به گزارش خبرنگار مهر، نشست بررسی تاثیر کارگاههای داستاننویسی بر ادبیات کشور، عصر پنجشنبه 21 مهر با حضور حسین مرتضاییان آبکنار، محمدحسن شهسواری، امیر احمدی آریان، علیالله سلیمی، جواد عاطفه، سعید طباطبایی و شهلا زرلکی در محل انتشارات کتاب پارسه برگزار شد.
شهسواری در ابتدای این نشست گفت: من با احتسابی که داشتم متوجه شدم از سال 1387 تا 1388، 150 رمان در کشور منتشر شده است. با برآوردی که کردم هم متوجه شدم، 6 عنوان از این تعداد، تولید کارگاههای داستاننویسی بوده است. این عدد از نظر عددی، مهم نیست و در علم آمار 3 صدم درصد میشود که کاملا قابل صرفنظر کردن است.
احمدی آریان گفت: یک نکته مهم هم این است که برای من منتقد، کوچکترین اهمیتی ندارد که یک کارگاه زیر نظر چه کسی اداره میشده است. هر فردی اختیار خودش را دارد که نزد چه کسی برود و داستاننویسی بیاموزد. چیزی که به من ربط دارد، متنی است که منتشر میشود. پس این که یک نویسنده، داستاننویسیاش را نزد چه کسی آموخته نه تنها به من که به هیچ کسی ربط ندارد. به نظرم کارگاه و ادبیات کارگاهی، یک گفتار و گفتمان ادبی است که مولفههای خاص خودش را دارد. نویسندههایی که صاحب این مولفههای هستند، ادبیات کارگاهی دارند. به همین دلیل هم چنین آمارهایی زیاد اهمیت ندارد و بحثی که میتوانم در این زمینه مطرح کنم، جنبه نظری دارد.
سعید طباطبایی به احمدی آریان گفت: این مولفهها باید گشوده و به عبارتی تشریح شوند.
آبکنار نیز گفت: بعضی کارگاهها دید خاصی دارند. در کارگاهی که آقای شهسواری مسئول آن است، در نهایت باید کتابی منتشر شود. اما نتیجه کلاسهای من الزاما این نیست که حتما کتابی منتشر شود. شاید برخی از افرادی که در کارگاه من بودهاند، بعدا رفته و کتابی چاپ کرده باشند ولی من سعی میکنم جلوی عجلهشان را بگیرم.
عاطفه با اشاره به صحبتهای احمدی آریان گفت: من با آقای آریان موافقم. احساس میکنم علت تولید کم در کارگاهها، جدای از دید آقای آبکنار یا کارگاههای دیگر این است که اداره کارگاه برای نویسندهها، نوعی تفنن است. کارگاههایی داریم که به جای آموزش، چند نفر در آنها جمع شده و داستان خواندهاند.
آبکنار در واکنش گفت: بله. برخی از کارگاهها چیزی جز جلسات داستانخوانی نیستند.
عاطفه سخنش را به این ترتیب ادامه داد: در حال حاضر یک فضای رادیکالی در بیشتر کارگاهها وجود دارد و هرکسی که ادارهکننده کارگاه است، میخواهد همه را مثل خودش کند. به نظرم بیشتر داستان کارگاهی داریم تا داستانی که در کارگاه نوشته شده باشد.
آبکنار با اشاره به کلاسهای داستاننویسی هوشنگ گلشیری گفت: گلشیری در کار کارگاه، دورههای مختلفی برگزار میکرد. مقاطع آموزش تئوریک هم داشت.
طباطبایی در ادامه گفت: کارگاههای داستاننویسی در آمریکا، کل پروسه نویسندگی را به فرد متقاضی آموزش میدهند. حتی چانه زدن با ناشر و هر چیزی که یک نویسنده به آن نیاز دارد.
آبکنار با اشاره به صحبت طباطبایی گفت: آنچه ایشان میگوید شوخی نیست. در این کارگاهها حتی فونت مناسب هر کتاب هم به کارآموز آموزش داده میشود.
در ادامه بحث، احمدی آریان گفت: اگر بخواهم حرفم را در یک جمله خلاصه کنم، باید بگویم داستان کارگاهی، داستانی است که در آن تکنیک بر ایده الویت دارد. یعنی ادبیات را به جای این که کنش خلاق ببینی، کنشی تکنیکی ببینی. در چنین شرایطی، تکنیک میشود اصل و کل مهارت نویسنده در این خلاصه میشود که چگونه مواد خامش را با این تکنیکها هماهنگ کند. کلیت ذهنیت ما از کارگاه داستاننویسی چنین چیزی است. من این رویکرد را ادبیات کارگاهی مینامم.
وی افزود: بهتر است به جای ارائه فرمول در این نوع ادبیات، از لفظ قواعد استفاده کنیم. نوع دیگر ادبیات، ادبیاتی است که قواعدش را خودش تعیین میکند. اگر به این قائل باشیم که ادبیات یک فعالیت فکری است، یعنی قبول داریم که هیچ فرمولی ندارد. کل مواردی که در ادبیات وجود دارد، عواملی هستند که بین نویسندهها مشترک هستند.
