خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: ضرورت آسیبشناسی نگاههای جدید از ادبیات جنگ و نیز بررسی گرایشهای نویسندگان جوان و نوقلم در این حوزه به خلق آثار جدید در این حوزه موضوعی بود که با حضور برخی نویسندگان و منتقدان حوزه ادبیات دفاع مقدس در خبرگزاری مهر به بررسی گذاشته شود تا بر اساس آن نوع نگاه کنونی به ادبیات دفاع مقدس و نیز جریان شناسی رویکردهای جدید به این ادبیات از سوی نویسندگان نوقلم به بحث گذاشته شود که بخش نخست آن در ادامه از نگاه شما میگذرد.
بحث ما پیرامون نوشتن حول و حوش دفاع مقدس در دهه چهارم انقلاب اسلامی است و اینکه نگاههای تازه و نوپدید به این ادبیات را باید سیاهنمایی بدانیم و یا نوآوری. مسائل مبتلابه زیادی هم در این زمینه وجود دارد. اعم از نویسندگان نوقلم و یا نویسندگان صاحب قلم دور شده از فضای ادبیاتی که جنگ، درون مایه آن است و نیز برخی اظهار نظرهای رسمی مبنی بر اینکه ادبیات دفاع مقدس تنها باید ارزشهای جنگ را عنوان کند. برای شروع با این سئوال آغاز کنیم که به اعتقاد شما، شاخصههای نوشتن از جنگ و ادبیات دفاع مقدس در دهه چهارم انقلاب چیست؟
عباسی: من واقعا با عنوانگذاریهای این چنین برای ادبیات به کلی موافق نیستم. بخش عمدهای از اختلاف نظرهای به وجود آمده در جامعه هم به همین خاطر است. به اینکه ما روی بخشی از ادبیاتمان عنوان بگذاریم و بگوییم ادبیات دفاع مقدس. ادبیات به نظرم کلیتی دارد. داستان در جامعه وجود دارد و نویسنده آن را پیدا میکند و مینویسد. وقتی جامعهای طولانیترین جنگ قرن بیستم را از سر میگذراند، جنگی که به تمام معنا واقعی است و پیش از آن نیز جامعه مبتلابه آن یک انقلاب ایدئولوژیک را پشت سر گذاشته و حالا به جنگ هم با دید تقدس نگاه میکند، طبیعی است که این موضوع زندگی و حرف رایج میان آن مردم تا سالها خواهد ماند.
قبل از این هم به شما گفته بودم که به نظر من، نویسنده جنگی نداریم و عقیده ندارم به اینکه روی ادبیات هم عنوان بگذاریم و بگوییم ادبیات دفاع مقدس؛ خب من به آن باور ندارم. داستان وجود دارد و در کشور ما بدون شک وقتی نویسندهای بخواهد به دنبال سوژه برای نوشتن برود از جنگ سر در میآورد. ذهن من یا آقای زاهدی مطلق در دوره نوجوانی با جنگ شکل گرفته است. بنابراین وقتی میخواهیم داستان بنویسم و به ذهنمان رجوع میکنیم، آدمهایی را مییابیم که جنگ در ذهن آنها شکل گرفته است.
من واقعا احساس میکنم دعوایی نداریم که ادبیات دفاع مقدس چه شده و چه نشده است. ما یک موضوع کلیتری داریم به نام ادبیات امروز ایران و ادبیات امروز زبان فارسی که لازم است روی آن بحثهایی بکنیم و جنگ هم داخل این ادبیات است. شاید این دعوا که برخی نویسندههای قدیمی در آثارشان از جنگ میگفتند و امروز نمیگویند هم از همین منظر قابل دیده شدن باشد. خب دغدغهها تغییر کرده و ایدهها جدیدتر شده است؛ هرچند که من کمتر نویسندهای را سراغ دارم که این چنین باشد، ولی خب خبر جنگ در آثار این دوستان نویسنده شکل مختلفی داشته است.
بحث شما درست، ولی موضوع بحث من این است که موضوعات مبتلابه دفاع مقدس در جامعه امروز و آنچه امروز از آن در جامعه ما دیده میشود، در آثار داستانی ما نمود زیادی ندارد. نه در آثار نویسندگان جوان و نه آثار نویسندگان صاحب قلم.
عباسی: شاید ساز من ناکوک است! ولی میگویم روی نویسنده نباید نام و برچسب گذاشت. نویسنده، نویسنده است. او باید طبق حرف شما جامعهاش را در داستانش ببیند؛ اگر ندید نمیتوانیم یقهاش را بگیریم. باید برویم سراغ نویسنده دیگری.
این حرف شما به نوعی یعنی دفاع مقدس، دیگر در سالهای دهه 90 به بعد ارزش نیست که بخواهیم در ادبیاتمان از آن یاد کنیم.
