به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" دكتر منوچهر صانعي دره بيدي، در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران درباره ملازمت مجازات با حق و آزادي در فلسفه كانت به ايراد سخنراني پرداخت.
وي در ابتدا با اشاره به اين كه كانت از جمله پنج فيلسوف بزرگ غربي است كه درباره حقوق به ايراد نظراتي پرداخته است گفت : كانت به هيچ وجه مبتكر صد در صد مفاهيم مدرن غربي نبوده است بلكه از اوايل قرن هفدهم تا زمان كانت متفكران برجسته اي در اروپا مانند : دكارت، مالبرانش، اسپينوزا، فرانسيس بيكن، هابز، لاك، هيوم و نويسندگان دايرةالمعارف فرانسه جرياني را به راه انداختند كه كانت نيز از آن بهره برد . شيوه كانت در بيان مفاهيم حق و آزادي شيوه اي استنتاجي است. فلسفه حقوق به نظر كانت بخشي از مابعدالطبيعه اخلاق است. كانت بحث كاركرد اعتبار عقل را به اعتبار سوژه بر دو گونه دروني و بيروني مي داند. بخش دروني قلمرو متافيزيك است كه به دو بخش اخلاق و حقوق تقسيم مي شود. بخش بروني به دو مبحث تجربي ناظر به فيزيك نيوتني و مبحث فراتجربي ناظر به متافيزيك سنتي قرار دارد. كاركرد عقل به اعتبار ابژه، دو بخش نظري و عملي است. بخش عملي آن در حوزه فرهنگ و ارزشها است كه در اين بخش مبحث اخلاق و حقوق مطرح مي شود.
دكتر صانعي در ادامه افزود : حق از نظر كانت يعني عمل مطابق اراده همگاني و يا هر كاري كه راي عمومي آن را تصويب كرده باشد. آزادي عبارت است از گزينش عقلاني مقابل گزينش حيواني. كانت مي گويد انسان متشكل از دو عنصر است يكي حق و ديگري مجموعه اي از عواطف و احساسات. به نظر كانت انسان در ابتدا رفتارش بيشتر عاطفي است و در طول تاريخ به تدريج عقلاني مي شود. يعني اين كه عناصر احساسي رنگ مي بازند و زير سلطه عقل قرار مي گيرد كه در اينجا كانت نتيجه اي براي دموكراسي مي گيرد كه دموكراسي عبارت است از عمل عقلاني و رفتار عقلاني چرا كه انسان دموكرات فردي است كه رفتارها و عواطف و هيجاناتش را زير سلطه عقل قرار داده است و كانت در اينجا نتيجه مي گيرد كه ديكتاتورها اسيرترين مردم اند. آنها اسير تمايل نفساني قرار دارند و اين جرياني است كه در طول تاريخ گرفته است.
وي همچنين درباره مفهوم مجازات نيز گفت : مجازات عبارت است از حق حكومت براي گرفتار كردن شهروندان به درد و رنج متناسب با ارتكاب جرمي كه مرتكب شده اند. به اين ترتيب مجازات نوعي حق است كه بر عهده حكومت قرار دارد. علم حقوق كه به نظر كانت در ذيل كاركرد عقل عملي مي آيد و به موازات علم اخلاق يك علم مستقل است عبارت است از شناخت امور طبيعي. فرق علم حقوق و اخلاق اين است كه تا جايي كه انسان بر اساس وجدان عمل مي كند يك رفتار اخلاقي است و از نظر كانت رفتار وجداني بالاتر از رفتار حقوقي است. اما اگر به موجب وجدان، عملي صورت نگرفت و به ملاحظات حقوقي تحقق يافت اين رفتار حقوقي است.
