به گزارش خبرنگار مهر، داستانهای این کتاب «باد، باران، برف، خاک»، «من، خودم، جویس، وولف، همینگوی و دیگران»، «تمساح بودایی نیوزیلندی محبوب من»، «خ. ف. قاف»، «صبح بهخیر شادپری»، «ماهیها»، «مردی که مرد نبود و خون میچکید از قلبش» و «افیلیا، افیلیا» نام دارند.
در بخشی از داستانی که نام کتاب از آن برگرفته شده است میخوانیم: آروارههایش را کامل باز کرد و مثلا خندید. این طور به نظر میرسید. ترسیدم. گفت: آفرین! دیدید؟ بالاخره هر کسی یک چیزهای زیبایی تو خودش دارد. گفتم: معلوم نیست اینها زیبا بوده باشند. تمساح گفت: اختیار دارید، اینهایی که شما گفتید همهشان همه چیز داشتند. آلیس باهوش بود، شنل قرمزی زیبا و مهربان بود، پیپی شجاع و جسور بود و گرتل صبور و فداکار بود.میبینید! شما همه اینها هستید!. فکر کردم انگار چارهای ندارم جز اینکه به طور جدی به تمساح فکر کنم. بعد پرسیدم: شما واقعا بودایی هستید؟ گفت: والا چه عرض کنم، خودتان تصور کنید یک تمساح چه دین و آیینی میتواند داشته باشد؟...
مولف کتاب با اینکه در نهایت اثری خلق کرده که راحت خوانده میشود، ولی فارغ از سبک خاص نویسنده نیست و سبک خاص او در جای جای داستانها به چشم میآید. همچنین در بخشی از داستانها طنز خاصی به چشم میخورد که کتاب را شیرینتر میکند.
نظر شما