پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۱۴ آذر ۱۳۸۳، ۱۵:۲۹

فرزند شهيد رجبي ثاني در گفتگو با « مهر » :

يك نفر به من بگويد كه چه بر سر پدرم آمده است

در جامعه‌اي كه با جانباز اين گونه رفتار مي‌شود با امثال من چگونه رفتار خواهد شد و اگر بار ديگر مملكت مورد هجوم بيگانگان واقع شد ، من با كدام انگيزه بايد در مقابل دشمن بايستم.

عليرضا فرزند ارشد جانباز شهيد محمد رجبي ثاني در گفتگو با گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر درباره وضعيت پدرش ، زماني كه او را در بيمارستان ملاقات كردند،  گفت : پدر من در يك اتاق بدون امكانات بستري بود و بعد از پيگيري هايي كه از طريق بنياد جانبازان كرديم و با تماس تلفني يكي از مسئولين  نظام با بيمارستان، پدرم را به بخش ICU  بردند و او را تحت مراقبت ويژه قرار دادند.

وي افزود: من پدرم را از روي موهاي فرفري كه دارد و نيز اثر تركشي كه روي گوش او بود شناختم و تشخيص اينكه اين صورت در هم كوفته پدر من است واقعا مشكل بود و از ديدن سر و صورت پدر تا روزها حال درستي نداشتم. دستهاي پدر به حدي باد داشت كه اندازه متكا بودند و تاول هاي بزرگي روي دستش ايجاد شده بود كه دكتري دربيمارستان در پاسخ به سوال من كه چه بلايي سر دستان پدر آمده است؟ گفت: اين دستها سوخته اند.

در كجاي دنيا در اثر «سپتي سمي»  دستها - آن هم فقط دستها- دچار سوختگي و تاول مي شوند. چرا زير چشم پدر من كبود شده بود؟ چرا دندانهاي او شكسته بود؟ چرا بدنش پر از آثار ضرب و جرح بود ؟ آيا همه اينها در اثر سپتي سمي است؟

رجبي ثاني در مورد وضعيت روحي و جسمي پدرش در بيمارستان اضافه كرد : ما چهارم آبانماه مطلع شديم كه پدرم در بيمارستان است و به ديدن او رفتيم . بعد از حدود پنج روز پدرم بهوش آمد و چشمانش را باز كرد . بعد همان شب دوباره به حال كما رفت . فردا صبح باز حالش بهتر شد و اين بار مي‌توانست صحبت كند . ولي هنوز از جهت روحي حال عادي نداشت . وقتي از او پرسيديم چه اتفاقي براي دستانش افتاده است ، زد زير گريه . هربار از او درباره دستانش سؤال مي‌كرديم ، گريه مي‌كرد .

وي ادامه داد : گاهي اوقات يكدفعه عصبي مي‌شد و مي‌گفت : « سنگ به طرف من پرتاب نكنيد . پاهايم را باز كنيد . بس است ديگر اينقدر مرا آويزان نكنيد . » دور مچ پاهاي پدرم جاي طناب بود . معلوم بود آنقدر محكم بسته بودند كه هنوز اثرات خون‌مردگي روي آن بود .

عليرضا ادامه داد: بيماري پدر من را « سپتي سمي » اعلام كرده اند ولي در كجاي دنيا در اثر سپتي سمي  دستها  آن هم فقط دستها دچار سوختگي و تاول مي شوند. چرا زير چشم پدر من كبود شده بود؟ چرا دندانهاي او شكسته بود؟ چرا بدنش پر از آثار ضرب و جرح بود ؟ آيا همه اينها در اثر سپتي سمي است؟

پسر جانباز شهيد رجبي در ادامه اظهاراتش گفت: ما به مددكاري زندان گفتيم كه جانباز رجبي روزي 25 عدد قرص مي خورد و اگر قرصهايش را نخورد هر كاري كه انجام دهد از اختيارش خارج است. حتي نامه اي از بنياد جانبازان را به آنها داديم كه تاييد مي كرد اين فرد دچار جنون آني است و بايد حتما قرصهايش را به موقع مصرف كند، اما آنها گفتند : انجام اين كار فقط به دستور قاضي پرونده ممكن است .

وي همچنين اظهار داشت : ما در روز دادگاه پدر به قاضي گفته بوديم كه جانباز رجبي بايد قرص مصرف كند. به او اصرار و التماس كرده بوديم و حتي نامه بنياد جانبازان و پرونده پزشكي پدرم را براي بار دوم بعد از زنداني شدن پدرم پيش قاضي برديم، ولي او توجهي نكرد و حتي نامه اي را كه بنياد به ما داده بود پرت كرد. هر چه تاكيد كرديم كه اين فرد جانباز جنگي است نپذيرفت و گفت: مي خواست به جبهه نرود يكي كمتر و حتي مادر ما را تهديد كرد كه اگر زياد حرف بزند او را هم به زندان مي فرستد.