شهسواری در بخش دیگری از این میزگرد گفت: معروفترین و قدیمیترین کالج داستاننویسی، در آمریکاست که سر در آن نوشتهاند «ما نمیخواهیم کسی را نویسنده کنیم. ما فقط میخواهیم نویسندهها را تشویق کنیم.» من از درون کارگاهها با شما صحبت میکنم. در این زمینه قانون نداریم بلکه اصول داریم. در بعضی مواقع اگر رعایت نکردن اصول، خودش اصل بشود، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه شما مدیوم را گسترش دادهاید. هر اثر هنری، رمان یا شعر، اصل خودش را بیان میکند و در این شکی نیست. ولی هیچ اصلی بر اثری هنری یا دراماتیک استوار نیست. میخواهم بگویم بحث کارگاههای ادبی در ایران، کوچکتر از بحثی است که ما پیش گرفتهایم.
این نویسنده گفت: نوشتن همه آثار ضد ژانر یا تجربی، در واقع واکنشی نسبت به همان ژانر و قواعد اولیه است. اگر نویسندهها آنها را نشناسد نمیتواند ضد ژانر بنویسد. این موضوع هم فرقی ندارد داخل کارگاه باشد یا خارج آن.
آبکنار گفت: درست است. تا قاعده را نشناسی که نمیتوانی آن را بشکنی. گلشیری در کارگاه داستاننویسیاش به ما میگفت قاعده برای شکستن است.
احمدی آریان در واکنش به شهسواری گفت: من نمیدانم در کارگاهها چه خبر است. بنابراین، سطح بحثم را تا آخر صحبت، نظری نگه خواهم داشت.
طباطبایی در ادامه این بحث گفت: یک بحث این است که ما نویسندگانی را داریم که نوشتن را به عنوان یک فن بلد نیستند. بحث دیگر این است که ادبیات ما، ادبیاتی نه چندان اندیشهمحور است. فردی در کارگاهی شرکت کرد و توانست بنویسد و در نهایت نوشت. اما نگرانی از این بابت است که اگر آخر این ماجرای نوشتن، اندیشهای وجود نداشت، چه؟ طبیعی است که اندیشه هم در چند ماه و چند سال آموزش داده نمیشود. کارگاهها این خطر را دارند که اندیشههای تازه و امکانات ممکن را عقیم کنند. چون فن سالار میشوند و در نتیجه نویسنده به مدیوم بسنده میکند.
سلیمی با ورود به بحث، گفت: فکر میکنم بحث کارگاهها در ایران را میتوان طبقهبندی کرد. راندن مضمون به حاشیه مربوط به دوره اول کارگاهها و زمانی است که کارگاههای گلشیری و براهنی مشغول به کار بودند. در این دوره رابطه مرید و مرادی بین کارآموز و استاد کارگاه پیش میآمد. به نظرم این اتفاقات و روابط در همان دوره اول تمام شد. بعد جوانها آمدند و عمر لیدرها به سر رسید و بیشتر روش حوزههای علمیه در پیش گرفته شد. یعنی اگر فردی ذهن کارگاهی دارد، سراغ چند استاد میرود. مثلا فردی هم سر کلاسهای آقای شهسواری میرود و هم در کارگاه آقای آبکنار حاضر میشود.
وی افزود: بنابراین نمیتوان گفت آن فرد دقیقا شاگرد شهسواری است یا آبکنار. این تفاوت کارگاههای داستاننویسی این دوره با دوره اول است. به نظرم در حال حاضر کارگاهها روند خوبی را در پیش گرفتهاند و علاقهمندانی که در کارگاهها شرکت میکنند اگر تحمل داشته باشند، نویسندههای خوبی میشوند. فکر میکنم آقای میرصادقی شاگردانی 15 ساله داشت. ولی شهسواری شاگردانی دارد که یک دوره میآیند و دوره دیگر سر کلاس حاضر نمیشوند. شهسواری و آبکنار هم ادعای این که شاگرد تربیت میکنیم، ندارند. بلکه مدعی هستند داریم ادبیات را مرور میکنیم.
آبکنار در ادامه سخنان سلیمی گفت: گلشیری به ما میگفت من اصلا نمیخواهم شما بگویید شاگرد من بودهاید. جالب بود به ما میگفت شما رقیب من هستید. اگر داستان خوب بنویسید من هم باید داستان خوب بنویسم و این گونه به ما که آن روزها جوان 20 ساله بودیم، اعتماد به نفس میداد.
شهسواری در ادامه بحث گفت: این موضوع 3 دوره دارد. ابتدا محفلهای ادبی، بعد جلسههای ادبی و در نهایت کارگاههای داستاننویسی. شاید اگر در دهه 30 میتوانستیم محفل ادبی داشته باشیم، کارگاههای داستاننویسی شکل نمیگرفت. بنابراین همه این مسائل از ساختار اجتماعی جامعه، تبعیت میکند. به نظرم کارگاهها در واقع، مسیر میانبر هستند و راه را برای برخی افراد کوتاهتر میکنند. خیلیها هم هستند که بدون کارگاه و با مطالعه زیاد، نویسنده مطرح میشوند.
احمدی آریان در واکنش به شهسواری گفت: به نظرم به کار گرفتن واژه میانبر کمی خطرناک باشد. چون ممکن است اثر مطالعه و کتابخوانی را کمرنگ کند.
آبکنار به احمدی آریان گفت: یعنی شما به خاک خوردن اعتقاد دارید؟ که با پاسخ مثبت احمدی آریان روبرو شد.
آبکنار ادامه داد: ادبیات تکنیک و اندیشه است. ما به اشتباه این دو را از هم جدا میکنیم. در حالی که این دو همیشه با هم هستند. قرار نیست در کارگاهها من به کسی اندیشه یاد بدهم. من باید در کارگاه داستاننویسی، تکنیک را آموزش بدهم و فرد علاقهمند برود هرچه دوست دارد در ظرف این تکنیک بریزد.
نظر شما