هنر هر روزنامه نگاری خواه به صورت مکتوب یا شنیداری یا تصویری در این است که با توجه به تحولات اجتماعی و فرهنگی و فکری که در دنیای امروز پیش آمده مطالب مورد نیاز را به صورتی موجز و مفید در اختیار مخاطب خویش که بطور معمول فرصت مطالعات عمیق را تدارند، قراردهند و نیاز او را برای کسب آگاهیهای لازم برطرف سازند.
چنین امری نیاز به مهارت و آگاهی لازم دارد که روزنامه نگار باید در حوزه تخصصی خود بدان آراسته باشد و این امتیازی است که هر مخاطبی به آسانی آن را در مییابد و اگر چنین احساسی به او دست ندهد طبیعتاً از آن روزنام نگار و ارگان وابسته به او جدا میشود. پایین بودنشمارگان مطبوعات و همچنین بینندگان و شنوندگان رسانههای تصویری و شنیداری سر در همین نکته دارند.
برجستهترین هنرهر روزنامه نگاری در این است که موضوعات دشوار و پیچیده را تبدیل به مفاهیم قابل فهم برای همه مردم سازد، زیرا مخاطبان او از طیفهای مختلف جامعه میباشند. بنابراین به کاربردن اصطلاحات و کلمات دور از ذهن و بسیار ادیبانه و مفاهیم و معانی نامستعمل نه تنها موجب بد فهمی میشود بلکه مخاطب را از مفاهیم اصلی دور میسازد. همه این موارد اصول اساسی حرفه روزنامه نگاری را شکل میدهد و موجب پیوند بیشتر میان روزنامه نگار و مخاطب او میشود.
این هم بستگی به نوع تفکری است که آن افراد دارند. اگر خود روزنامه یا هر رسانه دیگری تفکری می خواهد انتقال دهد تفکرش را باید طوری به دیگران منتقل کند که دیگران هم آگاه شوند. آن نوع نگارشی و تفکر فرد است که میخواهد هرجا که باشد،سایت،روزنامه ،هفته نامه یا حتی مجله فرقی نمیکند. این افرادی که باید یک نگاه آرزومندانه داشته باشند اگر این نگاه را داشته باشند آن وقت دیگران و خود او هردو در انجام این کار موفق خواهند شد اگر برای مثال یکسری آرایی است که قابل تحقیق و تفحص است اگر اینها کمک به افرادی که در جامعه حضور دارند بدهد این کار میتواند به آنها درسی باشد و به عنوان آموزشی و پرورشی عمل کند.
رسانهها از جهت اینکه اطلاعات بسیار زیادی در تمام زمینهها منتشر میکنند فرصت تفکر از مخاطبان را میگیرند زیرا در هر زمینهای با بمباران اطلاعاتی مواجه هستیم و این بمباران اطلاعاتی آنچنان پیرامون انسانها را گرفته که فرد را از انتخاب یک موضوع و پرداختن به آن و همچنین تفکر کردن در آن زمینه باز داشته است.
از این جهت است که میگویند رسانهها قدرت تفکر را از انسان میگیرند و این حرف درستی است. زمانی میگفتند مشکل رسانهها کمبود منابع است اما امروزه انبوه بودن منابع کار را مشکل کرده است. اینکه منابع متعدد از افراد و شخصیتها و سازمانهای متعدد پیچیدگی این جهان اطلاعاتی را آنچنان میکند که انسان حیران میماند که چه کار کند و کدام یک را انتخاب کند. اینکه باید این جهان اطلاعاتی مدیریت شود حرف صحیحی است و چگونگی مدیریت این جهان اطلاعاتی از اهم واجبات در حیطه تفکراست که باید با آن برخورد کرد.
به نظر میرسد یک راه مهم و قابل قبول برای انتقال آرای ژرف به مخاطبان این است که حوزههای تفکر را بر اساس حوزههای مهم منسجمتر و تخصصیتر کنیم.
افراد را باید در شرایط کنونی براساس پیچیدگیهای علمیی که بوجود آمده در حوزههای مختلف و در موضوعات خاص متخصص کرد. در گذشته یک فیلسوف تمام دانش زمانه اعم از ریاضیات و علوم، کائنات و الهیات را فرا میگرفت وبر آنها احاطه داشت اما امروزه به جهت گستردگی حوزه علم نمیتوان به همان تقسیماتی که در گذشته بود موضوعات را تقسیم کرد و موضوعات بیکرانی وجود دارد که باید یکی یا چند مورد را انتخاب کرد و در آن فیلسوف و متخصص شد.
