پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۵ دی ۱۳۸۳، ۱۰:۱۶

دبير فرهنگستان هنر در گفت و گوي مشروح با "مهر" :

ما نيازمند احياء حكمت موسيقي هستيم

در عصري كه مدرنيته گسست هاي معرفتي به وجود آورده و ميان موسيقي و حكمت جدايي افتاده ما نيازمند ترميم گسست هاي معرفتي و احياء حكمت موسيقي هستيم.

دكتر بهمن نامور مطلق، دبير فرهنگستان هنر، در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" درباره اين كه آيا مي توانيم براي موسيقي فلسفه اي قائل شويم و آيا موسيقي يكي از مباحث معرفتي است گفت : ما هستي را توسط معرفت درك مي كنيم. برخي از مباحث به مسائل بنيادين معرفت شناسي مربوط مي شوند و برخي ديگر نيز نه به طور مستقيم بلكه با واسطه به اين گونه مسائل معرفتي مربوط هستند. موسيقي از هنرهايي است كه نزديكترين ارتباط را برقرار مي كند. البته وقتي كه صحبت از موسيقي است ما بايد قائل به تكثر در موسيقي باشيم چرا كه موسيقي از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است چنانكه حتي برخي منابع نخستين موسيقي را از اصوات فلاك مي پنداشته اند و يا گاهي سخن از موسيقي طبيعت است. بنابراين حتما بخشي از بحث موسيقي مربوط به مباحث معرفتي است.

موسيقي بخشي از معرفتي است كه در آن خرد و ذوق و شهود به هم مي پيوندند و داراي كاركردهاي گوناگوني است. بنابراين به عملكرد مابقي بخشها نيز كمك مي كند. موسيقي در مسائلي مانند : درمان، شادي و حزن بسيار مي تواند موثر باشد. به عبارتي ديگر موسيقي را مي توانيم هنري بدانيم كه از مجردترين هنرها است و ارتباط آن با اجسام و محسوسات به حداقل رسيده و به همين علت نوع ارتباط آن ارتباطي وراي عالم مادي است

وي در پاسخ به اين پرسش كه اگر در بحث موسيقي ذوق خردمندانه افزوده شود آيا مي توانيم بازگشتي به مباحث هستي شناختي داشته باشيم گفت : ما مي بايست ذوق حكيمانه و ذوق عاميانه را از يكديگر جدا كنيم. چرا كه ذوق حكيمانه ارتباط تنگاتنگي با معرفت دارد. موسيقي بخشي از معرفتي است كه در آن خرد و ذوق و شهود به هم مي پيوندند و داراي كاركردهاي گوناگوني است. بنابراين به عملكرد مابقي بخشها نيز كمك مي كند. موسيقي در مسائلي مانند : درمان، شادي و حزن بسيار مي تواند موثر باشد. به عبارتي ديگر موسيقي را مي توانيم هنري بدانيم كه از مجردترين هنرها است و ارتباط آن با اجسام و محسوسات به حداقل رسيده و به همين علت نوع ارتباط آن ارتباطي وراي عالم مادي است. همين طور مي توان گفت انسان به موسيقي بيش از كلام نيازمند است و هيچ گريزي از موسيقي نيست و نيازي كه انسان به موسيقي دارد بسيار عميق تر از كلام است. كلام و موسيقي هر دو بيان هستند اما انسان به اين نوع بيان نيازمند تر است. ارتباط موسيقي از اين جهت كه تا حد بسياري از محسوسات جدا شده و در قلمرو مجردات قرار گرفته احساس عميق تري است. خصوصيت ديگر موسيقي جنبه بياني كمتر شكل و صورت يافته آن است. يعني اين كه ما انسانها به اشكال بصري عادت كرديم و نمي توانيم براي موسيقي شكلي بسازيم و حالتي هيولاني براي ما دارد. به خاطر همين، نوع ارتباط ما با موسيقي ارتباط منطقي روزمره محسوس نيست.

ويژگي هاي نامحسوس موسيقي ما را تا حد امكان به عالم مجردات راحت تر سوق مي دهد. چرا كه موسيقي بيان مجردات است.  انسان خيالاتي دارد و از طريق هنر مي خواهد آن خيالات را مجسم كند و موسيقي در اين خصوص منحصر به فرد است. البته موسيقي مي تواند تاثير منفي نيز بگذارد . انسان گاهي در دام خيالات شيطاني مي افتد و خيالات ذهني تاثير بيشتري از تصاوير بيروني دارد. بنابراين در موسيقي بعد رحماني و يا شيطاني مي تواند به اوج خودش برسد