عباسی: ببینید! کسانی که عنوان ادبیات دفاع مقدس را انتخاب کردهاند، از سر دلسوزی این کار را کردهاند، اما من معتقدم این موضوع نتیجه منفی میدهد. شما وقتی اسم کتابی را میگذاری جنگ، به مخاطبت میگویی که تو اگر علاقهمند به مطالعه در این حوزه هستی، بیا و آن را بخوان. به نظرم این برای بخشی از مخاطب وازدگی دارد. اگر ما نویسنده داریم و از قضا دردمند هم هست، او مینویسد و درست هم مینویسد. به قول شما ساده هم نمینویسد. من با عنوان گذاری اصلا موافق نیستم. در همین کتاب آخر خودم، بدون اینکه اطلاع داشته باشم، ناشر در پشت جلد کتاب نوشته: «این اثر حاصل برخی تجربیات نویسنده در جنگ است.» خیلی به من بر خورد. من هم یک آدمم. این کتاب هم یک داستان است که متعلق به ادبیات است.
شهریار عباسی، نویسنده رمان «هتل گمو»
جنگ، بخشی از زندگی ماست؛ رویای ما است؛ خاطراتمان را و دوستانمان را شکل داده است. نمیشود که فراموشش کنیم. نویسنده هم بدون شک به سراغ آن میرود. نمیتواند فراموشش کند. نباید بترسیم. اگر جنگ برای ما ارزشی داشته است که حتماً دارد، از بین نمیرود و باقی میماند. شاید کسی 20 سال بعد راجع به جنگ قصه خوبی بنویسد. کما اینکه برخی هم معتقدند باید از جنگ فاصله گرفت تا بتوان درباره آن نوشت.
زاهدی مطلق: ما اگر از سال 59 تا الان آدمهایمان را مرور کنیم، آیا یک نفر اعم از رزمنده و مسئولان مملکت و حتی خود من و شما حتی یک نفر را میبینیم که آرایش صورت و لباس و ظاهرشان الآن همانی باشد که در آن سالها بود؟ نه! همه عوض شدهایم. همین دوستانی که دائم داد دفاع مقدس میزنند، آن سالها اورکت میپوشیدند. الان کدامشان هستند؟ 90 درصد وزرای کابینه شهید رجایی و حضرت آقا اور کتپوش بودند، ولی الان شکل دیگری هستند. آیا اینها از افکارشان عدول کردهاند؟ دیگر مسلمان نیستند؟ این طور نیست.
آن موقع آن طور بودن نوعی نشانه بود. الان فضا فضای آرامش است و لزومی ندارد که کسی با ظاهر نظامی ظاهر شود. ادبیات ما هم همین است. قرار نیست الان هم نوشتههایمان مثل آن موقع شعاری و تهییجی باشد. در سالهای جنگ هم داستان نوشته شد و هم فیلم ساخته شد. الان اگر کسی آن داستانها را بخواند، شاید هزار نوع اشکال به آن بگیرد، ولی اینها برای آن دوره بوده است.
ما نویسنده را باید یک هنرمند بدانیم که با دلش به وقایعی نگاه میکند که خود شاهدش بوده است. او آن موقع به شکلی حوادث را دیده و من به شکل دیگر. او به شکل خودش روایت میکند و من به شکل خودم.
بگذارید مثالی بزنم. شما بچه دوساله خودتان را به شکلی دوست دارید و بچه 17-18 سالهتان را طوری دیگر. بچه دوساله را میشود جلوی جمع بغل کرد و انداخت هوا و گرفت، ولی بچه 18 ساله را که نمیتوانی این کار را با او بکنید. ما الان نیازی نداریم که از جنگ با ادبیات شعاری یاد کنیم. الان ما در وضعیتی قرار داریم که عامل جنگ تحمیل شده بر ما کشته شده است و در کنار آن همه دنیا فهمیدهاند که مقصر جنگ ما نبودیم. خب اگر الان دائم دم از ارزش بزنیم و بخواهیم حرفهایی بزنیم که قدیمی است، مثل این میماند که امروز دوباره بخواهیم اورکت تن کنیم و پوتین بپوشیم و برویم در خیابان. الان ادبیات دفاع مقدس ما این نیست. الان باید بگوییم که بچههایی که به جبهه رفتند، مشتی جنگجوی بیانگیزه، بیآرمان، بیهدف و بلاتکلیف نبودند که از سر دعوا داشتن به جنگ رفتهاند. باید واقعیت را گفت.
