به گزارش خبرنگار مهر، در تیاتر ایران یکی میبافد، یکی میدوزد و یکی میپوشد. اما نکته جالب اینجاست که این سه عمل را تنها یک جماعت و آن هم جماعت تیاتری به فعل درمیآورند. در این میان جماعت تیاتری تنها میبینند و کاری از دستشان بر نمیآید. نمونه آن جوان تیاتری که روزی دل به سخن مدیرانی بست که به او وعده یاری دادند و قول دادند او را و بیماریش را تا به دیار غربت رود و در آنجا به این درک نائل آید که مدیران ما پیرو مسلک سخنرانیاند و بس.
تحمل درد بیماری در وطن بهتر از آن است که در غربت نیز غربتیان تو را به انگشت اشاره به یکدیگر نشان دهند و داغ بیمهری و خلف وعده مدیران و مسئولان هنریات را مدام نشانت دهند و دل بسوزانند برایت. آن وقت این مدیران و مسئولان که تا یک فتوگرافچی یا وقایعنگار را میبینند داعیه حمایت و حامیبودن را یدک میکشند، مینشینند و بهانه میآورند که نداریم و چه کنیم و یاریمان کنید و ...
این یک نمونه از خروار شاهکارهای مدیر جماعت است در تیاتر ایران که این روزها بر سر زبانها جاری است. از سوی دیگر، مدیری دیگر داعیه رشد و توسعه فضاهای تیاتری را یدک میکشد و دست آخر با بستن بست چند سازه فلزی به یکدیگر و رفت و روب کردن یک پارکینگ، مدعی است که فضایی دیگر بر تیاتر ایران افزود.
اما نه آن مدیر تیاتری و نه آن جماعت بیخبر و بلاتکلیف تیاتری که دل به این ادعا بستهاند، نمیدانند که مخاطب را نیاز به آرامش است تا توان تماشای یک اثر در او بیشتر و بیشتر شود. نه اینکه در سرما و زیر باران به خود بلرزد و بپیچد تا هنر تیاتر ایران زمین به خود ببالد که در زیر باران و سرما نیز مخاطب بخت برگشته را به میان داربستهای خود کشانده و برگ زرین دیگری را به کارنامه مدیریت خود بیافزاید.
آخر یکی نیست به این مدیر جماعت و جماعت بلاتکلیف تیاتری بگوید که اگر قرار است کاری برای تیاتر بکنید چرا مخاطب تیاتری را به مخاطره میاندازید و کار طبیبان و عطاران را در فصل بارش و سرما سکه میکنید. گناه مخاطب چیست که قربانی غرور و خودخواهی شما شود تا شما بدون در نظر گرفتن راحتی او تنها به فکر خود و شهرت مدیریت و تیاتری بودن خود باشید و بس.
اینها همه گلهایی از گلستان مدیر جماعت است که به تیاتر ایران و گلستانش رنگ و بویی دیگر داده است. خدا را شاکریم که گلهای این مدیران سر از گلستان سعدی شیرین سخن در نیاورد.

تیاتر در هفته ماضی گلستانی بود که در آن گلهایی از مدیر و مسئول جماعت با ساقه بینظمی و بدقولی روئید که دیگر به گلستان شباهتی ندارد و شاید بتواند به زودی واژه گل را از آن مجزا کرد.
نظر شما