خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: داستان اول «راز» که با توجه به عنوانش باید حاوی یک راز باشد، درباره مرموز بودن روابط انسانهاست. نویسنده هم در گفتگوهایی که به بهانه انتشار این مجموعه داستان انجام داده است، به علاقهاش به بررسی روابط انسانها در شکلگیری داستانهای این کتاب، اشاره کرده است. در داستان اول، چمدان المانی برای رازآلودگی است. با پیشروی در خوانش داستان، کم کم راز مورد نظر مشخص میشود.
این داستان زیاد پیچیده نیست و رازی هم در که در آن روایت میشود، در پایان برای خواننده افشا میشود. نثر آن در رده میانی ایستاده است. یعنی نه خواندنش دشوار است و نه کاملاً خوشخوان است. داستانهای دیگر هم دقیقا زبان و نثری مانند داستان اول دارند. نه تشویقکننده هستند و نه مخاطب را فراری میدهند. علت این امر هم به نظر، تاکید بیشتر نویسنده بر خود قصه و داستان بوده است. موردی که عیان است، تاکید بیشتر نویسنده بر قصه است و زبان در اولویت چندم قرار داشته است. این هم یکی از مواردی است که نوبخت در مصاحبههایش به آن اشاره کرده است.
این نویسنده درباره «کلاغ» گفته است در این مجموعه مانند مجموعه اولش، دغدغه تکنیک و زبان نداشت و قصه برایش مهمتر بوده است. بنابراین در داستان اول هم، مرکز ثقل داستان روی عناصر راز، نامه و چمدان مادر قرار دارد. عواملی که نویسنده در داستانهای «کلاغ» از آنها بهره برده، شبیه به هم هستند و این نشاندهنده نزدیک بودن فواصل نگارش داستانها و نوشتنشان در یک دوره مشابه بوده است. یعنی داستانها مثلا باید طی یک یا دو سال که نویسنده در یک فضای فکری معین بوده، نوشته شده باشند.
در داستان اول و آخر، شخصیت خدمتکار مهری نام دارد و در هر دو داستان، نام فرزند شخصیت راوی، نیما است. یعنی نویسنده خدمتکار داستانهایش را با نام مهری و پسربچه داستانش را با نام نیما میبیند. شوهر و مرد خوب داستان هم علی نام دارد. همینطور عامل باران، در داستانهای کتاب، نقش مهمی دارند. باران بهاری هم یکی دیگر از المانهایی است که نویسنده، به کرات آن را در قصهاش دیده است.
داستان دوم «جایی دیگر» روایت یک گردش زن و شوهری است و طرح قصه خاصی ندارد. همانطور که اشاره شد به نظر میرسد هدف فقط به تصویر کشیدن نوع روابط و برخورد انسانها با یکدیگر باشد که در این داستان و چند داستان دیگر کتاب، این آدمها، زن و شوهر هستند. توصیفها در حاشیه و در خدمت دیالوگها قرار دارند و آنچه مهم است، جملاتی است که بین زن و مرد، در این گردش دو نفره رد و بدل میشود.
داستان سوم با نام «سفر» یک سر و گردن بالاتر از «جایی دیگر» ایستاده و بررسی روابط در آن بسط بیشتری یافته است. البته تم داستان همان موضوع سفر و شناخت آدمها در آن است، اما سفری که در «سفر» روایت میشود، توسط دو زوج در حال انجام است. یک زوج در حال ادامه دادن زندگیشان هستند که یکیشان علی نام دارد. زوج دوم هم با نامهای پوریا و بهار، خیلی وقت است که به آخر خط رسیدهاند و در حال نقش بازی کردن هستند. این داستان از دید یک زن و با زنانگی بیان میشود. چون راوی و در جایگاه بالاتر، نویسنده یک زن است.
وقتی دو زن باهم تنها میشوند، بررسی روابط توسط آن دو، آن هم در جملاتی کوتاه انجام میشود. پوریا عاشق زن دیگری شده و با بهار به آخر راه رسیده است. شاید به دلیل بهرهگیری از چنین حوادثی در داستان باشد که عدهای به قول نوبخت، او را ضد مرد و فمینیست میدانند. از این موارد در داستانهای دیگر مجموعه هم دیده میشود، اما میتوان به این موضوع از این منظر برشی از یک زندگی معمولی نگریست. به هر حال خود نویسنده این ادعا را رد کرده و گفته من قصد دارم روابط آدمها را از دید خودم به تصویر بکشم.
این داستان و داستان بعدی هم با نام «صندلها و تهسیگارهای ماتیکی» هر دو دارای تم خیانت هستند و عقیده آن دسته از منتقدان که نوبخت را ضد مرد میدانند، بیشتر در ذهن متبادر میکند. البته داستان اول مجموعه هم زمینه خیانت دارد. داستان «کوهسنگی» هم درباره روابط بین زن و مرد است. خسرو و میترا، زوج خوشبخت داستان هستند و در مقابل هم یک زن و مرد قرار دارند که نمیتوانند و قرار نیست باهم شروعی داشته باشند.
