به گزارش خبرنگار مهر، سریال تاریخی مذهبی "سرگشته" به کارگردانی محمد حسین حقیقی به مدت 10 شب از شبکه قرآن سیما به روی آنتن رفت. سریالی که گرچه مدیریت اشتباه و بی برنامگی مسئولان مانع از درست دیده شدن آن شد اما اثر آبرومندی بود که به زندگی عبیدالله ابن حر جعفی در بستر واقعه کربلا می پرداخت. با مصطفی عبدالهی از بازیگران با سابقه تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو که از کارگردانان شناخته شده تئاتری نیز محسوب می شود، درباره ایفای نقش مالک ابن مسمع در این سریال به گفتگو نشستیم.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: آیا با این برهه از تاریخ که "سرگشته" به آن میپردازد آشنایی قبلی داشتید یا در طی همین کار اطلاعاتی درباره آن کسب کردید؟
مصطفی عبدالهی، بازیگر شخصیت "مالک ابن مسمع": نه آشنایی قبلی با این ماجرا نداشتم. مطالعات ما در این زمینهها کم است. البته این امر به دلیل آن است که متاسفانه اینطور چیزها را به صورت مناسبتی از ما میخواهند و برایش مرز گذاشتهاند. این اتفاق بدی است. چرا باید مرز گذاشته شود؟ اگر ما بتوانیم در سینما، تئاتر یا تلویزیون آزادانه به تمامی مسائلی که پیرامون واقعه کربلا اتفاق افتاده در هر یک از 365 روز سال بپردازیم چه اشکالی دارد؟ چرا باید پرداخت به وقایع کربلا یا اتفاقات زندگی دیگر ائمه صرفا در مقطع تاریخی خودش باشد؟ این مرزبندی بد است. انگار که ما امام حسین (ع) را باید در این 10 روز محترم بشماریم و کارهایش را سرلوحه خود قرار دهیم و قرار نیست در 355 روز دیگر اسمی از او بشنویم. این مرزها به بیگانگی ما با این مفاهیم انجامیده است. چون با گسترده آن بیگانه شدهایم مسائل مطرح شده برایمان تکراری میشود.
من از کودکی با پدر و مادرم در تکایا و مساجد در ایام سوگواری حضور داشتم و با قصه این ماجرا آشنا هستم. اما نیازمند آگاهی از حواشی این اتفاق هستم. در حاشیههای این اتفاق ایدههای دراماتیک بسیاری وجود دارد اما از آنجایی که ما را محدود کردهاند و حتی میگویند در این دهه هم تنها باید درباره عزاداری امام حسین (ع) صحبت کنیم، ما با این مفاهیم بیگانه شدهایم. مگر این انسان والا زندگی و سیر و سلوک نداشته است؟ چرا نمیشود به دیگر عناصر زندگی ایشان پرداخت و صرفا باید به عزاداری او بپردازیم؟ متاسفانه فکر میکنیم حسین (ع) یعنی عزاداری. در حالی که حسین(ع) فراتر از این چیزها است.
من از ایشان معجزه دیدهام و مدیون هستم و تعلق خاطر خاصی به ایشان دارم. میدانم که به مسائل بسیاری درباره امام حسین (ع) میتوان پرداخت اما چون چنین اجازهای وجود ندارد هنرمند کمتر به سوی این مسائل میرود. اما وقایع زیبا و دراماتیک بسیاری در حاشیه زندگی این امام بزرگ وجود داشته که میتوان آثار هنری بسیاری درباره آن خلق کرد.
*صبغه تئاتری بازیگران این سریال به بهتر شدن کار کمک کرده یا فکر میکنید نمیتوان چنین تقسیمبندیهایی داشت؟
- خیلی وقتها حرف از بازی تئاتری، سینمایی، تلویزیونی یا رادیویی میشود اما اصل ماجرا یکسان است و ما هیچ تعریف خاص آنچنانی نداریم که کدام را چطور میشود بازی کرد. طبعا بازیگری برگرفته از تئاتر است اما مکانیزمها فرق میکند. مهم این است که بازیگر بتواند لایههای پنهان شخصیت را پیدا کند و آن را ارائه دهد. زمانی که با دوربین سینما یا تلویزیون و حتی میکروفن رادیو مواجه میشویم هر کدام مکانیزم مختص خود را میطلبد و باید تمرین زیاد و تجربه فراوان داشته باشیم که بتوانیم با هرکدام از اینها مسئولیت محوله را درست انجام دهیم. طبعا تئاتری بودن به یافتن عمق شخصیتها کمک میکند.
* جدا از این بازیگران تئاتر مسلما با تمرینات بسیاری که پشت سر میگذارند بدن خود را در اختیار کامل دارند یا کسی مثل شما با صبغه رادیویی بی شک صدای پختهتر و متفاوتی دارید.
- بله. بستگی به این دارد که فرد در عرصههای مختلف چقدر تمرین داشته باشد و با وضعیتهای مختلف چقدر آَشنایی داشته باشد.
* ما کمتر شما را در تلویزیون میبینیم. چطور شد که دوباره با حضور در کار محمد حسین حقیقی بازی در سریال تازهای را تجربه کردید؟
- خیلی خوشحالم که با آقای حقیقی آشنا شدم. او انسان صبور، خوشرو و آرامی است و آرامش او به بازیگر و دیگر همکاران این امکان را میدهد که همه با خیالی آسوده کار خود را ارائه دهند. دوست خوبم فرشاد اسدلله پور دستیار اول ایشان مرا به او معرفی کرد و بعد از تست گریم همکاری مان آغاز شد. من با خواندن فیلمنامه آشنایی بیشتری با شخصیت مالک پیدا کردم. فرد سیاس و با درایتی که همواره اوضاع و احوال را به نفع خود میبیند و دیگران را نیز به همان سمت هدایت میکند.
* در تاریخ کمتر به شخصیت مالک پرداخته شده. میخواهم بدانم آیا شما محدودیتهایی برای ایفای این نقش داشتید؟ به این معنا که پایبندی به تاریخ مانع از نوآوری شما در ایفای نقش شود؟
- ما در یک کشور مذهبی کار و زندگی میکنیم که چارچوبهای آن چون شکل قانونی دارد ملزم به رعایتشان هستیم. شاید برای ارائه این نوع شخصیتها لازم باشد آزادی عمل بیشتری داشته باشیم اما درآنجایی که شامل آن چارچوبها باشد، نمیشود درباره آنها زیاده روی کرد. اما جدا از این مسائل فکر میکنم آنطور که باید به این شخصیت به لحاظ درام پرداخته نشده است.
ما ناگهان میبینیم که او از قسمت ششم فید میشود. خبرچین خانه عبیدالله را میکشد و به سمت ری میرود. بعد از آن دیگر او را نمیبینیم و معلوم نمیشود چه به سر او میآید. کسی که در کنار قهرمان قصه او را یاری میکند و از مهلکههای بسیاری نجاتش میدهد یک دفعه گم میشود و خبری از سرنوشت او نداریم.
باید بگویم این کاراکتر گرچه در طیف منفیها قرار میگیرد اما بسیار زیبا و دوست داشتنی بود و هرچه این هوش و درایت و خردورزی را در جهات مثبت به کار میبرد ارجمندتر میشد. من از این بُعد شخصیت او خوشم آمد. چرا که ما همیشه سعی داریم افراد منفی را آدمهای بی سوادی که فکر ندارند و حیوانی زندگی میکنند و میاندیشند نشان دهیم. اما او انسان معقولی به نظر میرسد که آن سوی ماجرا قرار گرفته و جزو طیف اشقیا است. با این حال اندیشمند، متفکر و منطقی است و میتوانست با سنجش شرایط و تحلیل درست نقشهها و مقاصد خود را جلو ببرد. اما او آدمی است که بیشتر دلبسته این دنیا بود. با این حال مخاطبان جذب شخصیت او شدند.
*بله خوبی مالک به خاکستری بودن اوست. او حتی با وجود منفعت طلبی در دوستیاش با عبیدالله صادق بود و بی منفعت هم به فکر کمک به او بود. چنین شخصیتهایی کمتر در سینما و تلویزیون ما خلق میشوند و اکثر کاراکترها یا سیاه هستند یا سفید!
- بله متاسفانه اینگونه است در حالی که این ها دو روی یک سکه هستند.
* آیا شما جز اجرا و بازی، قدرت دست بردن در فیلمنامه و کمک به شکل گیری شخصیت را هم داشتید؟
- یکی از محاسن حقیقی این بود که پیشنهادات را خوب گوش میداد و در ذهن خود آنالیز میکرد و حتی این اجازه را به بازیگر میداد که دیالوگها را کم و زیاد کند. من شخصا اهل زیاده گویی نیستم اما در بسیاری از موارد مالک به جای دیالوگ مونولوگ میگفت و ما سعی میکردیم آن بخشها را کوتاه کنیم و به جان کلام برسیم.
*فکر میکنم ایفای این نقش از دو جهت سختی بسیاری داشت. اول اینکه شیوه تصویربرداری سکانس پلان بود و دیگر آنکه متن تاریخی و حفظ دیالوگها دشوار بود. ضمن اینکه نباید زبان را میشکستید.
- حفظ کردن کارهای تاریخی از این حیث دشوار است که وقتی یک کلمه را از جنس خود خارج کنیم مثل ریتم موسیقی میماند و به هم میخورد. چون حقیقی نیز تمایل زیادی به گرفتن سکانس پلان داشت کار سختتر میشد و حفظ کردن دیالوگهای طولانی سکانسها سر صحنه برای بازیگر دشوار بود اما با حوصلهای که ایشان به خرج میداد بازیگر این فرصت را پیدا میکرد به درستی دیالوگ را حفظ کند، شیوه درست اجرای آن را پیدا کند و با تسلط مقابل دوربین قرار گیرد.
* تعجب من از این بود که چرا امیر دژاکام که ایفای شخصیت عکرمه را بر عهده داشت برخی جاها زبان را میشکست.
- من برای اولین بار که نتیجه بازی ایشان را دیدم جا خوردم. آقای دژاکام انسانی باسواد و یکی از کارگردانان با سابقه تئاتر است. همه این شخصیتها در یک شهر و منطقه و زمان به سر میبرند و سوال اینجاست چطور میشود کسی محاوره صحبت کند و دیگران کتابی؟
این امر کار را از یکدستی خارج کرد و این اتفاقا مکررا افتاد. فکر میکنم این پیشنهاد خود دژاکام برای نوآوری بوده است. اما این که بخواهیم ادبیات یک دوره را محاوره کنیم باید برای تمام بازیگران رخ دهد تا در درام به یکدستی برسیم. درست مثل لهجه میماند و عدم رعایت آن از سوی یک بازیگر در کار ناهمگونی ایجاد میکند و به ضعف آن میانجامد.
* شیوه سکانس پلان منجر به طولانی شدن برداشتها نمیشد؟ چون در چنین شیوهای اگر یک نفر اشتباه کند به ناچار باید تصویربرداری را از سر گرفت.
بله تصور کنید در انتهای پلانی که شامل دو دقیقه میشود کافی است یک نفر از عوامل، یک بازیگر یا سیاهی لشگر اشتباه کند همه چیز به هم میریزد. رخ دادن چنین اتفاقی طبیعی است اما خوشبختانه ما به برداشتهای خیلی زیاد نمیرسیدیم و نهایت با یکی دو برداشت کار انجام میشد.
ادامه دارد...
----------------
گفتگو: مریم عرفانیان
نظر شما