تجاوزات اخیر زمینی در مرز لبنان و نقض تمامیت ارضی این کشور و از سوی دیگر حملات چند باره هوایی به حریم لبنان نشانگر تحرکاتی است که سران تل آویو را به ماجراجویی جدید در منطقه می کشاند.
اگر چه سوابق تجاوزات صهیونیست ها پرونده ای قطور را به ذهن متبادر می سازد ولی همیشه این نوع دست اندازیها برای انحراف افکارعمومی در داخل و خارج سرزمین های اشغالی مشکلاتی را برای سران تل آویو بوجود آورده که مردان سیاست این رژیم تا مدتها در صدد رفع حواشی آن بودند.
اگر به هشت هزار بار تجاوز مکرر اسرائیل به خاک لبنان و نقض حاکمیت آن پس از صدور قطعنامه 1701 توجه جدی نماییم به این نکته پی می بریم که اساسا سران رژیم صهیونیستی با بحران سازی می توانند به حیات سیاسی خویش ادامه دهند در غیر این صورت آنها به دلایل گوناگون به انزوا فرورفته و کم کم از ذهن و حافظه جامعه جهانی پاک خواهند شد و لذا سران اشغالگر قدس در تلاش برای برپا کردن تشنج ودرگیری و در پی آن نقش آفرینی بیشتر برای مطرح ساختن خود درافکار عمومی هستند.
با تمامی این تفاصیل ماهیت تجاوزات اخیر اسرائیل به لبنان دارای ویژگی های خاصی است، چرا که در نگاه اول این تحرکات نظامی دقیقا در سالگرد تجاوز سال 2006 با همان جنگ 22 روزه صورت می گیرد و در چنین شرایطی می توان گفت که سران تل آویو با این آرایش نظامی جدید بدنبال فراموش کردن شکست در لبنان و ارتقای روحی نظامیان خود برای اقدام دیگری در حال بازسازی روانی و سناریوسازی جنگی هستند.
ولی عامل مذکور تمام این داستان نبوده و اقدامات ایذایی اسرائیل ابعاد دیگری برای تجزیه و تحلیل دارد و آن اینکه صهیونیستها علاوه بر شکست درجنگ 22 روزه در شرایط کنونی در داخل جامعه خود دچار معضلاتی هستند که برای فائق آمدن بر تمامی ابعاد آن مجبورند با صحنه سازی وایجاد بحران خود را ازعزلت نشینی وانزوا خارج نمایند وبه گونه ای توجه مردم را به مسائل دیگر مشغول سازند تا بتوانند راه پرفراز و نشیب عدم کارآمدی فعلی را که در تظاهرات های اخیر توسط مردم فریاد می شود، را کنترل و حتی خنثن سازند.
از سوی دیگر می توان گفت بحران سازی اسراییل می تواند به دلیل عدم توفیق در مذاکرات سازش با فلسطینی ها و همچنین احساس فشار شدید افکارعمومی پس از قیام های مردمی در جهان عرب باشد چرا که مخالفت مردم در کشورهای عربی بویژه مصر و تونس و حتی بحرین اسباب نگرانی بسیار سران صهیونیست را فراهم ساخته تا آنجا که آنها خود را در قبال مطالبات مردم در جهان عرب ناتوان یافته ونگرانند که موج این تمایلات جدید به تغییرآرایش سیاسی درمنطقه بویژه در روابط کشورهای عربی با تل آویو بیانجامد.
علاوه بر این رژیم صهیونیستی در ابعاد داخلی نیز دچار چالش های عمیقی است که بروز بخشی از آنها در قالب اعتراض و تظاهرات و تجمعات گروههای مختلف که مطالبات متراکم خود را به زبان آورده و خواستار پاسخگویی نتانیاهو بودند، به نمایش درآمده و این اعتراضات نیز ازجمله دلایل اضطراب و نگرانی سران تل آویو است که تظاهرکنندگان در آن به ناکارآمدی و عدم پاسخگویی و نداشتن هنر مدیریت سران خود اذعان کردند.
