به گزارش خبرنگار مهر، فرهاد اصلانی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون سینمای ایران است که در فیلم "یه حبه قند" نقش حاج ناصر را بازی کرده است. این دومین فیلم اصلانی بعد از "سیزده 59" به کارگردانی سامان سالور است که به روی پرده رفته است.
وی در این فیلم نقش متفاوتی از یک روحانی را به تصویر کشیده است و با وجود اینکه "یه حبه قند" فیلمی پر بازیگر محسوب میشود، اما شخصیت حاج ناصر در ذهن مخاطبان با بازی متفاوت وی جایگاه خاصی پیدا کرده است. در گفتگو با فرهاد اصلانی درباره حضور وی در این فیلم و دوریاش از حوزه تئاتر صحبت کردیم.
*خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: چند سالی بود که از حوزه سینما دور بودید، اما امسال این دومین فیلمی است که از شما اکران می شود.
فرهاد اصلانی: از سال 88 بیشتر علاقمند بودم در سینما کار کنم که در فیلم "سیزده 59" سامان سالور حضور پیدا کردم. بعد از آن بازی در فیلم "یه حبه قند" میرکریمی را آغاز کردم و در فیلم "من مادر هستم" فریدون جیرانی نیز حضور داشتم که دچار ممیزیهایی شده است. البته شنیدم با اعمال اصلاحات وارد شده، در جشنواره فجر امسال به احتمال زیاد به نمایش در میآید.
بعد از آن در فیلم "خرس" خسرو معصومی و فیلمی از خانم بنیاعتماد که البته سعادتی بود بعد از سالها توانستم با ایشان همکاری کنم. در حال حاضر هم در فیلم "پل چوبی" مهدی کرمپور در حال بازی هستم.
من زیاد اهل گفتگو نیستم و از این موضوع پرهیز میکنم این جزو خصوصیات من است. چون فکر میکنم من کار خود را در فیلم انجام میدهم. این دیگران هستند که باید درباره آن نظر دهند. اما درباره سینما باید گفت و صحبت کرد. به همین دلیل کمکم قصد دارم در این گفتگوها شرکت کنم.
*شما در فیلم "یه حبه قند" نقشی کاملاً متفاوت بازی کردید که در کارنامه کاری شما پیش از این دیده نشده است. چه تصوری برای حضور در این فیلم در نقش یک روحانی داشتید. همانطور که میدانید سالها قبل حضور در چنین نقشهایی یک تابو بود. اما در طی این چند سال شرایطی شکل گرفت و بازیگران چنین نقشهایی را بازی میکنند و جامعه هم آنها پذیرفت.
- من هم فکر میکنم روحانیت قشر موثری در جامعه هستند، قطعاً سینما نمیتواند به آن بیاعتنا باشد، باید درباره این افراد فیلم ساخته شود. میرکریمی با "زیر نور ماه" شروع خوبی در ارتباط با این موضوع داشت و همین طور در ادامه فیلم کمال تبریزی و فیلم "طلا و مس" همایون اسعدیان ساخته شد.
با سابقهای که از میرکریمی میشناختم به نوعی احساس امنیت میکردم و مطمئن بودم مسیر درستی را برای این شخصیت پیش خواهد برد. زیرا عقاید و نظر وی را قبول دارم. روحانی که او در آثارش معرفی میکند، یک روحانی زمینی و انسانی است. دغدغه روحانی فیلمهای میرکریمی انسانی است و من قبل از کار نسبت به این موضوع و نقش احساس خوبی داشتم. البته اگر نقش دیگری هم به من پیشنهاد میکردم به خاطر علاقهای که به سبک کارهای میرکریمی دارم قبول میکردم.
وقتی فیلمنامه "یه حبه قند" به من پیشنهاد شد، احساس کردم حرکت خوبی در سینما است. بعد از اتفاقات اجتماعی- سیاسی که گذراندیم حرف منطقی میزند. به نوعی فضا را تلطیف میکرد. این فیلم نشان میداد همه ما کنار هم هستیم. در طی این سالها همیشه بخشی بودند و بخش دیگر حذف شدند و این نتیجهای نداده است. این کشور برای همه است. اینکه برخی احساس کنند که وارث همه چیز هستند تصور درستی نیست. همه ما در دوران انقلاب و جنگ بودیم. اینکه بعضیها احساس میکنند که صاحب همه چیز هستند، این گونه نیست. بلکه همه با هم این مملکت را به سمت رشد هدایت میکنیم.
بعد همان فضایی که در جامعه وجود داشت، فیلمها و نمایشهایی به من پیشنهاد دادند که نگاههای عصبانی در آن دیده میشد. من اینگونه کارها را دوست نداشتم و دیدم که نتیجهای نگرفتند، اما در فیلم "یه حبه قند" به خصوص فصل آخر فیلم که همه بعد از یک سری اتفاقات خوب و بد کنار یک سفره مینشینند و این اتفاقات را به نوعی هضم میکنند و شامی را برگزار میکنند. برای من این صحنه خیلی دوست داشتنی بود و لذت میبردم. این سکوت را دوست داشتم. خیلی هم اتکا به فیلمنامه نداشتم، چون متکی بر جزئیات بود. برای من بازیگر صحبت از راکورد خیلی نمود نداشت. بیشتر در لحظه و سر صحنه به حسن نقش میرسیدیم.
* اگر ایده و نظراتی درباره نقش داشتید عنوان میکردید.
- بله قطعاً اگر ایدهای داشتم مطرح میکردم.
* شخصیت روحانی که شما در "یه حبه قند" بازی میکردید، روشنفکر بود. البته ما زیاد این لباس روحانیت را در طول فیلم بر تن شما نمیدیدیم. اگر هم لباسش را در میآورد خیلی با دیگر شخصیتها فرقی نمیکرد. به غیر از مسایل اعتقادی که بیشتر از دیگر شخصیتهای فیلم در او دیده می شد. همسر وی (شمسی) شاید اعتقادات کمرنگتری نسبت به نقشی که خانم پریوش نظریه (معصومه) بازی میکند، دارد و نظریه با داشتن آن همسر (هرمز- اصغر همت) اعتقادات مذهبی بیشتری دارد. این تضاد خیلی جالب است.
- این فیلم، فیلم میرکریمی است. هر بازیگری اگر پیشنهادی داشته از فیلتر ایشان گذشته است. خیلی از این تضادها و شخصیتپردازیها متعلق به خود فیلمنامه است. این ویژگی شخصیت روحانی فیلم (حاج ناصر) ظرافت فیلم را میرساند. همسر وی که با این روحانی زندگی میکند خیلی معقولتر فکر میکند. این هم جذابیت جامعه را نشان میدهد که غیر قابل پیشبینی است. فکر میکنم در فیلم لحظات بسیاری وجود دارد که پیشبینی مخاطب را به هم میزند.
مانند موضوع سرطان حاج ناصر که از نیمه دوم مطرح میشود و در پس زمینه آن کیانیان (جعفر) در حال کتک زدن فرزند خود است و یا او را دنبال میکند. انگار یک دلهرهای برای حاج ناصر شروع میشود که او را درگیر کرده و از جمع جدا می کند. در نهایت در صحنهای از خواب در پشت بام بیدار میشود و حس میکند زنده است. من بعداً که فیلم را دیدم به این احساس عجیب پی بردم. اینکه من زندهام، پله را پایین بیایم و با مرگ شخص دیگری رو به رو میشوم. این را نمیتوانستم با کلمات بگویم. اینها ویژگی یک زندگی است که در فیلم دیده میشود.
*حضور در نقشهایی مانند روحانی که خصوصاً بازیگر به خوبی آن را ایفا میکند. همیشه در سینما این مسئله را به وجود میآورد که خیلی از کارگردانان برای چنین نقشهایی به سمت وی میروند و پیشنهاد میدهند. شما از آن دسته بازیگرانی هستید که عمدتاً نقشهای متفاوت بازی میکنید و وقتی نقش حاج ناصر را پذیرفتید احساس نکردید ممکن است پیشنهادهای این چنینی بیشتر داشته باشد و فیلمنامههایی با این نقشها به شما پیشنهاد شود و قبول کنید.
- در حال حاضر همزمان با اکران فیلم چند پیشنهاد این چنینی داشتم. من قبول نمیکنم. زیرا طبیعی است که کارگردانان چنین فکری داشته باشند. این در حقیقیت به کم کاری دستیاران کارگردانان برمیگردد. برخی کارگردانان هستند که مدعی هستند که ما اصلاً فیلم نمیبینیم به عقیده من اصلاً چیز خوبی نیست که یک فیلمساز فیلم نبیند.
دستیاران هم که قاعدتاً باید بازیگر معرفی کنند خیلی سریع با دیدن یک فیلم یا یک نقش این چنینی همان بازیگر را معرفی میکنند. آنها در پی جستجو نیستند. شب در خانه خود یک فیلم را در تلویزیون میبینند و فردا همان بازیگر فیلم دیشبی را به کارگردانان پیشنهاد میدهند. این مشکل به نظر من به این بخش برمیگردد.
* پس این ترس را نداشتید؟
- اجازه نمیدهم این حق انتخاب در سینما از من گرفته شود. آنجایی که دوست دارم خواهم رفت. زندگی خود را به نوعی هماهنگ کردم که هیچ وقت در مضیقه قرار نگیرم تا انتخاب شوم و این شرایط بر من تحمیل شود. هنوز خوشحالم از اینکه کاری را خودم انتخاب میکنم. این گونه نیست که من را به انجام کاری وادار کنند.
* هیچکدام از بازیگران فیلم "یه حبه قند" گویا بداهه نداشتید و همه از روی فیلمنامه کار میکردید؟
- تکلیف ما با شخصیتها کاملاً در فیلمنامه روشن بود. در لحظه اتفاقاتی افتاده است ولی من شخصاً چیزی یادم نمیآید که به شما عنوان کنم. فیلم زندگی بود و تلاش میکردیم این طراوت حفظ شود.
* در طول فیلم کشمکشها لطفی بین شما و هرمز دیده میشود.
- هرمز یک سابقهدار است و احتمالاً به زندان رفته است. که در فیلم این موضوع باز نمیشود. حاج ناصر هم اعتقادات و تفکرات خود را دارد. هرمز هم همه شکوه و شکایت خود را سر او خالی می کند. به نظرم حاج ناصر این را میداند که هرمز مقصر همه نارضایتیها و حال بد خود را به نوعی میداند. حاج ناصر چون این را درک میکند از کنار آن گذر میکند. به نظر من یک نوع رنگآمیزی است و خوشحالم خیلی در این بخش تاکید نشد و رگههای کوچکی هم دیده میشود. البته به چشم مخاطب آمده و آن را دریافت کرده است.
* یکی از صحنههای فیلم که بیشتر منتقدین هم به آن اشاره کردند، لحظهای است که صدای حاج ناصر گرفته است و همه توقع دارند او در مراسم ختم دایی عزت نوحهسرایی کند. این تمهید بسیار خوب فیلم است.
- البته در این صحنه به نفع ریتم فیلم یک سکانس حذف شده است. در آن سکانس این موضوع بیشتر باز میشود یکی از خواهرها کفن را به من میدهد در حالی که حاج ناصر تنها بر سر جنازه دایی ایستاده و در حال قرآن خواندن است، خواهر به او میگوید: این کفن است، انشاءالله نمازش هم خودت میخوانی.
این حرف، ترس برای حاج ناصر میآورد. آن سکانس این بحث را تکمیل میکرد که چرا صدای وی گرفته است. قاعدتاً آدمها در موقعیتی مانند ترس و دلهره ممکن است دچار چنین مشکلاتی شوند. من خودم تجربه کردم و به میرکریمی پیشنهاد دادم و ایشان هم پذیرفتند که حاج ناصر تحت تاثیر ترسی که برای وی به وجود آمده، دچار این مشکل شده است.
این هم جز همان لحظاتی است که مخاطب پیش فرضی دارد که حتماً حاج ناصر که یک روحانی است باید این مراسم را اجرا کند ولی اتفاقاتی پیش میآید که این پیشبینی را بر هم میزند. فیلم لبریز از این لحظات است. میرکریمی در حوزه کار خود اشراف دارد و به نوعی کار را مهندسی کردند و این قابل تحسین است.
بازیگران به نوعی همیشه دوست دارند مورد توجه باشند، ولی وی با هوشمندی به هر بازیگری توجه کرده است و این هماهنگ کردن کار سختی است. درصدی از بازیگران کار تئاتری هستند و برای نتیجه کار اضطراب داشتند. اما میرکریمی انرژی برای آنها صرف میکرد.
ما هم به عنوان بازیگرانی که در سینما هستیم نگرانیهای خود را داشتیم که چطور این همه بازیگر کنار هم دیده میشوند. ولی از همان ابتدا مشخص بود که حدود 90 درصد فیلم ما قرار است در پس زمینه هم باشیم و لحظات زندگی را بسازیم و مانند یک بازی فوتبال ممکن بود، لحظاتی توپ به دست ما برسد و ما بتوانیم آن را در مسیر حرکت دهیم. این لحظات بیشتر انرژی میبرد. زمانی هم که مسئولیت کمتری داشتیم باز هم به همان نسبت انرژی میگذاشتیم.
فیلمنامه تکلیف ما را مشخص کرده بود، اما به نوعی اجرایی بود. از همان ابتدا به توصیه میرکریمی که گفتند فیلمنامه را رها کن آمدیم و لحظه به لحظه آن را ساختیم. من این را در کار محمدرضا هنرمند تجربه کرده بودم و جواب خوبی هم گرفتم. فقط سعی میکردم اضطرابهای بیرون را از خود خارج کنم و با حال خوش به صحنه بیایم. وقتی وارد لوکیشن میشدیم به هر حال زمانی داشتیم تا صحنه حاضر شود تمرینات را انجام میدادیم. اما این تمرینات را تا حدی انجام میدادیم تا به اجرا آسیب نزند. در واقع تازگی آن حفظ شود. اجرا هم معمولاً با برداشتهای کم اتفاق میافتاد زیرا همه چیز محاسبه میشد.