دكتر صانعي علم حقوق را تشخيص و فهرست حقوق طبيعي دانست و اظهار داشت : اصطلاح حقوق طبيعي از مفاهيم بنيادي است كه موجب درگيري ميان افلاطون از سويي و سوفسطائيان از سوي ديگر شده است. اين اصطلاح را فيلسوفان ديگري مانند رواقيون و جان لاك مورد بررسي قرار دادند. اين نكته نيز قابل ذكر است كه قبل از كانت، جان لاك بود كه گفت اگر كسي آزادي مردم را محدود كند به خدا اعلام جنگ داده است. كانت بعدها مضمون اين عبارت را به كار برد چرا كه وي نيز اين اعتقاد را داشت. به اين ترتيب به نظر كانت علم حقوق مجموعه فرهنگ بشري يكي بيشتر نيست همانطور كه علم هندسه نيز يكي بيشتر نيست. علم حقوق عبارت است از كشف و دريافت ارزشهاي ذاتي قائم بر عقل انسان كه حقوقدان بايد اين ارزشها را دريافت كند. كانت در كنار علم حقوق اصطلاح تخصصهاي علم حقوقي را به كار مي برد و مي گويد ما ممكن است از حقوق مسيحي با تكيه بر ارزشهاي حقوقي سخن بگوييم كه اين موارد تخصصهاي حقوقي است. كسي مي تواند در هر كدام از اين موارد متخصص شود اما اين علم حقوق نيست. علم حقوق عبارت است از آن نظام عقلاني كه بر اساس ساختار پيشيني عقل و مستقل از تجربه است. چنين چيزي به نظر كانت وجود دارد كه اين نحوه وجود را مي گويد متافيزيكي.
وي افزود: كانت معتقد است كه حق شاهين ترازوست. علم حقوق چنان علم دقيقي است كه قابل مقايسه با دانش ديگري نيست. در مورد تفكيك عمل اخلاقي از عمل حقوقي كانت مي گويد عمل اخلاقي بر اساس وجدان انجام مي شود اما عمل حقوقي بر اساس شناخت قوانين است. چيزي كه مجلس تصويب مي كند مي بايست مبتني بر علم حقوق و شناخت طبيعي باشد. منتهي كانت معيارهاي ديگري نيز مطرح مي كند كه در نظر او جامعه آرماني جامعه اي است كه در آن احتياج به دادگستري نداشته باشيم. يعني مردم رفتارشان وجداني باشد. تا وقتي كه رفتار مردم حقوقي باشد يعني اين كه وجدان اخلاقي تكامل پيدا نكرده است ، بنابراين عده اي بايد قانون وضع كنند و كساني نيز قانون را اجرا و كسان ديگري نيز مراقب اجراي قانون باشند.
دكتر صانعي گفت : كانت مي گويد كه هر كاري كه ما مي كنيم بر آمده از تكليف يا مطابق تكليف است. كانت در قلمرو حق وقتي بنيادش را به عنوان حقوق طبيعي تدوين كرد تقسيمات مفصلي دارد كه حجمي از كتاب فلسفه حقوق را به خود اختصاص داده است. كانت حق را به گستره شمول و عملكرد تقسيم مي كند و حقوق را داراي بخش خصوص و عمومي مي داند. قلمرو حقوق خصوصي بحث مالكيت را در بر دارد و حق عمومي عبارت است از آن مباحث سه گانه اي كه عبارتند از: حكومت و حق ملي و حق بين الملل. به اعتبار اين كه مفهوم حق چه قدر روشن است حق را كانت به قطعي و مبهم تقسيم مي كند. حقوق قطعي حقوق الزام آور است كه انسان دقيقا بايد آن را اجرا كند و حقوق مبهم حقوقي است كه هميشه درباره آنها چون و چرا است.
وي همچنين درباره حكومت در نظر كانت گفت : كانت معتقد است كه حكومت يعني اتحاد حقاني مردم و مجازات حق حكومت براي گرفتار كردن شهروندان براي جرمي كه مرتكب شده اند اما براي اين كه مجازات تبيين شود مفهوم ديگري به نام شهروندي يافت مي شود.
نظر شما