به گزارش خبرنگار مهر، پرویز پرستویی در فیلم سینمایی "سیزده 59" به کارگردانی سامان سالور برای چندمین بار نقش قهرمان روزهای دفاع مقدس را بازی میکند، فیلم تصویری تراژیک است از فراموش شدن قهرمانهایی که فاصله گرفتن از سالهای دفاع مقدس و ارزشهای آن دوران آنها را به حاشیه رانده است.
مضمون فیلم، تازه نیست و پیشتر کارگردانهای شاخص سینمای دفاع مقدس در قالبهای مختلف چنین مضمونی را مطرح کرده بودند، ابراهیم حاتمیکیا در "آژانس شیشهای"، رسول ملاقلیپور در "قارچ سمی"، احمدرضا درویش در "متولد ماه مهر" و... زوال ارزشهای دوران جنگ را گوشزد کرده بودند.
پرویز پرستویی در نمایی از فیلم "سیزده 59"
اما سامان سالور به عنوان کارگردانی جوان که پیشتر گونهای دیگر از سینما را دنبال میکرد با "سیزده 59" به قهرمانهایی ادای دین میکند که از نسل او نیستند. این ادای دین و احترام به سردار جنگ و همرزمان صادقش که شاید در دل مناسبات جامعه امروز جایی نداشته باشند همراه است با امیدواری به نسل تازه، نسلی که باران (دریا آشوری) و نامزدش (صابر ابر) آن را نمایندگی می کنند و با سردار (پرویز پرستویی) همدل و مانوس هستند.
نام فیلم اشارهای است به سال تولد شخصیتی که صابر ابر بازی میکند، سالی که جنگ شروع شده و کنایهای به تولد نسلی که با جنگ به دنیا آمده و تبعات آن را شاهد است، فیلم با تلاش این نسل برای بازگرداندن سردار به زندگی تمام میشود، حرفهای باران است که سیدجلال را به زندگی و شهر برمیگرداند و او هنگام عبور از کنار مرد جوان (صابر ابر) نگاهی توام با مهربانی و تائید به او دارد. فیلمساز نسل امروز را حافظان فرهنگ دفاع مقدس و ارزشهای آن میداند و امیدوار است که این نسل غفلت دیگران را تکرار نکند.
فیلم "سیزده 59" به شدت به حضور پرویز پرستویی وابسته است، تلاش او برای نمایش تنهایی و رنج سرداری که پس از 30 سال به آغوش زندگی برمیگردد، تحسین برانگیز است و اگر او نبود فیلم تا این اندازه در جلب همدلی مخاطب و تاثیر عاطفی بر او موفق نبود. پرستویی با این نقش نشان میدهد که همچنان یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است و میتواند نقشهایی با ویژگیهای مشابه را به شکلی تازه و خلاقانه بازی کند.
پرویز پرستویی پیش از "سیزده 59" بارها نقش قهرمانهای جنگ را بازی کرده است، در "آژانس شیشهای" یکی از محبوبترین فیلمهای دفاع مقدس او تصویرگر سیمای قهرمانی بود که میکوشد در آشفته بازار بیتوجهی به مردان جنگ، همرزم سالهای دورش را برای معالجه به خارج از کشور بفرستد.
حاج کاظم در تمام این سالها نماد قهرمانهایی بوده که در روزگار زوال ارزشها تلاش کردهاند پاسدار آرمانهای دفاع مقدس باشند، در "موج مرده"، "روبان قرمز" و "دوئل" پرستویی وجوهی دیگر از این مردان را به تصویر کشید و در "پاداش سکوت" در سیمایی تازه برای نمایش سرنوشت قهرمانان جنگ ظاهر شد.
او که در کمدی "لیلی با من است" قابلیتهایش را برای بازی در فضایی طنزآمیز نشان داده بود در بیشتر فیلمهای مربوط به دفاع مقدس نقشهایی جدی بازی کرده و در "سیزده 59" با چهرهای تکیده، چشمانی غمبار و سیمایی رنج کشیده تصویری دیگر از قهرمانهای دوران دفاع مقدس برای مخاطب میسازد.
سیدجلال در دهه 90 شمسی دوباره متولد شده تا تغییرهای جامعهای را ببیند که هنوز نام قهرمانهایش را بر خیابانهایش دارد، پرستویی بهت و اندوه مرد از گذر زمان و فراموش شدن آنچه برایش جنگیده را در چشمهای غمگینش نشان میدهد، او دیگر آن سردار مقتدر روزهای جنگ نیست، همچون کودکی نحیف در دل بزرگراههای شهر حرکت میکند و با فضای مدرن دنیای امروز بیگانه است.
کاش در فیلم میشد خلوت سیدجلال و بیگانگیاش با مظاهر دنیای مدرن را بیشتر دید، تضاد او با دنیای امروز میتوانست بیگانگی قهرمان با جهان اطرافش را بهتر نشان بدهد. اما در شکل فعلی تمام تلاش پرستویی این بوده که در خلاهای داستانی و حفرههایی که فیلمنامه و فیلم دارد سهم سیدجلال را بیشتر کند و به او جایگاه درستتری در فیلم بدهد.
سیدجلال نخ تسبیح شخصیتهایی است که از هم دور افتادهاند، در پایان فیلم همرزمان او به نشانه احترام و جایگاه همیشگی سردار سالهای دور به او سلام نظامی میدهند و به او ادای احترام میکنند، چهره غمبار سردار اما شاد نمیشود و آرامشی در سیمای تکیده او نمیبینیم، شاید او بیشتر از هر کس دیگری میداند که دنیای امروز جایی برای قهرمانان نیست، حتی اگر در حاشیه باشند.
- - - - - - -
محدثه واعظیپور
نظر شما