به گزارش خبرنگار مهر، حضرت سجاد(ع) در روز پنجم شعبان یا 15 جمادی الاولی سال 38 هـ.ق در مدینه دیده به جهان گشود و در 12 یا 25 محرم سال 95هـ.ق، در مدینه به دسیسه هشام بن عبدالملک مسموم شده و در 56 سالگی به شهادت رسید.
در واقعه کربلا امام زین العابدین(ع) 23 سال داشت، مرقد شریفش در مدینه، قبرستان بقیع در کنار قبر امام حسن مجتبی(ع) است.
مادر آن امام بزرگوار بنا بر منابع تاریخ اسلامی، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه مشهور بود، ولی برخی از منابع دیگر نام مادر حضرت سجاد(ع) را شهربانویه، شاه زنان، شهرناز، جهان بانویه و خوله یاد کرده اند.
زندگی حضرت سجاد(ع) از زندگی امیرالمؤمنین(ع) پر تلاطم تر بود
زندگی امیرالمؤمنین علی(ع) پر تلاطم بود، ولی زندگی حضرت سجاد(ع) از زندگی امیرالمؤمنین(ع) بسیار پر تلاطم تر بود؛ آن حضرت در بحبوهه جنگ صفین به دنیا آمد.
دوران امامت حضرت سجاد(ع) که 35 سال بود، مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان"از یزید تا ولید بن عبدالملک" همراه بود.
آن امام بزرگوار در دوران زندگی رنجها و ناراحتیهای بسیاری دید، در ماجرای کربلا سخت ترین شکنجه ها و ستمها به او وارد آمد و بعد که به مدینه بازگشت در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب کربلا یاد می کرد.
نمونه ای از خدمات ارزشمند حضرت سجاد(ع)
یکی از خدمات ارزشمند حضرت سجاد(ع) رسیدگی به درماندگان، یتیمان، تهی دستان و بردگان بود؛ روایت شده که آن حضرت، هزینه زندگی 100 خانواده تهیدست را عهده دار بوده و گروهی از اهل مدینه، از غذایی که شبانه به دستشان می رسید، زندگی می کردند اما آورنده غذا را نمی شناختند.
پس از درگذشت حضرت سجاد(ع) متوجه شدند که آن شخص، حضرت سجاده(ع) بوده است. او شبانه به صورت ناشناس، نان و مواد غذایی را به در خانه فقیران و بینوایان می برد و می فرمود: "صدقه پنهانی آتش خشم خدا را خاموش می سازد."
وی در طول سالها به قدری انبان حاوی آرد و دیگر مواد غذایی را به دوش کشیده و به در خانه فقیران برده بود که شانه اش پینه بسته بود، به طوری که پس از شهادت حضرت سجاد(ع)، جلب توجه می کرد.
حضرت سجاد(ع) شب آخر ماه رمضان 20 برده را آزاد می کرد
حضرت سجاد(ع) شب آخر ماه رمضان، 20 برده را آزاد می کرد و می فرمود: "دوست دارم خداوند ببیند که من در دنیا بردگان خود را آزاد مى کنم، بلکه مرا در روز رستاخیز از آتش دوزخ آزاد سازد."
حضرت سجاد(ع) هیچ خدمتکاری را بیش از یکسال نگه نمی داشت، وقتی که برده را در اول یا وسط سال به خانه می آورد، شب عید فطر او را آزاد می ساخت.
بردگان سیاه پوست را می خرید و آنان را در مراسم حج به عرفات می آورد و آنگاه به سوی مشعر کوچ
می کرد، آنان را آزاد می کرد و جوایز مالی به آنان می داد. تا آنجا که در شهر مدینه، گروه عظیمی از بندگان و کنیزان آزاد شده آن حضرت بودند و آنان هم بعد از آزادی، پیوند معنوی خود را با حضرت سجاد(ع) قطع نمی کردند.
خصلتهای حضرت سجاد(ع)
حضرت سجاد(ع) خصلتهای فراوانی داشت که از جمله می توان به ایمان، علم، تقوا، عبادت، سخاوت، فتوت، رأفت، زهد، شجاعت، حلم، تواضع، فصاحت، بلاغت، جهاد، عفو، جوانمردی، ابهت و شخصیت اشاره کرد.
شاگردان برجسته امام زین العابدین(ع)
امام(ع) به جذب نیروهای متعهد و آموزش آنان با تأکید بر رازی داری پرداخت و بسیاری از موانع موجود در راه مبارزه را برداشت. "شیخ مفید" می نویسد: "فقهای اهل تسنن به قدری علوم از او نقل کرده اند که به شمارش نمی گنجد..."