* فیلمنامه از ابتدا به طور کامل در اختیار شما قرار میگرفت یا فقط هر بازیگری صحنههای مربوط به حضور خود را در اختیار داشت.
- نه از همان روز اول ما با فیلمنامه کامل روبرو بودیم. در جلساتی قبل از فیلمبرداری در دفتری همه با هم روخوانی داشتیم. کسانی که قرار بود با لهجه صحبت کنند لحظات بیشتری را با فیلمنامه سپری کردند. این فیلمنامه از همان روز اول دست همه بود.
* نقش حاج ناصر چه جایگاهی در کارنامه شما دارد؟
- این را باید منتقدان و مخاطبان بگویند. خیلی ادعایی ندارم مثل تمام نقشهایی که تا کنون به من سپرده شده تمام توان خود را گذاشتهام و تجربهام را و آبرویم را خرج کردم. با انگیزه بودم و از آن دفاع میکنم. نتیجه کار را هم دوست دارم.
* درهمین مدت که به سینما بازگشت داشتید، ثابت کردید ارزشهای خاصی مد نظر شما است. از طرفی با سامان سالور کار کردید که یک کارگردان جوان است، در فیلم میرکریمی حضور داشتید که سابقه بسیار خوبی در فیلمسازی بین منتقدان و مخاطبان دارد. با خسرو معصومی و مهدی کرمپور از یک نسل دیگر. فکر میکنم بیشتر حضور شما دلی است؟
-بله تحلیل درستی کردید. بیش از هر چیزی اثر برایم اهمیت دارد که چه چیزی میگوید. در کارهای تلویزیونی به بخش اقتصادی هم توجه می کنم. هر چند در این رسانه هم از کارنامه خودم دفاع میکنم، ولی در سینما تا این لحظه بخش اقتصادی را اولویت قرار ندادم. به کارنامه سینمایی من نگاه کنید. با "روسری آبی" کارم را در سینما آغاز کردم. یک زمانی من چون بازیگر جوانی بودم و تازه به این عرصه آمده بودم انتخاب میشدم. ولی از لحظهای که احساس کردم اعتماد نسبت به کار من وجود دارد دیگر نگران این مسائل نبودم .
قطعاً اولین بحثی که در یک فیلم برایم مهم است، تفکر کار و موضوعی که فیلم آن را مطرح میکند. حالا دیگر خیلی درگیر این موضوع نیستم که من قرار است کجای آن اثر قرار بگیرم. بیشتر اولویتم فیلمنامه است و اینکه چه کسی این حرفها را قرار است بزند، اما یک مسئلهای است که همه درباره من میدانند، اینکه اهل این نیستم که کاری را تکرار کنم. آن هم به این دلیل که برخی نقشها را بازیگران دیگر هم باید بازی کنند و اجراهای آنان را هم ما ببینیم که شاید پیشنهادات بهتری ارائه دهند.
بیشتر انتخابهای من واقعاً دلی است. در تئاتر هم باید حالم از هر جهت خوب باشد تا کار کنم. در سینما هم تا جایی که میتوانم این کار را میکنم.
* قصد بازگشت به تئاتر را ندارید؟
- من از ابتدای این دولت از چندین سال قبل در عرصه تئاتر دورخیز میکردم، اما به نتیجه نرسیدم. خیلی ممیزی مضطربی در تئاتر است و مسئولیت پذیر نیست. مدیریت مستقلی وجود ندارد. در کل خیلی بله قربانگو هستند. اگر کاری را خودشان جسارت کنند و پای آن بایستند و مسئولیت آن را بپذیرند کوچکترین حملهای به آنها میشود اضطراب وجودشان را فرا میگیرد. در این چند سال شاهد این اتفاقات بودیم.
من میشنوم یک کاری را هر روز با اجرا بازبینی میکنند. این معنی ندارد. پس اعتمادی وجود ندارد. به همین دلیل در این 6-7 سال موفق نشدم. زیرا ممیزی به تئاتر سایه انداخته است. به همین دلیل نمیتوان سراغ آن رفت مگر شرایط عقلانی و معتدل شود. چون هر کاری بکنید برچسبی به تو میزنند. به همین دلیل همه چیز دسته بندی شده است. برای کار هنری نباید دستهبندی صورت گرفت. نتیجهای ندارد. آثاری هم که در این فضا با این تفکر ساخته شده، نتیجه آن هم معلوم بوده است.
-----------------
گفتگو بیتا موسوی و آروین موذن زاده
نظر شما