اگر چه بهانه این مخالفت های عمومی از افزایش قیمت مسکن و زمین و همچنین اعلام برخی مطالبات صنفی از سوی گروهها و اقشار جامعه بویژه پزشکان و جوانان بوده است ولی گروههای تظاهرات کننده بر این باورند که اسرائیل با وجود تمامی تعاملات و ارتباطات سیاسی و اقتصادی و تجاری با دنیای غرب و دیگر کشورها چگونه در شرایط فعلی نتوانسته بر مسائل نه چندان مهم خود فائق شود که این نشان از ناکارآمدی دولتمردان فعلی است.
با تمامی این تفاصیل سابقه رژیم صهیونیستی نشان داده که در چنین شرایطی اسرائیل آسانترین اقدام خود یعنی بحران سازی برای غلبه بر بحران دیگر را در دستور کار می دهد و با اقدام به یک تجاوز یا درگیری و یا جنگ تلاش می کند اهداف نهان و آشکار خود را در کانون این التهاب مدیریت نماید.
آنچه در این شرایط بسیار حیاتی است شناخت نقطه هدف سران تل آویو برای بحران سازی است که در نگاه اول می توان به لبنان به عنوان اولین سرزمین در دسترس اسرائیل برای تهاجم بدلایل گوناگون اشاره داشت ولی با درک تمامی شرایط موجود به نظر می رسد سران جنگ افروز رژیم صهیونیستی بهانه ای برای تجاوز به لبنان در دست نداشته باشد چرا که فرایند به نتیجه رسیدن تشکیل دولت، اعلام رای دادگاه بین المللی، اختلافات داخلی پردامنه گروههای سیاسی و همچنین اعلام موضع محکم نیروهای مقاومت بویژه حزب الله در برابر هر نوع تهاجم توجیه هرگونه اقدام نابخردانه را متوقف می سازد.
ولی با این حال به نظرمی رسد دست اندازی تل آویو به منابع نفتی لبنان و مانورهای نظامی اسرائیل علیه این کشور به صورت مختلف با وجود دلایل فوق الذکر نشانگر اصرار سران صهیونیستی به تحریک جامعه لبنان برای ورود به یک درگیری به هر به قیمت است که فقط در چنین صورتی اسرائیل می تواند دست برتر در بحران سازی و توجیه اغاز یک درگیری را درمنطقه ارائه کند و از سوی دیگر با دستاویز قرار دادن جنگ کلیه مخالفان و معارضان داخلی را وادار به سکوت نماید.
درغیر این صورت به نظر می رسد سران اسراییل در برنامه حیاتی خود برای ایجاد بحران نقطه هدف دیگری را انتخاب نمایند که این فرصت می تواند برای آنها در سوریه بوجود آید. انتخاب سوریه برای درگیری از سوی رژیم صهیونیستی در شرایط فعلی دارای مزایایی است که تصمیم گیری برای تل آویو را تسهیل می کند چرا که دربحرانهای اخیر جهان عرب، اکنون غربیها و برخی کشورهای عربی در حال زمینه سازی فشار مضاعف به دمشق به دلایل گوناگون هستند.
در چنین شرایطی اگر فشار سیاسی معنادار سازمان ملل، آمریکا و کشورهای اروپایی و حتی برخی اعراب را به بهانه تغییر رفتار حاکمان سوریه در نظر بگیریم می توان گفت که رژیم صهیونیستی آمادگی دارد که این ماموریت را از سوی غرب با تمامی هزینه های آن بپذیرد تا به نمایندگی از آنها در یک درگیری منطقه ای علاوه بر حل مشکل دیگران، بحرانهای داخلی خود را با یک نزاع هدایت شده و کوتاه ترین مدت حل نماید و این مهم می تواند فقط با چراغ سبز قدرتهای بزرگ امروزی کلید بخورد.
اگر چه این نگاه در میان تحلیلگران بدلایل متعددی با شدت و تندی همراه است ولی به نظر می رسد با واقعیات سیستم تصمیم گیری در رژیم صهیونیستی همراهی بسیار دارد و لذا باید نشست و دید تا چه زمان ناقوس جنگ به صدا در خواهد آمد.
-------------------------------------------------------------
نگارش: حسن لاسجردی، کارشناس مسائل خاورمیانه
نظر شما