ابراهیم زاهدی مطلق، نویسنده کتاب «نسل باروت»
جامعه ما خاصیتی دارد و آن نپذیرفتن جعلیات است. شما نگاه کنید. این همه حدیث جعلی درباره حادثه عاشورا ساختند، اما آیا جامعه ما پذیرفت؟ نه. ما در مورد جنگ وقتی برای مخاطب جوانمان میخواهیم امروز بگوییم نباید طوری بگوییم که او امروز باورش نشود. دختر جوان ما وقتی امروز کتابی مثل «دا» را میخواند باید بداند که راوی این کتاب آدم استثنایی نبوده است. امثال او زیاد بودهاند، اما شرایط جنگ با او کاری کرد که چنین استثنایی شود.
کار نویسنده همین است. حالا برخی از آنها میتوانند و برخی نمیتوانند. اگر روزی نویسندهای پیدا شد و بگوید: ما بیخود جنگیدهایم باید به او گفت شما ضدجنگ و ضدمقدسات آن مینویسی. باید توی دهن او هم زد. یادمان نرود که به خاکمان تجاوز شد و ما باید دفاع میکردیم.
متوجه منظور شما هستم، ولی از حالا به بعد با دو طیف آدم روبرو هستیم. یکی مخاطبان و نویسندگانی که جنگ را ندیدهاند و نمیتوانیم هم توقع داشته باشیم که با دید شما بنویسند و طیف دیگر، دوستانی هستند که جنگ را دیدند و امروز دوست ندارند از آن بنویسند. طیف اول در بهترین حالت جنگ را از دید انسانی مینویسند. یعنی مثلاً به جای اینکه بنویسند فردی در جنگ شهید شد، مینویسند کشته شد. صحنههایی را روایت میکنند که تلخ و غیرانسانی است که این موضوع، به زعم برخی زیر پا گذاشتن ارزشها و سیاهنویسی است. این موضوع است که از حالا به بعد، نوشتن در حوزه دفاع مقدس را دشوار کرده است.
زاهدی مطلق: هیچ کدام از ما و پدران و اجداد ما واقعه کربلا را ندیدهاند، ولی راجع به آن مینویسند. برای نویسنده جوانی هم که میخواهد در این زمینه بنویسد، مهمترین موضوع این است که از مقاتل بنویسم. یعنی نویسنده را به سمت مقتل هدایت کنیم؛ یعنی به اصل سند او را ارجاع میدهیم. به اینکه از خودش ننویسد و بر اساس اصل سند بنویسد. به اینکه ننویسد که امام حسین(ع) آنقدر در روز عاشورا کشت که تا رکاب اسبش خون آمد بالا ... این را کسی قبول نمیکند. در مورد جنگ هم همین را میگویم که خط نگذاریم از حالا به بعد. همیشه همین بوده و خواهد بود.
سرباز آمریکایی پول میگیرد و در افغانستان میجنگد. شاید کاری از سوی عاطفه هم بکند، ولی مزدور است. وقتی یک جوان مشهدی برای شرکت در جنگ به خوزستان میرود، نرفته که آدم بکشد؛ رفته است برای دفاع از خاکش. این قطعا انگیزه انسانی دارد و روایت خاص خودش را میطلبد. من زندگی شهید دستواره را نوشتهام. به گواه خواهر، همسر و مادرش این فرد زندگی در شهر و آرامش آن را خیلی دوست داشت، ولی در موقعیت جنگ، زن و بچهاش را هم با خود برده بود به جنوب.
ما امروز میخواهیم داستان بنویسیم. نویسنده هم به گفته آقای عباسی میخواهد کار خودش را بکند. اصلا چیزی جز تحلیلهای انسانی در جنگ ما وجود نداشت؛ مگر آنکه بخواهیم ایراد بگیریم. همان طور که بیهقی میگفت: «انگشت در کرده قرمطی میجویید.»
آدمهای حاضر در جنگ ما با رهبری یک مرجع تقلید و با پشتوانه قرآن و دینشان در جبههها حضور داشتند. ممکن است خطایی هم داشته باشند، اما در حد خطا بوده. حالا میخواهیم اینها را بنویسیم. تولستوی میگوید: هنر، انتقال حسهای تجربه شده است. اگر در این انتقال بخواهیم بگوییم که ما متجاوزیم و یا حمله کردهایم و از این دست حرفها، در حال سیاه نمایی هستیم و حتی تحریف تاریخ. البته چنین نوشتههایی هم در اطراف ما کم نیست و بعید هم نیست؛ ولی واقعیت تاریخ، همیشه حفظ میشود. شما شک نکنید که ادبیات جنگ در سالهای اخیر، هم نوشته خواهد شد و هم تحریف خواهد شد، ولی حقیقت کار هیچ وقت از بین نمیرود و حفظ خواهد شد.
ادامه دارد ...
.................................
گفتگو از: حمید نورشمسی
نظر شما