نویسنده در داستان «بیست و یک» کمی از محیط بیرون شهری و طبیعت دور میشود و به فضای شهری و آپارتمانی میآید. در این داستان بیشتر شاهد روایت یک زن راوی که پسرش نیما نام دارد، هستیم تا برقراری دیالوگ. در داستانهای این مجموعه، همیشه یک زوج موفق در مقابل زوج یا دو فرد ناموفق قرار دارد و سعی شده تا حدودی از پارادوکس بین این افراد استفاده شود. در این داستان هم راوی و شوهرش که در قصه حضور ندارد، در مقابل زن و مردی که در آسانسور میبیند، قرار دارند.
انتظار شخصیت راوی در این داستان، پایان داستان را برخلاف داستانهای دیگر کمی مبهم میگذارد و خواننده متوجه نمیشود، همسر زن کجاست؟ در داستان «اردکهای چاق و مدادهای عاشق» هم دو همکلاسی دوره دانشجویی به تجدید خاطرات مشغولاند و از جمع قدیمشان عدهای ازدواج کردهاند که بعضیهاشان کجدار و مریض ادامه میدهند و برخی از هم جدا شدهاند. آمدن صدای کلاغ را در پایان این داستان، نباید بدیمن و شوم دانست چون نویسنده در معرفی خود در ابتدای کتاب اشاره کرده که پرندگان را دوست دارد و از بین پرندگان، بیشتر از همه کلاغها را. بنابراین بودن صدای کلاغ در داستان شاید نوید شروع دوباره زن و مرد این داستان باشد.
داستان «وقتی باران میبارد» هم از آن داستانهایی است که علایق و دلمشغولیهای نویسنده را به خوبی نشان میدهد. این داستان تا حدودی ضربان مجموعه را بالا میبرد. چون حاوی قصه مرگ یک پیرمرد است که با همسر پیرش بگومگو داشته و پس از تنها ماندن در خانه، مرده است. تم این داستان، همان زمینه داستانهای دیگر مجموعه است، اما شاخ و برگ داستان متفاوت است. طبق رویه داستانهای قبل باید پارادوکس آدمهای این داستان را زن راوی تنها، پیرمرد و پیرزن، دختر آنها و همسرش تشکیل دهد. البته تفاوت چندانی میان این شخصیتها دیده نمیشود چون در این داستان، چندان شخصیتها تشریح نمیشود و بیشتر وقایع و اتفاقات بیرونی روایت میشوند.
داستان «بنویس عشق» شباهت زیادی با «جایی دیگر» دارد که در آن شخصیت زن داستان با مردی غیر از شوهرش روبرو میشود که باعث انگیزه بخشی به او میشود. شخصیت شوهر در این دو داستان، بیشتر از داستانهای دیگر، به هم شبیه هستند و هر دو گویی زن را نمیبینند و توجهی به او ندارند. حداقل مرد «جایی دیگر» اگر توجهی به زن دارد، در کل انسان بیتوجهی است که از کنار مسائل اطرافش به راحتی عبور میکند و حساسیت زن را ندارد.
داستان بعدی «کلیدها» در داستان پایانی مجموعه تکرار شده است، اما داستان «ماهگرفته» فضای نسبتا متفاوتتری دارد. «بهشت کوچک» که داستان پایانی مجموعه است، نسبت به دیگر داستانهای مجموعه که هر کدام چند صفحه هستند، حجم بسیار زیادی دارد. این داستان 60 صفحهای با توقعی که حجم داستانهای کتاب در مخاطب ایجاد میکند، او را خسته میکند. چون به نوعی میتوان نسخه بسط یافته داستانهای مجموعه را در آن دید. اشاره شد که داستان «کلیدها» در داستان آخر تکرار میشود. در «کلیدها» هم شخصیت پیری مانند خاله جان «کلید بهشت» وجود دارد که طبق واقعیت یا خیالش مدعی است که کسی میخواهد خانه قدیمیاش را از چنگش بیرون بیاورد.
به نظر میرسد بهتر بود، داستان آخر به صورت یک داستان بلند مستقل، منتشر شود. چون بودنش در کنار داستانهای کوتاه این کتاب، هارمونی مجموعه را به هم زده است. در این داستان هم زندگی یک زن در محوریت قرار دارد و روابطش با انسانهای دیگر تصویر میشود.
داستانهای این مجموعه در کل برونگرا هستند و بسیار کم از درون افراد میگویند. در این بخش از این نوشتار، باز هم به تاکید نویسنده به توجهش به روابط انسانها با یکدیگر میرسیم که طبعا روایتش، یک روایت برونگرا خواهد بود. در این داستانها روابط و دیالوگهای انسانها با هم اهمیت دارد و اگر شخصیت انفرادی آنها مد نظر بود، بیشتر شاهد جملاتی از توصیفات درونی شخصیتها بودیم.
---------------
صادق وفایی
نظر شما