بنابراین راه حل این موضوع، مدیریت اطلاعات است و بعد تخصصی کردن حوزههای علم و هدایت کردن آموزش گیرندکان و جوانان و دانشگاهیان در یک حوزه خاص است. یعنی متخصص شدن در آن حوزه خاص و عمیق ترشدن در آن حوزه. زیرا امروزه تعریف خاصی از بیسوادی میدهند و کسانی که دسترسی به اینترنت ندارند و کارکردن با آن را بلد نیستند بی سواد محسوب میشوند.
اینکه رسانهها مسئولیت هدایت اطلاعاتی جامعه را به عهده دارند اگر چنانچه خودشان ناتوان باشند به جامعه ضربه میزنند. چنانچه رسانههای تصویری شنیداری ایران بویژه رادیو و تلویزیون ما نتوانسته در کارش موفق بشود و جامعه را از لحاظ اطلاعاتی تغذیه کند.
حکم کلی در مورد همه رسانهها نمیتوان داد و حکم کلی دادن درست نیست. بعضی رسانهها، آنهایی که به دنبال مخاطبان عام هستند مثل روزنامهها و برخی شبکههای رادیو و تلویزیون و برنامههایشان نمیتوانند تفکر عمیق نظری را به مخاطبان عام منتقل کنند و چنین کارکردی هم ندارند و نمیتوانند هم داشته باشند.
ولی استفاده از سایتها و اینترنت و برنامههای تخصصی رادیو و تلویزیون میتوانند تاحدی در مخاطبان ایجاد تفکر کنند و تفکر عمیق را به مخاطبان منتقل کنند، لذا صدور حکم مطلق درباره کارکرد آنها جای تأمل دارد.
انتقال کامل آرای ژرف به ناقلان پیامها بستگی دارد که مخاطبان خود را حساب شده انتخاب کنند و براساس محاسبات دقیق و تواناییها و کارکرد رسانه در جهت انتقال پیام دقیق و انتخاب شده به مخاطب، عمل کنند.
ضرورت انتقال کامل و صحیح آرای ژرف به مخاطبان عام اهمیت بسیاری دارد . اهمیت هر پیامی ضرورت انتقال محتویات آنرا بطور کامل میرساند. در واقع این ارزش پیام است که میزان ضرورت را مشخص میکند. برای مثال پیامهای مذهبی به خاطر کارکرد بسیار اساسی و مهمی که دارند از اهمیت و ضرورت بسیاری برخوردارند و بایستی دقت شود این پیامها بدون اشتباه و بی نقص منتقل شوند.
اینکه رسانهها بخواهند تفکر عمیق نظری و مباحث ژرف و فکری عمیق به مخاطبان خود منتقل کنند در مفهوم رسانههای روزمره این قابلیت را ندارند و بطور معمول فقط تلنگری میزنند و ایجاد انگیزه برای رویکردهای عمیقتر فکری و اندیشهای میکنند.
راهکارهای انتقال تفکر عمیق به مخاطب استفاده از رسانههای خاص و تخصصی است، اینکه ما در علوم ارتباطات کتاب را هم در زمره رسانهها طبقهبندی میکنیم به خاطر همین موضوع است. یعنی در این مفهوم کتاب هم میتواند بعنوان یک رسانه قدرتمند برای انتقال اندیشهها و افکار ژرف مطرح باشد.
از طرف دیگر برخی رسانهها هم مانند رادیو و تلویزیون میتوانند با تولید برنامهها و کانالهای تخصصی انتقال اندیشه و دیدگاهها و تفکرات عمیق را بر مخاطب عام بهبود بخشند. ولی در کل رسانههای روزمره مثل اینترنت و مطبوعات و رسانههای متداول اطلاع رسانی قابلیت و قدرت این کار را به هیچ وجه ندارند. ولی میشود با ایجاد رسانههای تخصصی تا حدودی از این ضعف کاست و آن را جبران کرد.
بطور طبیعی در کشوری که مخاطبان رسانهها عادت کردهاند از آنها فقط برای اطلاع رسانی و خبریابی از عقاید و اندیشهها استفاده کنند و ضریب نفوذ این رسانه و بویژه عمقشان زیاد نباشد نمیشود به انتقال تفکر عمیق به مخاطبان دلخوش بود بلکه باید با عمق بخشی به رسانهها، دیدگاهها و اندیشهها را سریع و هرچه بهتر و مناسبتر انتقال داد. ولی میشود گفت در ایران متأسفانه اغلب رسانههای موجود حامل چنین دیدگاههای نظری و اندیشهای نیستند.
بعضیها نیز معتقدند رسانهها قدرت و توانایی انتقال تفکر عمیق نظری به مخاطبانشان را دارند ولی اگر از این توانایی استفاده نمیکنند بحث دیگری است.هر رسانه گروهی به دلیل وقت کم یا ضرورتی که میخواهد به اخبار مهمتر بدهد و آنها را منعکس کند یا اینکه تحلیل سطحی اجتماعی سیاسی هم ارائه بدهد، از انتقال تفکر عمیق نظری بر مخاطب عام باز میماند. ولیکن توانایی انجام این کار را دارد.
نباید تفکر ژرف و عمیق را از مطبوعات و رسانهها شروع کرد. تفکر ژرف از سواد درون جامعه نشأت میگیرد. باید تک تک افراد مطالعه و سواد بالایی داشته باشند و پایههای مطالعاتیاشان قوی باشد تا آنوقت اهل تفکر و توجه به مسائل و امور مربوطه باشند.اگر مردم کشوری اهل مطالعه نباشند رسانهها به تنهایی نمیتوانند تفکر عمیق و ژرف را به مخاطبانشان ببخشند و آن را شروع کنند.
رسانههای مکتوب میتوانند با نوشتن مقالات در ستونهای مربوط به خود.از برخی مسائل به مردم آگاهی دهند یا صدا و سیما میتواند با فراخواندن کارشناسان با برنامهها و میزگردهای تحلیلی اطلاعات کاملتر و دقیقتری در اختیار مردم بگذارد همه اینها به سواد عمومی مردم یک کشور برمیگردد. اگر افراد با سواد نباشند و سواد عمومی در سطح بالایی نباشد همه این مشکلاتی که گفتید حل نخواهند شد.
نقش رسانهها بویژه در جهان جدید بسیار مهم است، زیرا بستر تحقق تفکر و اندیشه را فراهم میآورد، یا میتوانیم بگوییم که میتواند چنین باشد. البته از سویی دیگر رسانهها از این توان برخوردارند که خود ابزاری در دست قدرت شوند. متأسفانه این وجه دوم در مورد رسانهها نسبت به وجه اول صادقتر بوده است.
اما عنایت داشته باشیم و از یاد نبریم که تفکر در معنای اصیل خود راهبر انسان است، بنابراین و از این منظر رسانه خود بیانگر تفکری است که در دوره ما ظهور یافته است، چه رسانه به معنای اول آن که پدید آورنده بستری مناسب برای اندیشه بود چه در معنای دوم آن که ابزاری در دست قدرت باشد.
عوام زدگی زاییده ابهام است. هرگونه ابهام در ساحت اندیشه به عوام زدگی دامن میزند. بنابراین هرقدر بتوانیم اندیشهای را از ابهامات بدور نگه داریم به همان میزان از عوامزدگی فاصله گرفتهایم. بدور از ابهام سخن گفتن با ساده کردن مطالب و اندیشههایی که براحتی در قالب اصطلاحات ظهور نمییابند و قالبهای متعارف را برنمیتابند متفاوت هستند. هر اندیشه سادهای لزوما به معنای آن نیست که عاری از ابهام است بنابراین واز این جهت ارائه اصطلاحات تازه و بیان دقیق آنها میتواند زمینه و بستر را برای پرهیز از ابهام فراهم آورد.
تأمل نظری بدون ورود در حوزه عمل امکان تحقق خود را از دست میدهند. هر نظری در ذات خود وجهی عملی دارد. وقتی از تأمل نظری سخن میرود در واقع به وجهی، عمل مد نظر است، امور نظری صرف، گرچه در ظاهر از عمل فاصله دارند اما بیشک در محو بودن خود عین عمل هستند.
بنابراین هرگونه تأمل نظری و البته طرح آنها در قالب اصطلاحات عاری از ابهام میتواند به بسط این حوزه کمک کند. رسانههای گروهی در انتقال تفکر عمیق نظری بر مخاطبان عام آن قدرت لازم را ندارند و تاحدودی در سطح میمانند و به ظاهر قضایا میپردازند.
همانطور که از اسم این رسانهها پیداست برای مثال رادیو و تلویزیون و روزنامه کارشان دادن اخبار و اطلاعات روزمره به مخاطبانشان است نه اینکه آنها را به تفکر عمیق واداشتن بیشتر رسانههای گروهی به امور سطحی میپردازند و کمتر تفکر عمیق در مخاطب ایجاد میکنند.
یکی از راهکارهای انتقال تفکر عمیق تشکیل محافل و گروههای علمی حالا چه در سطح دانشگاهها یا در سطح مراکز خصوصی است.
یکی از مشکلات و مسائل گریبانگیر همه جوامع چه توسعه یافته و چه در حال توسعه همین سطح پردازی رسانههاست در سطح ظاهر ماندن و به اعماق و ژرفناها نرفتن از ویژگیهای رسانهها به خصوص رسانههای امروزی است که اگر میشد آنها به عمق و ژرفا بپردازند مشکلات بسیاری از مردمان جوامع جهانی امروزه قابل حل بود.
درحال حاضر رسانههای موجود در جهان قدرت انتقال تفکر عمیق نظری را بر مخاطبان عام ندارند. زیرا کار رسانه انتقال تفکر نیست بلکه رسانه به درد انتقال اخبار روزمره و اطلاعات عمومی میخورند.
این راهکارها به تکامل اخلاقی و تکامل فرهنگی یک ملت برمیگردد. اینکه ملتی ذهن آنقدر رشد کرده باشد که دنبال چیزهای مبتذل و عوامانه نرود. برای مثال مد شده که از اینترنت بعضی کتابهای فلسفی را پرینت گرفته یا دانلود میکنند و خلاصه اینکه یکجوری آن را بر میدارند، این وسیله انتقال تفکر میشود.
اگر رشد فرهنگی در حدی باشد که عامه مردم بتوانند از موارد اصیل و حقیقی استفاده کنند این انتقال تفکر امکان دارد، وگرنه چه تلویزیون، چه ماهواره و چه اینترنت که باشد مردم و عوام به دنبال شبکههای مبتذل و عامیانه آنها هستند. بله این بستگی به رشد فرهنگ مردم دارد که چه چیزهایی را از رسانهها دنبال کنند. اگر فرهنگشان بالا رود دنبال چیزهای اصیل و تفکرات عمیق میروند.
اهمیت تأملات نظری در این خصوص خیلی کم است، زیرا راههای پیشگیری این قضیه و جلوگیری از انتقال نامناسب اطلاعات توسط رسانهها بیشتر روشهای تربیتی و عملی را میطلبد و ارتباطی با تفکر نظری و عمیق ندارند.
در عمل باید سیستمهایی را بکار گیریم و بکار بندیم که افکار نامناسب پخش نشوند. تفکر نظری بحثی و بخشی است که به اصول منطقی و متافیزیک و بنیان اخلاق و بنیاد دین و مباحث دیگری مربوط میشود و چندان ارتباطی با این قضیه ندارند.
رسانههای عمومی تنها اطلاعات اولیه و مقدماتی برای تفکر را به مخاطبانشان منتقل میکنند. آنها بواسطه اینکه زیاد هستند اطلاعات حجیمی را به مخاطبانشان القا میکنند و این خودش قدرت انتخاب را بر مخاطب میبندد. از این جهت رسانهها مانعی برای انتقال تفکر عمیق برای مخاطبانشان هستند.آگاهی دادن به مخاطبان یعنی اطلاعات رسانهها آزادانه و اختیاری توسط مخاطبان انتخاب شود.
افرادی که از رسانههای مختلف استفاده میکنند باید بدانند که خودشاان را منفعلانه و بی محابانه در اختیار رسانهها قرارندهند. یعنی بعضی از اطلاعات غیر مفید و غیر لازم را حذف کنند تا فرصت برای اندیشیدن مهیا شود.
این مسئله بسیار مهم است. ولی شاید یکی از نتایج یا ثمرات رسانههای عمومی استفاده از همین عامل تأثیرگذار و عامل منفی باشد که خودشان اعمال میکنند. یعنی شاید انتقال صحیح پیام رسالت یک رسانه عمومی نباشد یعنی آنها این سوء استفاده را دارند که از حجم زیاد اطلاعاتی که به مخاطبانشان میدهند و انبوه اطلاعاتی که بر سر آنها میریزند قدرت استنتاج و تفکر را از مخاطبانشان میگیرند.
اینکه مخاطب به هنگام درمعرض بودن رسانهای باید قدرت تفکر داشته باشد بسیار ضروری است و این قدرت را نباید ازو سلب کرد و این حق مسلم اوست و رسانههایی هم که غرضورزی ندارند و میخواهند اطلاعات ژرفی را به مخاطبان خودشان منتقل کند باید این مهارت را در مخاطبانشان ایجاد کنند.
باید دید علت و فلسفه وجودی ایجاد این رسانهها چیست، این پرسش خیلی مهمی است. نمیشود در یک جمع بندی کلی گفت همه رسانهها در خدمت نوعی نگاه متعارف و میانه بر روی مخاطبان خود هستند. بلکه رسانههایی هم در ایران و هم در جهان هستند که هدف آنها تعمیق اندیشهها و گسترش اندیشه مخاطبان خود هستند در واقع آنها در صدد تعاطی اندیشهها هستند. بنابراین جمع بندی کلی برای اثر رسانهها خیلی مشکل است.
به نظر میرسد بین رسانههای عمومی و رسانههای تخصصی بستگی به هدفشان باید تفکیک قائل شد. رسانههای عمومی در خدمت کل مردم و عوام در یک سطح متوسط هستند ولی رسانههای تخصصی بدنبال انتقال تفکر به مخاطبان هستند.
اگررسانهها را به دو بخش رسانههای عمومی و رسانههای تخصصی تقسیم کنیم رسانههای همگانی بطور معمول در خدمت ساده سازی اندیشهها هستند ولی رسانههای تخصصی میتوانند زمینهای برای آشنا ساختن مخاطبان به اندیشیدن باشند. اگر چه به تنهایی نمیتوانند در این خصوص نقش کلیدی بازی کنند آنها فقط میتوانند راهبردهایی داشته باشند که مخاطبانشان را به روی آوردن منابع اساسیتری که اندیشه را تعمیق میبخشد تشویق کنند.
کسانی که سعی میکنند اندیشههای عمیق را عمومی کنند باید تسلط و احاطه لازم را در این زمینه داشته باشند که در انتقال اندیشههای عمیق و معانی ژرف، این کارشان به مبتذل سازی اندیشهها منجر نشود.
گاهی اوقات آسان سازی، پیامدهای منفی به بار میآورد ولی اگر دست اندرکاران و مسئولان و تولید کنندگان از آگاهی و احاطه لازم بر تولیدات خود برخوردار باشند تاحدی میتوانند جلوی مبتذل کردن اندیشهها را بگیرند.
ببینیم که تعریفمان از رسانه چیست؟ اگر برای مثال کتاب را هم جزو رسانهها تلقی کنیم این حرف رد میشود. اما اگر برای مثال بخواهیم صرفاً نگاهمان به رسانه شبکههای اجتماعی و تلویزیون باشد طبیعی است که این رسانهها بطور عمده عمق ایجاد نمیکنند و بیشتر به دنبال ایحاد کردن رفتار هستند و کمتر تفکر به همراه دارند.
اگر تعریفمان را محدود نکنیم و به رسانههای مثل کتاب و مطبوعات تخصصی نظر بیفکنیم به این نتیجه میرسیم که خیلی از رسانهها مثل اینها عمق ایجاد میکنند و خیلی رسانهها هم مثل تلویزیون عمق ایجاد نمیکنند و تنها به دنبال ایجادکردن رفتار در مردم هستند.
به نظر میرسد نپرداختن به مسائل روزمره و نشان دادن تحلیل و آنچه که با عنوان مواد رسانهایی پشت پرده مطرح میشود میتواند به مردم کمک کند که از رسانه به سمت عمق و تفکر دادن استفاده بکنند.
به هرحال آموزههای دینی هم خیلی کمک میکند برای اینکه مردم ما خیلی عوام زده به موضوعات فکر نکنند و رسانهها بیشتر به دنیال آن باشند که عمق ایجاد بکنند و به دنبال مسائل و موضوعات سادهلوحانه و عوام زده نباشند.
این شبکهها با مخاطبانشان که بطور عمده نخبگان جامعه هستند تفکر عمیق را میرسانند. میزگردهای جامعه شناختی، روانشناختی و کلامی و تفسیریمعمول مخاطبان خاص خود را دارند و از این طریق با ذهن مخاطبانشان ارتباط برقرار میکنند. برنامهها و میزگرد و اما اگررسانههای مکتوب را در نظر بگیریم یکسری مجلات تخصصی این وظیفه یعنی انتقال تفکر عمیق به مخاطبانشان را برعهده گرفتهاند چنانچه روزنامهها در صفحات بخش اندیشه خود اگرچه تفکر سطح بالایی را مطرح نمیکنند ولی همانها هم توانایی رساندن تفکر به ذهن مخاطبانشان را دارند.