او تأکید بسیاری بر زدودن دین از ملاکهای جهلی و انحرافی داشت. برای نمونه در حالی که در حکومت اموی برتری دادن عرب بر غیر عرب بود "حتی عجم را پست تر از حیوان میشمردند!" امام نهایت دقت را در رفتار با ایشان داشت و با بردگان با ظرافت برخورد می کرد.
"شیخ طوسی" در کتاب "رجال"، صفحه 81، یکصد و 70 نفر از شاگردان و یاران حضرت سجاد(ع) به نامهای سعید بن مسیب، ابوحمزه ثمالی "ثابت بن دینار"، سعید بن جبیر، ابوخالد کابلی، یحیی بن ام طویل که حجاج بن یوسف ثقفی او را در شهر واسط عراق شهید کرد، فرزدق معروف به ابوفراس شاعر، طاووس یمانی، حماد بن حبیب عطار کوفی، زراره بن اعین شیبانی، حبابه والبیه، جابر بن عبدالله انصاری، محمد بن جبیر بن مطعم، فرات بن احنف، سعید بن جبهان کنانی مولی ام هانی، قاسم بن عوف، اسماعیل بن عبدالله بن جعفر نام برده است.
مواضع حضرت سجاد(ع) در دوره قیامها و شورشها
در این دوره، امام در مقابل قیامهایی که جنبه خونخواهی از کشتگان کربلا داشت و مخالفت بر ضد حکومت بود مانند قیام مختار و... مواضع مناسبی اتخاذ می کرد.
مهمترین برنامه های امام در این دوره بر محورهای زیر استوار بود که از جمله می توان به نشر مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه، تربیت نیروهای صالح و کارآمد برای تشییع، افشای چهره امویان، مبارزه با افکار و اندیشه های منحرف و زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مسلمانان بود، اشاره کرد.
با کشته شدن امام حسین(ع) سرگردانی در جامعه شیعه راه یافت و حتی بعضی امامت حضرت سجاد(ع) را نپذیرفته و عمویش محمد حنفیه را امام می دانستند و به اعتقاد امویان با واقعه کربلا خاندان امیر المؤمنین(ع) و شیعیان را نابوده شده، می پنداشتند در چنین شرایطی امام به سازماندهی دوباره شیعیان پرداخت.
مهمترین عمل حضرت سجاد(ع) تبیین اندیشه اصیل اسلامی و از بین بردن خرافات و انحرافات بود. ایشان روشهایی را در پیش گرفتند رشاد در بیانات، نمونه ای از تعالیم تربیتی امام "رساله حقوق" است که در آن به وظایف انسان بر خدا و خود و خلق خدا می پردازند و اینکه حضرت سجاد(ع) غالب معارف و رهنمودهای خویش را در غالب دعا بیان می کرد که به "صحیفه سجادیه" معروف است.
صحیفه سجادیه غنی ترین گنجینه معارف به شمار می رود
صحیفه سجادیه بعد از قرآن و نهج البلاغه غنی ترین گنجینه معارف به شمار می رود؛ به طوری که دانشمندان آن را "همتای قرآن، انجیل اهل بیت و زبور آل محمد(ص)" نامیده اند و نمونه دیگر دعایی است که به یکی از نزدیکترین یاران خود "ابوحمزه ثمالی" بود آموخت و در سحرهای ماه رمضان خوانده می شود.
نقش حضرت سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشور
حضرت سجاد(ع) با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان، اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد.
عظمت حادثه کربلا و قیام عاشورا به قدری بود که شاهدان آن مصیبت تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت که حضرت سجاد(ع) می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که علت گریه را از آن حضرت می پرسیدند، می فرمود: "چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند."
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت سجاد(ع) بود که با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات دهد و هم چنان بعد از گذشت 15 قرن این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
بزرگترین پیام رسانان کربلا
حضرت سجاد(ع) فرزند امام حسین(ع) است که در واقعه کربلا دارای زن و فرزند بوده و فرزند آن حضرت امام محمد باقر(ع) حدود سه سال سن داشته است.