قاضي توجهي نكرد و حتي نامه اي را كه بنياد به ما داده بود پرت كرد. هر چه تاكيد كرديم كه اين فرد جانباز جنگي است نپذيرفت و گفت: مي خواست به جبهه نرود يكي كمتر و حتي مادر ما را تهديد كرد كه اگر زياد حرف بزند او را هم به زندان مي فرستد.

عليرضا رجبي ثاني  در مورد نحوه اطلاع از بسرتي شدن پدرش گفت: بار چهارم بود كه براي ملاقات پدرم به زندان رفتم دفعات قبل حال پدرم خوب نبود و تمام بدنش رعشه داشت . دو هفته تمام پدرم  در زندان زجر كشيد و آخرين باري كه به ملاقات او رفتم گفتند او را به بند 12 كه مخصوص ديوانگان است برده اند و از اين به بعد يكشنبه ها روز ملاقات است. فرداي آن روز كه يكشنبه بود دوباره به ملاقات رفتم و هر چه منتظر شدم پدرم از بند 12 نيامد. بعد از كلي معطلي گفتند هنوز در بند 2 است و به بند 12 نرفته است . من هم گفتم دو روز است اين همه راه را آمده ام . لااقل اجازه دهيد پدرم را ببينم اما گفتند ملاقات بند 2 ديروز بوده است. در حالي كه روز شنبه كه من آنجا بودم گفتند پدرم در بند 12 است و ملاقات بند 12 روزهاي يكشنبه است. مستأصل شده بودم و گريه و زاري مي كردم. موقع بيرون آمدن يك خانم مرا صدا كرد  و جريان را برايش گفتم. او هم به من برگه روز غير ملاقات براي بند 2 داد و براي ملاقات به بند 2 رفتم. بعد از دو ساعت معطلي باز هم پدرم نيامد. بعد از آن صدايم كردند و گفتند پدر شما حالش بد شده و الان در بيمارستان شهيد رجايي است.

وي افزود :‌معاون زندان من را راهنمايي كرد كه به زندان شهيد رجايي بروم. خودم را سريع به بيمارستان رساندم و ديدم پدرم در يك انباري كه چهار تا تخت روي هم رفته تا سقف و دو ويلچر خراب در آن است بستري است. در گوشه همان اتاق پدرم را گذاشته بودند و سرباز همراهش گفت شش روز است در اينجاست .

فرزند محمد رجبي ثاني در ادامه اظهار داشت  : امكانات آن بيمارستان كافي نبود و ما مي خواستيم او را به بيمارستان مخصوص جانبازان منتقل كنيم ولي مي‌گفتند تا زماني كه شاكيان رضايت ندهند نمي توانيم اين كار را انجام دهيم.

عليرضا با چشمان پر اشك ادامه داد: از زماني كه يادم مي آيد پدرم قرص مي خورد . قرص هايي نظير آرتان، تري اگزافينديل، فلوكستين، پرفرازين چهار، نورتري تريپتيلين، كلورونازپام وامپرازول روزي سه بار قرص مي خورد و گاهي در ميان وعده ها نيز اگر حالش بد مي شد دارو مصرف مي كرد. اگر قرصهايش را به موقع نمي خورد  كارش به بيمارستان مي كشيد و مجبور مي شديم او را در بيمارستان بستري كنيم تا به حال عادي برگردد.

 

 اگر بار ديگر مملكت مورد هجوم بيگانگان واقع شد من با كدام انگيزه بايد در مقابل دشمن بايستم. مني كه پدرم قبل از اين جريانات مي گفت: اگر جنگ شود بايد باز هم در صف اول جبهه باشد.

وي درحاليكه صدايش مي‌لرزيد گفت : چرا با پدر من اين كار را كردند مگر نه اينكه پدر من جانباز بود و شش سال از بهترين روزهاي عمرش را در راه دفاع از اين مملكت صرف كرد . فكرش را بكنيد من به عنوان يك جوان كه پدر جوانم به خاطر دفاع از مملكت به اين روز افتاده با چه اميدي بايد زندگي كنم. در جامعه‌اي كه با جانباز اين گونه رفتار مي شود با امثال من چگونه رفتار خواهد شد و اگر بار ديگر مملكت مورد هجوم بيگانگان واقع شد من با كدام انگيزه بايد در مقابل دشمن بايستم. مني كه پدرم قبل از اين جريانات مي گفت: اگر جنگ شود بايد باز هم در صف اول جبهه باشد.

عليرضا رجبي ثاني در پايان گفت : يك نفر به من بگويد كه چه بر سر پدرم آمده است. پدري كه سالم به زندان رفت . مسوولين بايد به من پاسخ دهند كه چه بلايي سر پدرم آورده اند.

کد خبر 136251

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha