زبان اردو ترجمه كرده اند . از جمله ايرانياني كه در خارج از كشورمقيم هستند و به تحقيق و پژوهش درباره سهروردي مي پردازند مي توان از دكتر حسين ضيايي ، دكتر سيد حسين نصر،  و دكتر امين رضوي نام برد .  در داخل كشور نيز در ادامه سنت اشراقي مي توان از دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني و ديگران نام برد كه آثار سهروردي راتصحيح و تفسير كردند .

به عنوان آخرين پرسش ، بفرماييد امروزه  ما چه نسبتي مي توانيم با آثار سهروردي داشته باشيم ؟

به نظر من براي تعيين نسبت با انديشه هاي سهروردي به دو اصل كه منطقا مقدم بر آن است بايد توجه كنيم . ما تا نسبتمان را با فلسفه اسلامي به طور دقيق معلوم نكنيم نمي توانيم بگوييم كه آيامي توانيم با انديشه هاي ابن سينا، سهروردي ، و ملاصدرا در روزگار معاصر نسبتي برقرار كنيم يا خير .

نكته دوم اين كه،  چنان كه خود شما مستحضريد ، ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه خصوصيات خاص خودش را دارد . دوره اي است كه قابليت تفسير ارزشها و توليد ضد ارزشها را دارد ، و دوره اي است كه فلسفه به معناي متافيزيك ، افول كرده است .  دوره ما در واقع ادامه حيات نظام هاي بزرگ فلسفي نيست . آن نظام ها كه در گذشته تاريخ بشر رواج  و فعليت داشتند ، امروزه به عنوان يك پديده تاريخي قابل توجهي كه به هيچ كاري در روزگار ما نمي آيند تلقي مي شوند .

فلسفه اي كه امروز متداول است فلسفه اي است كه عوارض خاص خودش را دارد ، يعني عقلي كه در اين فلسفه فعليت دارد عقل مدرن است كه نمي تواند،  يا قادر نخواهد بود ، و يا  دست كم نمي خواهد به يك معنا با عقلي كه در نظام هاي متافيزيكي متداول است ارتباطي برقرار كند .

بشر امروز به دليل كميت گرايي، حوصله توجه به كاركردهاي عقل متافيزيكي را كه از افلاطون و ارسطو تا ابن سينا و سهروردي در جريان بوده ندارد . غلبه كميت تا حدي است كه حتي معاشرت ، اخلاق ، وديگر روابط انساني را تحت تاثير قرار داده است . از آنجايي كه تفكر متافيزيكي تفكري است كه كميت پذير نيست ، به نوعي به فراموشي سپرده شده است.

 با توجه به نكات فوق بايد بگويم كه مجموعه عوامل ياد شده موجب مي شوند كه ما از افكار انديشمندان بزرگي چون سهروردي بي بهره بمانيم . اين عوامل  ابن سينا، سهروردي ،  و ملاصرا را تبديل به كساني مي كند كه فقط مي توانند موجبات افتخار ما را فراهم آورند . در حالي كه بهره بردن از فلسفه هم از عوارض دوره مدرن است . فلسف متعلق به گذشته و حال نيست كه به آن افتخار كنيم يا از آن بهره ببريم . تفكر متعلق به فرداست و هر فيلسوفي به آينده تعلق دارد .

 

 

 

کد خبر 13241

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha