خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: «پایان یک مرد» اولین رمان فریبا کلهر در گروه سنی بزرگسال است. پیش از این شاهد انتشار تعداد زیادی از آثار این نویسنده در گروه سنی کودک و نوجوان بودهایم که 25 سال فعالیت، بستر تولید آنهاست. قدم گذاشتن از حیطه نوشتن برای گروهی از مخاطبان به حیطه دیگری از گروه سنی میتواند برای یک نویسنده ریسک باشد. کلهر در یکی از گفتگوهایش درباره چرایی نوشتن این رمان، گفته بود به دنبال تجربههای جدید است و احساس میکند ژانر کودک و نوجوان به نوعی برایش تکراری شده است.
کلهر این ریسک را کرده و قدم به وادی نوشتن برای آدم بزرگها کرده است، اما قبل از انجام این ریسک حساب همه جای کار را کرده و با آگاهی از همه جوانب و زوایا به این طرف خط آمده است. «پایان یک مرد» یک شروع خوب برای نویسندهاش است. این رمان، استخوانبندی بسیار محکمی دارد. آنچه در خواندن صفحات و سطور این رمان، نظر مخاطب را جلب میکند، جسارت نویسنده است. شاید اگر نویسنده دیگری میخواست از ژانر ادبیات کودک و نوجوان، وارد ادبیات بزرگسال شود، دست به عصاتر و محافظهکارانهتر عمل میکرد، اما کلهر نهراسیده و رمانش را بسیار جسورانه، برپایه واقعیات و مستندات تاریخی نوشته است.
کلهر حتی سعی نکرده است، سراغ داستانی بیدردسر برود و مثلاً فراز و نشیب زندگی دو عاشق را نشان دهد یا نمونههای مشابه را روایت کند، بلکه مستقیماً به دورانی رفته است که تب و تاب مسائل سیاسی در کشور بیداد کرده و جامعه شهری ایران، شرایط پرالتهابی را میگذراند. از این جهت است که به استخوانبندی محکم رمان اشاره شد، چون پرداختن به مسائل پیرامونی، نتوانسته تمرکز نویسنده را در پیشبرد قصهاش از بین ببرد.
نکته مهم درباره فریبا کلهر این است که عمری برای بچهها قصه نوشته است و حالا هم که سراغ آدم بزرگها آمده، دوباره قصه میگوید، اما گویی زبان بزرگترها را هم بلد است و میداند چگونه برایشان قصه بگوید تا حواسشان پرت شود که دارند قصه میخوانند. این نکته در واقع اشاره به همان داستان خطی «پایان یک مرد» دارد که کلهر در مصاحبهاش به آن اشاره کرده بود. مسیر داستان مانند جاده مستقیمی است که از میان یک جنگل میگذرد. این جاده گاهی بالا و پایین یا دستانداز دارد و گاهی با درختان حاشیه جاده، پوشانده میشود.
کلهر اصراری بر پیچاندن قصه ندارد. چند نکته مبهم و رازآلود، به مرور در داستان به وجود میآیند که با خواندن صفحات بعدی مشخص میشوند. یکی از نکات مبهم، سردی شخصیت بهروز است که نویسنده به خوبی با یک دستانداز، ضربان کار را با این مساله، بالا میبرد و بر جذابیت قصه میافزاید. یا در فرازهای پایانی رمان، دستگیری و بازجویی از فرانک، مهران یا حمید روشن، خواننده را برای خواندن سطور بعدی تشویق میکند.
نکتهای هم درباره عنوان کتاب وجود دارد. مشخص نیست که «پایان یک مرد» اشاره به پایان کدام یک از مردان داستان دارد. طبیعتا حمید روشن یا اعضای روزنامه، مدنظر نیست. این مرد که پایانش مورد توجه بوده یا باید عبدالحسینخان باشد که با هرچه بیشتر پیشروی داستان، نقشش کمرنگتر میشود؛ یا باید مهران باشد که برای فرانک پایان مییابد و یا باید بهروز باشد که با جوانمردی راز عشقش را به زبان نمیآورد و بعد از مرگش و افشا شدن رازش، برای فرانک تازهتر و متجلیتر میشود.
پایانبندی رمان میتوانست بهتر باشد. البته اگر پایانبندی را به عنوان کتاب مرتبط کنیم، میتوانیم بگوییم این داستان، زندگی فرانک را روایت میکند که در پایان با مادرش برای شناخت بیشتر بهروز در را پشت سرش میبندد و از خانه فرجامها میرود. شاید هم منظور از یک مرد، فرانک باشد که به تعبیری تنها کسی است که لیاقت اتلاق صفت مرد را داشته باشد، چون مردانه رنج میکشد و تنهاییاش را تحمل میکند. و این رنجکشیدن ویژگی هم نسلان انقلاب است.
فصل پایانی که «فرجامها» نام دارد، متبادرکننده فرجام کار است و خواننده توقع دارد در پایان، با یک موخره رئالتر روبرو شود، ولی این خواسته تقریبا برآورده نشده و کمی وارد فضای غیررئال شده است. البته ترک خانه از طرف فرانک و مادرش امری واقع است، ولی بعد از ماجراهای و شرایط پیش آمده، توقع چنین پایانی وجود ندارد.
«پایان یک مرد» به شکلی که عبارت عامهپسند در جامعه معنی میدهد، عامه پسند نیست، اما هر مخاطبی از جمله عامهپسند خوانها را راضی میکند. قصه این رمان شاید از ابتدا معمولی به نظر برسد، ولی نویسنده با قلم روانش، خواننده را تا نقاط صعود و نزول منحنی اثر، همراهی میکند. «پایان یک مرد» مانند پازلی است که 80 درصد آن ساخته شده و فقط 20 درصد از قطعاتش به هم ریخته هستند. بخشهای مختلف و کوتاه رمان با یک بخش پس و پیش بودن، گذشته شخصیتها را به خواننده نشان میدهند و نمایش این گذشته به گونهای نیست که چند بخش جلوتر یا عقبتر باشد و قصد گمراه کردن مخاطب را داشته باشد.
مهمترین ویژگی این رمان، طرح، اسکلت و قصه آن است که به خوبی پیراسته و آراسته شده است. داشتن طرح و قصه، مهمترین عامل برای نوشتن رمان است. اینکه اسامی اشخاص حتی افراد کمرنگ، فقط یک بار در قصه حضور نمییابند، نشاندهنده پردازش خوب شخصیتهاست. کلهر روی همه شخصیتها تمرکز داشته و هر یک را پرچمدار گونهای از تفکراتی که در سالهای اول انقلاب وجود داشت، قرار داده است.
همانطور که گفته شد، قصه مهمترین عامل نوشتن رمان است. کلهر هم 25 سال است که قصه میگوید و قصهای که این بار برای بزرگترها گفته، با شروع خوبی که در این مسیر داشته، به قشنگی همان قصههایی است که برای بچه گفته است.
نظر شما