به گزارش خبرنگار مهر، نشست صمیمی و گفتگوی رضا کیانیان با مخاطبانش، شب گذشته جمعه 27 آبان در فروشگاه شهر کتاب مرکزی برگزار شد. در این مراسم که در ادامه برنامههای ویژه شهر کتاب برای هفته کتاب برگزار شد، از کیانیان به عنوان بازیگر، عکاس، مجسمهساز و نویسنده دعوت شده بود و قرار بود در ابتدای مراسم بخشی از کتابهایش را برای جمع بخواند.
کیانیان در این باره گفت: من این را نمیفهمم که یک نویسنده کتاب خودش را بخواند. نظر من این است که یک نفر خوشصدا از این جمع بخشی از کتاب مرا بخواند. کتابهای من شامل مقالاتی درباره بازیگری، مصاحبهها و مطالب این چنین است. من چون بازیگرم، فکر میکنم بازیگر باید بداند وقتی مقابل دوربین قرار میگیرد، چه چیزهایی را رعایت کند. بنابراین این موارد را در قالب چند کتاب آوردم.
وی افزود: خیلی از ماها فکر میکنیم خارج جای عجیبی است و خارجیها کارهای عجیب و غریبی میکنند که ما بلد نیستیم. من در کتابهایم نشان دادهام که اصلاً اینگونه نیست. یکی از کتابهایم «این مردم نازنین» است که به تازگی به چاپ هفتم رسیده است. عنوان فرعی کتاب، قصههای رضا کیانیان با مردم است. من آدم جزیینگری هستم و به نظرم موارد کلی هیچ فایدهای برای هیچکس و برای کشورمان ندارد. چون به جزییات توجه میکنم، به برخوردهای مردم با خودم خیلی توجه دارم.
نمیتوانم خیلی از ترجمههای اخیر را بخوانم
این بازیگر گفت: من زیاد با ماشین بیرون نمیروم و بیشتر میان مردم هستم. از مردم فرار نمیکنم؛ چون اگر از مردم فرار کنی بعد از یک مدت دیگر نمیتوانی خوب بازی کنی. من داستانهای این کتاب را یادداشت میکردم که در نهایت به شکل این کتاب درآمدند. البته یک عده از مردم بعد از چاپ کتاب، محتاطتر با من برخورد میکردند، اما باید بگویم دیگر از آن یادداشتها برنمیدارم. نثر این کتاب طوری نیست که خواننده را خسته کند. من خودم کتابخوان هستم ولی نمیتوانم خیلی از ترجمههای اخیر را بخوانم.
نویسنده کتاب «این مردم نازنین» ادامه داد: همسر من کتابخوان قهاری است. من وقتی 10 صفحه از یک کتاب امروزی را میخوانم مجبورم برگردم و دوباره از اول بخوانم. از همسرم میپرسم تو هم بیا بخوان ببین ایراد از من است؟ یعنی من نفهم هستم یا این کتاب ایراد دارد؟ او هم وقتی این کتابها را میخواند، میگوید نه ایراد از تو نیست. این ترجمه باید دوباره ترجمه شود. نمیدانم چرا برخی نویسندهها و مترجمها فکر میکنند، برای عده خاصی مینویسند. من که کتاب میخوانم دوست دارم از آن سر در بیاورم. دوباره که نباید یک ترجمه را ترجمه کنم!
کیانیان با تاکید بر فواید جزیینگری گفت: ببینید در این 30 سال انقلاب، تا به حال چند مقاله درباره آزادی نوشته شده است. n مقاله در این باره نوشته شده است، اما کلا معنی خاصی ندارند؛ چون کلی و درباره یک مفهوم کلی هستند. برای قابل فهم شدن مفهوم باید جزیی به آن نگاه کنیم. مثلاً این موضوع را در رابطه بین دو نفر مورد بررسی قرار بدهیم. مثل این میماند که درباره راستگویی و دروغگویی به صورت کلی حرف بزنیم. خب این چه سودی دارد. وقتی این مطالب مفید خواهند بود که به زندگی روزمرهمان ربط داده شوند.
وی گفت: من وقتی نقشی را بازی میکنم، نه خوب است نه بد. همه ما طیف خاکستری هستیم. هیچ کس نیست که نگوید تا به حال دروغ نگفتهام. همه ما در واقع بدیم و خوبیم. وقتی نقش آدمی را بازی میکنم، سعی میکنم بدیها و خوبیهایش را نشان بدهم. من نقش بدترین آدم را در فیلم خانهای روی آب بازی کردهام، ولی جوری بازی کردم که در آخر فیلم دلتان به حالش میسوزد و یادتان میافتد که شما هم اینگونهاید و دوست دارید بخشیده شوید. در سینمایی که ما عادت کردهایم ببینیم، همیشه شخصیت خوب، بد را میکشد و دختر داستان به شخصیت خوب میرسد. این همان کلینگری است. مانند همان مقاله نوشتنهای کلی که مثلا میگوید آزادی یا مدنیت چیز خوبی است. چون ته دلمان میخواهیم کسی کاری به کارمان نداشته باشد.
