به گزارش خبرگزاری مهر، نشریه "دی سایت" در مطلبی در این باره نوشت : روند اتحاد و همبستگی اروپایی پس از جنگ جهانی دوم از نو بنیان نهاده شد، اما پس از آن دیگر هرگز چنین نوسازی و توجیه منطقی برای آن آورده نشد. این معجزه اروپایی دیگر در پیشبرد گرایشهای صلح در اروپا موفقیتی به دست نیاورد.
بنابراین در این مسئله هیچ شکی وجود ندارد که پروژه اتحاد و همبستگی اروپایی فورا به یک توجیه و اثبات شدن مجدد نیاز دارد. برای این منظور سه فرضیه را می توان در نظر گرفت.
فرضیه اول اینکه باید در اثبات مجدد و توجیه همبستگی اروپایی عجله کرد چرا که سه روند مخرب و ویرانگر در این اتحادیه به وجود آمده و به صورت متقابل در حال رشد است. این سه روند عبارت از دشمنی با خارجیها، دشمنی با اسلام و دشمنی با اروپا. منتقدان اسلام که از ارزشهای غرب از جمله آزادی سوء استفاده می کنند موفق شده اند دشمنی با بیگانگان و روشنفکری را با هم مرتبط کرده و ناگهان به نام روشنفکری دشمنی با مهاجران را رواج دهند.
در این میان و در ارتباط با مسئله چتر نجات برای کشورهای جنوبی اروپایی نیز یک روند ملی گرایی و منطقی جلوه دادن اختلافات و دسته بندی ها در این اتحادیه رو به گسترش است. چنین شرایطی به گسترش نفرت در اروپا دامن می زند.
نویسنده در بخش دیگری از این مطلب این پرسش را مطرح می کند که چرا ما مسائلی را که حقیقت ندارند، درباره اروپا بدون هیچ مقاومتی تحمل می کنیم؟ بخش اداری اتحادیه اروپا کارمندان کمی دارد . در پشت این مسئله این اعتقاد نهفته است که ما خودمان بر اروپا نظارت می کنیم و آن را اداره می کنیم. این همان دامن زدن به دروغهای ملی در اروپا است.
در بخش دیگری از این مطلب به فرضیه دوم در اتحادیه اروپا اشاره شده و آمده است : اروپا به بیماری بحران یورو و یا ناآماده بودن برای ساختن یک اتحادیه سیاسی و یا نبود تحرک و جنب و جوش شهروندی و اروپایی مبتلا نیست، بلکه اینها همه نشانه های بیماری هستند. مسئله اصلی در اتحادیه اروپا چیز دیگری است و آن یک تصور و برداشت نادرست از خود است.
تا زمانی که بین دولتها و اروپا تفاوت قائل شویم ترسها و نگرانیهایی در این اتحادیه ظاهر می شود. اگر در این اتحادیه از موجودیت کشورهای عضو در مقابل اتحادیه اروپا دفاع می شود هماهنگی در این اتحادیه به یک بازی شیطانی تبدیل می شود که در پایان به شکست هم اروپا و هم دولتهای عضو می انجامد.
فرضیه سومی که می توان در این راستا به آن اشاره کرد، اروپایی است که دنیا را وطن خود می داند. در این مفهوم دیگر بین ملت و ملی گرایی تفاوت آشکاری وجود دارد. به این ترتیب کسی که با توجه به یک شکست تدریجی در اتحادیه اروپا بازگشت به سوی ملت را درخواست می کند از این منظر بسیار ساده لوحانه عمل می کند.
بر اساس این فرضیه هیچ ملتی نمی تواند مسائل و مشکلاتش را به تنهایی حل کند. در این مفهوم اروپا نه تنها ملتها را تضعیف نمی کند، بلکه شانس قدرت جدید را به آنها می دهد.
در پایان این مطلب آمده است حالا زمان آن رسیده که اروپا به جای اینکه تعادل خود را با تکیه بر ملی گرایی حفظ کند روی پاهای هماهنگی و یکپارچگی بایستد.
نظر شما