سيما نوربخش، استاد و پژوهشگر فلسفه اسلامي در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه و "مهر" درباره جايگاه نور در انديشه فلسفي سهروردي و كتاب "نور در حكمت سهروردي" كه به تازگي منتشر نموده سخن گفت. بر اين كتاب دكتر حسين ضيايي، استاد دانشگاه يوسي ال آمريكا و دكتر ابراهيمي ديناني، استاد فلسفه دانشگاه تهران، مقدمه اي نوشته اند.
وي در ابتدا با اشاره به اين كه سهروردي يكي از معروفترين حكماي اسلامي - ايراني است كه بنيانگذار دومين نوع انديشه در حكمت اسلامي به نام حكمت اشراق است گفت : سهروردي منتقد حكمت مشايي است و انتقادهاي زيادي را نسبت به ارسطو و ابن سينا در منطق و فلسفه اش مطرح كرده است. وي در حدود قرن ششم زندگي مي نمود و در 36 يا 38 سالگي كه علت مرگ آن چندان مشخص نيست توسط حكومت وقت آن زمان به شهادت مي رسد. در مورد زندگي نامه اش منابع بسيار اندك نوشته اند و انديشه اش تا يك قرن بعد از مرگش ناشناخته بود و بعد از آن هم چندان به انديشه سهروردي توجه نشده و آثار اندكي درباره او نوشته شده است.
وي با اشاره به اين مطلب كه در آن دوره حكمت مشاء اغلب مورد توجه بود تا حكمت اشراق سهروردي گفت : اساس حكمت سهروردي بر نور قرار دارد و بر خلاف حكماي مشايي كه اساس بحثشان وجود است و پيرامون آن مسئله بحث مي كنند او نور را اساس حكمت مي دانست. سهروردي قصد دارد تفسيري از وجود را بر اساس نور ارائه دهد. اين انديشه در تاريخ ايران قدمت طولاني دارد و در يونان كساني مثل فلوطين از اين انديشه بهره مند بودند و در اديان و عرفان به مسئله نور توجه شده است و در قرآن نيز خداوند با صفت نور توصيف شده است : الله و النور السماوات في الارض و هيچ كجا توصيف وجود براي حضرت حق به كار نرفته است. به همين دليل مي توان گفت كه انديشه سهروردي جمع كننده و تاليفي از تمام اين مراحل باشد.
نوربخش در ادامه به تحولات معرفتي سهروردي در مقوله نور اشاره كرد و اظهار داشت : سهروردي آن نگاهي كه تا كنون به انديشه هاي رايج فلسفي وجود داشت تا حدود زيادي متحول كرد و با همين مبنايي كه در نظر گرفت به جنبه هاي اشراقي و كشف و شهود و كشف حقيقت بيشتر توجه كرد . سهروردي در واقع امر كشف و شهود را در راستاي فلسفه اش قرار داد و با جمع عرفان و فلسفه كشف و شهود را عاملي براي رسيدن به حقيقت دانست.
مولف "نور در حكمت سهروردي" افزود : سهروردي تمام مطالب اش را بر اساس نور تعريف نموده است و تا زمان سهروردي به اين صورت استفاده اي از نور نشده بود. سهروردي به عنوان جمع آوري كننده تمام آراء و انديشه بود و اين گونه استفاده از نور به عنوان اساس فلسفه تا به حال مطرح نشده بود. اگر "حكمة الاشراق" را ورق بزنيد صفحه اي را پيدا نخواهيد كرد كه كلمه نور در آن صفحه نباشد. برخي از آثار سهروردي نيز از واژه نور استفاده شده است مانند "هياكل النور" يا "پرتو نامه" و سهروردي در اين كار تعمدي داشته است. او منشاء نور را نورالانوار مي داند و بيشتر ترجيح مي دهد به جاي واژه واجب الوجود از واژه نورالانوار استفاده كند. بعد از نورالانوار سلسه مراتبي قائل است كه به ترتيب حالت نزولي پيدا مي كنند تا به عالم ماده مي رسد و عالم ماده نيز به نحوي نشات گرفته و آن عالم هم سراسر از نور است. البته اين تمايز را قائل مي شود كه ماهيت جسم نور نيست اما مي تواند از نور بهره مند شود.
وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا بحث نور توانسته در مباحث عرفاني تحولي به وجود بياورد گفت : سهروردي از افرادي مثل بايزيد و حلاج نام مي برد و از كساني كه به نحوي در عرفان او موثر بودند ياد مي كند. اما نمي شود گفت كه سهروردي پايه گذار اين مسئله در عرفان بوده است اما تا آن زمان از نور يك تحليل فلسفي و عرفاني نشده بود. به عبارت ديگر، تاثير سهروردي در عرفان نظري بود. او از نور به عنوان يك مبداء براي عرفان استفاده كرد. در بحث عرفان عملي نيز سهروردي در پايان "حكمة الاشراق" توصيف ها و وصيتنامه ها يي دارد كه مي گويد براي استفاده از حكمت اشراق شرايط زهد و قيد سلوكي بايد طي شود و هر كسي نمي تواند از اين كتاب استفاده كند اما او چندان نيز وارد مباحث معمولي و متداول عرفان نمي شود.
نور بخش در باره تاثيرات سهروردي بر فلاسفه بعد از خودش اظهار داشت : تقريبا صد سال بعد از سهروردي اين نظريه مسكوت بوده و شايد قتل او بي تاثير هم نباشد. اما امكان دارد يك مانع سياسي باعث شده بود تا افكارش مطرح نشود و يا اين كه غلبه فكر مشايي باعث اين عدم گسترش تفكرات او شده باشد. به هر ترتيب قطب الدين شيرازي و شهرزوري از كساني هستند كه به حكمت اشراق پرداخته اند و آن را شرح كرده اند. ابن كمونه نيز به آثار سهروردي مي پردازد و شرح فارسي كتاب انواريه كه بخش فلسفه "حكمة الاشراق" را به فارسي برگردانده و تا حدود زيادي از شرح قطب استفاده كرده است. بعد از آن ملاصدرا است كه تعليقه اي بر شرح قطب مي نويسد.
وي در پاسخ به اين پرسش كه چرا سهروردي با انديشه مشايي و پيروان ارسطو به مقابله برمي خيزد گفت : به نظر او حكمت مشاء اقناع كننده به صورت كامل نيست . به خاطر رفع اين كمبود است كه سهروردي "حكمة الاشراق" را مي نويسد و خودش هم اعتراف مي كند اگر كسي حكمت مشاء را كامل فرا نگرفته باشد چندان نمي تواند از حكمت اشراقي بهره برد. به عبارت ديگر ، حكمت مشاء را مقدمه اي براي حكمت اشراقي مي داند. عقلاني بودن مسائل و اشراقي بودنشان در نظر سهروردي با يكديگر متباين نيستند چرا كه او تمام پايه مباني عقلي فلسفه مشاء را قبول مي كند و به صراحت مي گويد مباني عقلي حكمت مشاء را مي پذيرد اما روش عقلاني پاسخگوي انديشه هاي او نيست. بنابراين نيازمند است كه در فلسفه راه عقلاني - اشراقي را برگزيدند. سهروردي اشراق را عقلاني نموده است و سراسر كتابش مملو از استدلال است. يعني مطالبي كه مطرح مي كند غير استدلالي و غير عقلاني نيست. حقيقت به مباني منجر مي شود كه زبان عقل گوياي آن حقيقت نيست . سهروردي در اينجاست كه به كشف و شهود متوسل مي شود. لذا اگر كسي مخالفت هاي سهروردي را با حكماي مشايي مطالعه كند با توجه به تعصبي كه سهروردي به حكمت اشراقي داشته مي بيند كه تفكر سهروردي راهگشاي نوانديشي را در تفكر فلسفي احياء كرده است.
نور بخش درباره تفاوت نحوه فكري سهروردي با حكماي پيش از خودش گفت : يكي از تفاوت هاي فكري سهروردي با ديگر حكماي پيش از خودش اين است كه او تا حدود زيادي به قرآن رجوع مي كند كه در آثار ابن سينا بسيار اندك مورد استفاده قرار مي گيرد. كتاب "تلويحات "و "كلمةالتصوف" و يا "الواح عماديه" در هر خطي به نحوي به قرآن استناد مي كند. او يك تفسير فلسفي از قرآن مي كند.
نظر شما