در زمان وقوع حادثه عاشورا به تقدیر خداوند متعال و به خاطر حفظ امامت حضرت زین العابدین(ع) چند روزی در بستر بیماری افتادند تا هم وظیفه جهاد از ایشان برداشته شود و هم دشمن ایشان را به قتل نرساند و بعد از واقعه عاشورا، حضرت سجاد(ع) همراه عمه بزرگوارش حضرت زینب(س) بزرگترین پیام رسانان کربلا شدند و پیام خونین کربلا را شهر به شهر بردند و مردم تحت ستم و غافل را بیدار کردند و موجبات نابودی سلطه بنی امیه را فراهم آوردند و رسوایی و نفرت را نصیب یزیدیان کردند.
دوره اسارت حضرت سجاد(ع)
حضرت سجاد(ع) در فاجعه کربلا حضور داشت و پس از کشته شدن پدر بزرگوارش در رأس بازماندگان، ابلاغ پیام قیام و کشته شدن امام حسین(ع) را بر عهده داشت و به افشای چهره حکومت اموی و بیدار ساختن افکار عمومی پرداخت.
بیماری حضرت سجاد(ع) در کربلا
در اسناد تاریخی از زمان بیماری حضرت زین العابدین(ع) خبر صریحی وجود ندارد، آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشوراست و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود.
نقل شده که حضرت سجاد(ع) فرمودند: "من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید، نشسته بودم و عمه ام حضرت زینب(س) نزد من مشغول پرستاری ام بود" در این هنگام پدرم پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد "جون" بنده ابوذر غفاری رفت و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد.
آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. عمه ام هم آنچه من شنیدم را شنید و او زن بود، پس نتوانست خودش را کنترل کند.
بنابراین حضرت سجاد(ع) فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مریضی در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت بوده و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم بوده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند.
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از کتاب"المقتل" احمد بن حنبل نقل می کند که سبب بیماری حضرت سجاد(ع) در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرده بود.
این مطلب را نمی توان قطعاً رد یا قبول کرد، ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت سجاد(ع) بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد.
امام زین العابدین(ع) در روز عاشورا
در زمینه وضعیت جسمانی امام زین العابدین(ع) در روز عاشورا نقل های تاریخی متفاوتی بوده که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدید بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه استراحت می کردند و حضرت زینب(س) از ایشان پرستاری می کرده است و حالشان طوری بوده که قادر نبوده در مقابل پای پدر بایستند.
امام حسین(ع) فرمود: "ای زینب، ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه و ای فاطمه سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او "مفترض الطاعه" و اطاعتش واجب است.
سپس به فرزندش فرمود: "ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو پدر غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت."
اولین نقل قولی که از حضرت سجاد(ع) در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: "چون سپاه دشمن به سمت امام حسین(ع) رو کرد، آن حضرت دستش را بلند کرده و عرض کرد: "اللهم انت ثقتی فی کل رب..." تا آخر دعای بلند و ملکوتی امام حسین(ع).
نقل قول دیگری که از حضرت سجاد(ع) در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است.
همچنین از حضرت سجاد(ع) روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها از بدنش می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: "ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه(س) من را تعلیم کرد و رسول اکرم(ص) او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها، امور مهم، غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: "بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّسا عن المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا".
حضور حضرت سجاد در جمع اسرای اهل بیت(ع)
پس از عاشورا، حضرت سجاد(ع) را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه بردند، آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند که با 40 شتر حمل می شدند.
همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند، تنها مردان کاروان اسیران حضرت سجاد(ع) بود. دشمن نسبت به ایشان سختگیر تر عمل می کرد.
آنچنان که مورخان نوشته اند امام زین العابدین(ع) را بر شتری برهنه سوار کرده بود و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاد و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.
بعضی از مورخان ورود قافله اسرار به شهر کوفه را 12 محرم سال 61 هـ. ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر 16 یا 17 محرم نوشته اند.
سخنان آتشین حضرت سجاد(ع) با کوفیان
پس از عاشورا، قافله اسرا اهل بیت(ع) را به سوی کوفه آوردند و برای آنان در کنار شهر خیمه زدند و اسرا را در آن خیمه ها گذاشتند، جارچیان حکومت در شهر کوفیان را فرا می خواندند تا از اسیران جنگی دیدار کنند و کوفیان هم بی شرمانه برای تماشا می آمدند.
حضرت سجاد(ع) در مدت اقامت خود در کوفه، دو بار به احتجاج برخاست؛ یک بار سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد بود.