مولف کتاب «ناصر و فردین» در ادامه گفت: در ایران خاطرهنویسی کم است. تعداد کمی هستند که در این زمینه فعالیت میکنند و خاطرات مینویسند. علتش این است که در اینجا با خاطرهنویسی مدرک دست این و آن میدهی و محاکمهات خواهند کرد. همه ما از محاکمه شدن فرار میکنیم و با این جمله آشنا هستیم که «گزک دست کسی نده!» همان موارد انتقادی که به قدرتهای سیاسی داریم، در زندگی روزمره خودمان وجود دارد. ما انتقادهای کوچک را بیان میکنیم، ولی همیشه انتقادهای بزرگ را ماستمالی میکنیم. مشکلاتی که در کشورمان به وجود میآید به این دلیل است که به جزییات توجه نمیکنیم.
سعی میکنم کاری کنم شما دوباره نگاه کنید
این بازیگر سینما گفت: جزییات هم در نقش مهم هستند و هم در زندگی. این دلیل نوشتن کتابهای من است. من عکاسی هم میکنم؛ عکاسی از جزییات. اگر همانطور که به طبیعت نگاه میکنیم به انسانها نگاه کنیم، انسانها قابل اعتمادتر و بهتر هستند. حتما دقت کردهاید که وقتی وارد خیابان میشویم، پر از زشتی است. همه میدوند، کسی به کسی راه نمیدهد، یک موتوری نزدیک است به شما بزند، یک ماشین، تند روی خط عابر میآید و نزدیک است شما را له کند؛ چون نمیخواهد به خاطر یک عابر پیاده نیش ترمز بزند و سرعتش کم شود و .... این گونه همه چیز زشت میشود. سعی میکنم در نوشتهها و بازیهایم کلیات را ببینم و در بستر آنها جزییات را نشان بدهم و کاری کنم که شما، دوباره نگاه کنید.
کیانیان در پاسخ به سئوالی درباره انگیزه نوشتن کتاب «ناصر و فردین» گفت: من به عنوان بازیگری که 5 کتاب نوشته، خیلی از بازیهای خارجی و داخلی را دیدهام، بازیگر خوبی هستم و الان هم 60 ساله هستم، فکر میکنم 3 قله بازیگری قبل از انقلاب وجود دارد. محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و بهروز وثوقی. به همین دلیل دوست داشتم دربارهشان بنویسم. من حوصله تحقیق ندارم. آدم محققی نیستم و بیشتر ایدهپردازم. فکر میکردم فردین آدم لمپنی است؛ ولی چرا این قدر خوب بوده و مردم دوستش داشتند؟ چرا جوانهای بعد از انقلاب این 3 تن را میشناسند؟ آیا میتوان با یک کلمه لمپن در همه چیز را بست؟ این همان کلینگری است. دوست داشتم بدانم چرا این قضیه این گونه است.
وی افزود: وقتی هنوز آقای فردین هنوز زنده بود، فیلم «سینما، سینماست» در سینما صحرا اکران خصوصی داشت. من دیر سینما رسیدم و مدیر سینما به من گفت، فردین خیلی سفارش کرده وقتی رسیدی دیدار کوتاهی با او داشته باشی. او در لژ مخصوص نشسته بود. وقتی همدیگر را دیدیم، در عرض 5 تا 6 دقیقه فهمیدم که تمام فیلمهای من را دیده و تمام نوشتههایم را هم خوانده است. همانجا آب شدم و به زمین رفتم؛ چون با خودم فکر میکردم فردین که اصلاً کتاب نمیخواند، فقط شعرهای چلوکبابی بلد است. وقتی این را به او گفتم، گریهاش گرفت و مرا بغل گرفت و گفت: تو چه روراست هستی. اکثر ما فکر میکنیم اگر ندانستههایمان را بگوییم و بپرسیم خراب میشویم؛ درحالی که آباد میشویم. به هر حال به فردین گفتم بعد از این برنامه قراری بگذاریم برای گفتگو.
نویسنده کتاب «بازیگری در قاب» ادامه داد: در آن جلسه من به لژ اختصاصی اشاره کردم و گفتم به یکی از آرزوهای جوانیام رسیدهام چون فردین را از نزدیک دیدم و مردم خیلی ابراز احساسات کردند. بعضیها به خاطر این کار از من دلخور شدند و گفتند، شما که بازیگر روشنفکری هستی، چرا این کار را کردی؟ بعداً که با فردین مصاحبه کردم، قرار بود برای ویژهنامه گزارش فیلم منتشر شود که فردین قبل از انتشار آن مصاحبه فوت کرد. بعضیها بعد از خواندن مصاحبه گفتند پیشمان شدهاند و اگر فردین زنده بود از او عذرخواهی میکردند. من هم گفتم حالا که آقای ملک مطیعی زنده است. بروید از ایشان عذر بخواهید. درباره ملک مطیعی هم همین شرایط وجود دارد. او در اولین فیلم سینمای ایران بازی کرد. همینطور در اولین فیلمهای روشنفکری سینمای ما.
لمپنیسم صرف کلاه شاپو و کتشلوار راه راه نیست
بازیگر فیلم «کیمیا» گفت: لمپنیسم کلاه شاپو و کت شلوار راهراه نیست. لمپنیسم یعنی این که ریشه نداشته باشی. یعنی خانوادهات معلوم نیست. صرف لاتی حرف زدن معنی لمپنیسم نیست. در سینمای قبل از انقلاب شخصیتهای لمپن زیادی بودند که بعضیهاشان تهوع آور بودند، ولی امثال فردین و ملکمطیعی سطح بالاتری نسبت به آن شخصیتها داشتند و در واقع مرام و مردانگیشان مد نظر بود.
کیانیان در بخشی از سخنانش گفت: استانیسلاوسکی گفته است نقش کوچک و بزرگ نداریم. بازیگر بزرگ و کوچک داریم. چون اگر نقش کوچک را درست بازی کنی، تبدیل به نقش بزرگ میشود. بازیگران بزرگ آنهایی هستند که اکثرا استار نیستند و نقش 2 بازی میکنند. چون موتور فیلم را آنها پیش میبرند، گاهی هم نقش اول بازی میکنند. من خودم جزو آن دسته هستم. یکی از علتهایش مرضی است که خودم دارم و دوست ندارم یک نقش را 2 بار بازی کنم. رابرت دنیرو بازیگر خیلی خوبی است ولی یک ایراد بزرگ دارد و آن این است که هر وقت میگویی دنیرو یاد یک گنگستر میافتی چون او خودش را در یک قفس محصور کرده است. همینطور آلپاچینو که خود را در قفس نقش پلیس محصور کرده است. مارلون براندو هم غول بازیگری نامیده میشود ولی نمیتواند نقشی غیر از شخصیت معترض بازی کند. او هیچ وقت نمیتوانست نماینده محافظهکار مجلس انگلیس را بازی کند. من بازیگری را دوست دارم که هم بتواند شاهزاده را بازی کند، هم نقش گدا را، هم زاپاتا را و هم نماینده محافظه کار مجلس انگلیس را.
این بازیگر سینما گفت: اما وقتی میگویی کوین اسپیسی، هیچ شخصیت خاصی به ذهنت نمیآید. اکثر بازیگرها در دنیا نقشی را بازی میکنند که به غریزهشان نزدیک است. بازیگر باید بر غریزهاش مسلط باشد، آن را بشناسد و بتواند علیه غریزه خودش هم بازی کند.
ممکن است به سمت داستاننویسی بروم
وی در پاسخ به سئوالی درباره فعالیت نویسندگیاش گفت: نویسنده که شاخ و دم ندارد. من در همین حد که به اینجا بیایم و بگویم که این کتابها کتابهای من هستند، نویسنده ام. ممکن است روزی به سمت داستاننویسی بروم. از من همهچیز ممکن است و خودم هم در مواقعی خودم را سورپرایز میکنم. جرقه نویسندگی در من، از دوران دبیرستان خورد. آن زمان اولین مقالهای که نوشتم چاپ شد که به خاطرش تشویق شدم. این مقاله را که خیلی هم مزخرف است هنوز نگه داشتهام و نابودش نکردهام. من از آن مدلها بودم که دفتر خالی انشایم را باز کنم و از رویش انشا بخوانم. از این جهت خودم را مدیون برادر بزرگترم داود کیانیان میدانم.
کیانیان در پاسخ به سئوال یکی از حاضران گفت: من هم از الگو بودن بدم میآید و هم از الگو داشتن. نه مرید بودن را دوست دارم، نه مراد بودن. ما یک گنجینه در وجودمان داریم که اگر کشفش کنیم، در دنیا یگانه میشویم. فردی به من گفت میخواهم در بازیگری مثل تو بشوم. گفتم من که هستم. تو چرا میخواهی یکی دیگر مثل من بشوی. این گونه تکراری میشود. سعی کنید شبیه هیچ کس نباشید. فقط و فقط شبیه خودت باش! انسان باید به تنهایی خودش احترام بگذارد و تنهایی خودش را کشف کند.
نظر شما