باید شبکههای تخصصی علمی فکری پدید آوریم. البته این مسئله در غالب کشورهای دنیا وجود دارد برای مثال در آمریکا شبکههای خصوصی و متخصص در اندیشه و سیاست در سطح بالا وجود دارد . چنانچه شبکه دو ایران به برنامه های سیاسی بیشتر میپردازد. هر رسانهای برای انتقال مفاهیم ظرفیتی دارد. رسانههای مکتوب، رسانههای شنیداری، رسانههای دیداری شنیداری، هرکدام ظرفیتشان متفاوت است و ابن مسئله بخاطر این است که مؤلفههای بیان در این رسانهها متفاوت است.
رسانههای اولیه انسانها را در نظر بگیرید که استفاده از دود آتش و ابزار صوتی مثل طبل و اینها برای انتقال اطلاعات و مفاهیم صورت میگرفت اما مفاهیم جدی و تصویری را هرگز نمیشود با اینها انتقال داد، به همین تناسب رسانههای مدرن که بطور عمده رسانههای تصویری هستند زبانشان برای انتقال مفاهیم عمیق الکن است.
از سوی دیگر در اینجا یک ادعایی وجود دارد اینکه اگر این رسانهها به سراغ مفاهیم عمیق بروند، مفاهیم عمیق قدسی را دچار یکجور تقلیل گرایی میکنند و بهنوعی مفاهیم قدسی را تبدیل به مفاهیم عُرفی میکنند.
باید مؤلفههای بیانی متناسب با آنها را پیدا و استفاده کنیم و از رسانههایی که این ظرفیت را دارند استفاده شود. برای مثال رسانهای مثل روزنامه که از نام او پیداست به اخبار و مسائل روز میپردازد استفاده از آن برای انتقال مفاهیم عمیق به خطا رفتن است . اما شما میتوانید این مفاهیم را در یک فصلنامه تخصصی بیاورید و کیفیت هم تا آنجایی که امکان دارد حفظ شود.
پس اولا باید از رسانه متناسب با انتقال مفاهیم استفاده و انتخاب کرد دوم اینکه مؤلفههای مفاهیم بیانی را متناسب با آن مفاهیم استفاده کرد گو اینکه بسیاری از این مؤلفهها نیاز به ابداع و ابتکار جدید دارد و از مؤلفههای متعارف استفاده کردن این مفاهیم، آنها را دچار نوعی عرفی گرایی و تقلیل و پائین آوردن سطح علمی میکند.
واقعا اگر ما در دنیای رسانههایی زندگی میکنیم که بخش عمدهای از ارتباطات و تعاملات فکری، فرهنگی و اجتماعی ما توسط این رسانهها اتفاق میافتد ما باید زبان این رسانهها را درک کنیم و زبان متناسب با مفاهیم مورد نظر خودمان را بدست دهیم، وگرنه انتقال ناقص مفاهیم ژرف یا کاهش یافتن این مفاهیم توسط رسانهها منجر به یک گسل فرهنگی خواهد شد.
یعنی اینکه در عین حال که ما فکر میکنیم در انتقال هویت فرهنگی و فکری خود به مخاطبان رسانه موفق بودیم در همین حال بسیاری از این مفاهیم را انتقال نداده یا ناقص انتقال دادهایم و این موجب میشود یک گسل فکری و شکاف فرهنگی در جامعه رخ دهد.
بطور کلی میتوان گفت رسانهها رابطهای برای اطلاع رسانی و آگاهی مخاطبان خود را دارند که تابع شرایط خاص هستند. این شرایط خاص آنان را بر آن میدارد که مهمترین مسائل را در قالبهای کوتاه به مخاطبان خود عرضه کنند. بنابراین از وسایل ارتباط جمعی یا باصطلاح رسانهها نمیتوان انتظارداشت در بسط ظرایف و دقایقی که مشاهده میشود تعمق داشته باشند.زیرا در این صورت نه تنها مخاطبان خود را از دست میدهند بلکه از وظیفه اصلی خود نیز دور میافتند. از همین روست که اصطلاح ادبیات ژورنالیستی به معنای اطلاعات و آگاهیهای کوتاه و عاجل به شمار میروند، چندان که برخی، نگاههای سخت منتقدانه به آن دارند.
نظر شما