تماشای بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر(ص)
تماشای بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر(ص)، ستمی بود که کوفیان پایه های آن را بنیان کرده بودند، حضرت سجاد(ع) از خیمه ها خارج شد. حذیم بن شریک اسدی روایتگر آن صحنه می گوید: حضرت سجاد(ع) با اشاره از مردم خواست تا قدری آرام شوند و همه آرام شدند. امام ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام(ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: "هان ای مردم! آن که مرا می شناسد، سخنی با او ندارم ولی آن کس که مرا نمی شناسد، بداند که من علی بن الحسین فرزند همان حسین هستیم که در کنار رود فرات، با کینه سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی این که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت نگه نداشتند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیز و محاصره دشمن را برای او بشکافد به شهادتش رساندند و البته این گونه شهادت، شهادت در اوج مظلومت و حقانیت افتخار ماست!
حضرت سجاد(ع) در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور حضرت سجاد(ع) در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله ، مهمترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از مأموران خود در این باره پرسید.
مورخ مشهور، طبری آورده است: با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، او به حضرت سجاد(ع) رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ حضرت سجاد(ع) فرمود: علی بن الحسین.
عبیدالله گفت: مگر خداوند علی بن الحسین(ع) را در کربلا نکشت؟ حضرت سجاد(ع) لحظه ای سکوت کرد.
عبیدالله خطاب به حضرت سجاد(ع) گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟ حضرت سجاد(ع) فرمود: "خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت می کند."، "هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی."
عبیدالله با مشاهده حضور ذهن و حاضر جوابی حضرت سجاد(س) که در زنجیر اسارت بود، خشمگین شد و دستور داد تا وی را نیز به شهادت برسانند. ولی حضرت زینب(س) فریاد زد: " ای ابن زیاد! آن همه از خونهای ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش."
سخنان افشاگر حضرت زینب(س) سبب شد تا ابن زیاد از کشتن حضرت سجاد(ع) منصرف شود.
حضرت سجاد(ع) در مسیر شام
در کاروان اسیران 72 سر مقدس از یاران امام حسین(ع) بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام می بردند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری در امام زین العابدین(ع) باقی بود.
کسانی که مأموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند و تنها 40 نفر از سپاه ابن زیاد، مسئولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.
قافله اسیران را از چند منزل از جمله قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیر الزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند.
هنگامی که کاروان اهل بیت(ع) به منزل سفاخ رسیدند، باران شدید، شتران را از رفتن باز داشت پس چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی از اصحاب رسول خدا(ص) از موضوع شهادت فرزند رسول خدا(ص) و اسارت اهل بیت(ع) او آگاه شود و فرمایشات رسول خدا(ص) درباره محبت رسول اکرم(ص) نسبت به امام حسین(ع) را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.
ورود اسرا به شام
یزید بن معایه که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت(ع) را وارد کنند تا اهل بیت را تحقیر کند.
مأموران درباره وظیفه داشتند قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و حضرت زین العابدین(ع) را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند.
مراسم اجرا شد، کاروان اسیران وارد مجلس یزید شدند، غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیان نمایان بود.
امام زین العابدین(ع) سکوت را جایز ندانست همین که چشم مبارکش به چهره یزید ملعون افتاد فرمود: ای یزید! تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا(ص) ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟
حضرت سجاد(ع) با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضران در مجلس یزد منتقل کرد. مردم شام که یزید را خلیفه رسول(ص) می دانستند و برای پیامبر(ص) احترام قائل بودند، با این فرمایش حضرت سجاد(ع) از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان حضرت سجاد(ع) چنان ضربه بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد تا غل و زنجیر از دست، پا و گردن امام باز کنند.
یزید انتظار داشت که حضرت سجاد(ع) در برابر اهانتها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: "طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم."
یزید ملعون از خطیب دربار خواست تا به منبر برود و از امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) بد گویی کند و او طبق دستورش عمل کرد. حضرت سجاد(ع) از گستاخی خطیب ناراحت شد و فرمود: "خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد."
هنگامی که سخنان خطیب به پایان رسید، حضرت سجاد(ع) خطاب به یزد گفت: "سخنگوی شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم."
ابتدا یزید رضایت نداد چون از علم، معرفت، فصاحت و بلاغت خانواده عصمت(ع) آگاه بود و می ترسید تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام(ع) اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
بنابراین حضرت سجاد(ع) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیوه از میان زن و مرد برخاست.
خلاصه بیانات امام(ع) چنین بود: "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است. علم نزد ماست، حلم نزد ماست، جود و کرم نزد ماست، فصاحت و شجاعت نزد ماست، دوستی قلبی مؤمنان مال ماست. خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند." سپس فرمود: "پیغمبر خدا محمد(ص) از ماست، وصی او علی بن ابیطالب از ماست، حمزه سید الشهدا(ص) از ماست، جعفر طیار از ماست، دو سبط این امت حسن و حسین (ع) از ماست، مهدی این امت و امام زمان(عج) از ماست." وقتی یزید این سخنان را شنید برای قطع کردن سخنان حضرت سجاد(ع) به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار با صدای که همه می شنیدند، اذان گفت: وقتی به "اشهد ان محمداً رسول الله(ص)" رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: "ای یزید! این محمد(ص) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر(ص) جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبر(ص) جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟"
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا کرد و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید پایان یافت.
بازتاب سخنان حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س)
سخنان حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) چنان در روحیه مردم شام تأثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد.
شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند.
در این موقع مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و پرسید: "تو که می دانستی اینها فرزندان پیامبر(ص) هستند به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟"
عالم یهودی که در مجلس یزید بود پس از شنیدن سخنان حضرت سجاد(ع) از یزد پرسید: "این جوان کیست؟"
یزید گفت: "فرزند حسین(ع)". یهودی گفت: "کدام حسین؟" و آن قدر پرسید تا دانست اینها از خاندان پیامبر(ص) هستند. وحسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول خدا(ص) است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: "شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید؟"
یزید در مقابل سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبر(ص) انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسئولیت شهادت امام حسین(ع) و یارانش را به گردن فرماندار کوفه عبیدالله بن زیاد پسر مرجان بیندازد و در ضمن اظهار ندامت و پشیمانی، از حضرت سجاد(ع) خواست تا اگر پیشنهادی دارد، بنویسید تا آن را انجام دهد.
مدت توقف حضرت سجاد(ع) و اسرای خاندان پیامبر(ص) را در شام از 10 روز تا یک ماه نوشته اند.
چند روایت درباره آخرین لحظات زندگی حضرت سجاد(ع)
درباره آخرین لحظات زندگی حضرت سجاد(ع) چند روایت وجود دارد.
1- ابوحمزه ثمالی از حضرت امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: "چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین(ع) فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود: "پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود: "از ظلم به کسی که بر علم تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز."
2- از حضرت ابی الحسن(ع) نقل شده است که حضرت سجاد(ع) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت: "حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم، برای خود منزل اختیار می کنیم."
سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین. و از دنیا رفت."
3- در روایت دیگری آمده است:
امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود: " قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید. بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد."
شهادت اسوه علم و حلم، امام زین العابدین(ع)
اسوه علم و حلم، امام زین العابدین(ع) پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، در 25 محرم سال 95 هـ. ق با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک به او خوراندند مسموم شد.
مشهور بین اصحاب این است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک امام را مسموم کرد.
حضرت سجاد(ع) در سن 57 سالگی در سال 95 هـ.ق وفات یافت و بعد از امام حسین(ع) 35 سال زندگی کرد.
ابن سعد به سند خود از امام باقر(ع) آورده است که: حضرت سجاد(ع) وصیت کرد که او را در کفنی از جنس پنبه بپیچند و در حنوط او مشک نیامیزند.
به هنگام تشیع و دفن آن بزرگوار انبوهی از مردم فراهم آمد که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود. مدفن آن حضرت قبرستان بقیع در کنار عموی بزرگوارش امام حسن مجتبی(ع) و فرزندانش امام باقر و امام صادق(ع) است.
ماجرای شتر حضرت سجاد(ع)
حضرت سجاد(ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات 22 بار با او به حج رفته بود اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود، امام در شب شهادتش سفارش کرد به این شتر رسیدگی کنند.
وقتی حضرت سجاد(ع) به شهادت رسید. شتر یک سره به سوی قبر مطهر امام رفت در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشمهایش جاری شده بود.
خبر به حضرت باقر(ع) رسید و امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت: "آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند."
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر(ع) باز آمد و او را آرام کرد، ولی بار سوم فرمود: "او را رها کنید! او می داند که از دنیا خواهد رفت."سه روز نگذشته بود که شتر از دنیا رفت.
.................................
مریم نادری
نظر شما