دكتر نامور مطلق در پاسخ به اين پرسش كه اگر ارتباط انسان با موسيقي درعوالم متافيزيكي است، تا چه اندازه  مي تواند با آن نغمه كلي و الهي كه برخي از عرفا از آن ياد مي كنند ارتباط داشته باشد اظهار داشت : به اين دليل كه موسيقي ارتباطي شبه نامحسوس است، موسيقي آمادگي قدسي شدنش بيش از بقيه هنرهاست. يعني اگر بخواهيم مجسمه سازي را كه يكي از هنرهاي محسوس است  با موسيقي كه تا حد امكان نامحسوس است  مقايسه كنيم، بايد بگويم  نوع تاثيري كه موسيقي بر ما مي گذارد ما را از محسوسات جدا مي كند و مي تواند متافيزيكي و غير مادي باشد. در واقع بيش از مابقي هنرها ما را به سوي قدسيت گرايش دهد و به خاطر ابزارهاي محسوس ما را گمراه نمي كند. ويژگي هاي نامحسوس موسيقي ما را تا حد امكان به عالم مجردات راحت تر سوق مي دهد. چرا كه موسيقي بيان مجردات است. بنابراين انسان خيالاتي دارد و از طريق هنر مي خواهد آن خيالات را مجسم كند و موسيقي در اين خصوص منحصر به فرد است. البته موسيقي مي تواند تاثير منفي نيز بگذارد چراكه خيال انگيزي در موسيقي بسيار است و انسان گاهي در دام خيالات شيطاني مي افتد و خيالات ذهني تاثير بيشتري از تصاوير بيروني دارد. بنابراين بعد رحماني و يا شيطاني مي تواند به اوج خودش نيز برسد.

دبير فرهنگستان هنر موسيقي الهي و قدسي را در انديشه سنت گرايان مهم دانست و گفت : به طور كلي ارتباط انسان با موسيقي وعرفان بحث متفاوتي است . همانطور كه موسيقي و كلام بحث جداگانه اي دارد. برخي از عرفا معتقدند كه ما از طريق سكوت مي بايست به عالم خلسه و ارتباط با ماوراء برسيم. برخي از آيين هاي وابسته به يونان و روم نيز معتقدند كه ما بدون كلام و با سكوت مي توانيم به آن عالم كلي برسيم . آيين هايي كه داراي كتاب هستند نيز بر اين باور تاكيد دارند كه ما از طريق كلام مي توانيم به عالم ماورايي دست يابيم. در همين رابطه برخي از آنها نيز معتقدند كه ما با موسيقي مي توانيم ارتباط با ماوراء داشته باشيم. اغلب عرفا به اين مسئله اعتقاد داشتند. عده اي از اين افراد از اين موسيقي ها به خاطر ذكر موسيقايي به حالت خلسه مي رسيدند اگرچه برخي نيز با اين حالت مخالف بودند. ما در تاريخ عرفاني نمونه هاي بسياري داريم كه اعتقاد به موسيقي داشتند و آنها هر ضرباهنگي را موسيقي الهي مي دانستند مانند مولانا كه با گذر از بازار زركوبان صداي آنها را به نغمه الهي تشبيه مي كند و رقص وجد سر مي دهد و موسيقي را آستانه اي براي حضور مي داند. موسيقي هم اكنون بيش از بقيه هنرها به قدسيتش تاكيد دارد و در برابر تهاجمات غير قدسي مقاومت كرده است. در كشورهايي كه سكولار و لائيك هستند مانند فرانسه هنوز مهمترين هنرهاي قدسي آنها جشنواره هنرهاي موسيقيايي است. موسيقي در دو جهت تخريب و ساماندهي قابليت فراواني دارد و اين ما هستيم كه بايد به آن سامان دهيم. موسيقي هنري است كه مي تواند با قابليت هاي فراوان از مركز گريزان شود و تا بي نهايت در جهت هاي مخالف كشيده شود.

وي در ادامه با تاكيد بر اين مطلب كه موسيقي مكمل تمام هنرهاست گفت : هنرمند نقاش هنگام اثر آفريني به موسيقي گوش مي دهد و موسيقي به عنوان هنر پيرامتني، اثر را تكميل مي كند. ما حتي پيامبر موسيقي نوازي مانند حضرت داوود(ع) داشتيم كه ني مي نواخت و با نواي ني به ساحت الهي راه مي يافت.

موسيقي در مقطع شكوفايي فرهنگ و تمدن اسلامي با حوزه هاي معرفتي و حكمي بسيار رابطه تنگاتنگي داشت، اما از موقعي كه ما دچار گسست معرفتي شديم و شاخه هاي حكمت از يكديگر جدا شدند موسيقي نيز ارتباطش را با علم و حكمت از دست داد و كم كم تغيير ماهيت پيدا كرد و مورد ترديد و سوء ظن قرار گرفت . اگر موسيقي ارتباط خودش را با حكمت حفظ مي كرد به نظر من سرنوشت موفقيت آميزي مي توانست داشته باشد

دكتر نامور مطلق  افزود  : انسان هميشه به موسيقي قدسي نيازمند است. لذا مي بايست ارتباط خود را قطع نكند و اين گونه از موسيقي بايد همچنان پويا و متحرك باشد. يكي از راه هايي كه مي تواند موسيقي قدسي را از بين ببرد اين است كه آن را ايستا كنند. هرهنري كه ايستا باشد به زودي از بين مي رود. بنابراين عوامل فرامتني و درون متني بايد در جهت اين پويايي كمك كنند. من تصور مي كنم موسيقي در آن مقطع شكوفايي فرهنگ و تمدن اسلامي با حوزه هاي معرفتي و حكمي بسيار رابطه تنگاتنگي داشت ، اما از موقعي كه ما دچار گسست معرفتي شديم و شاخه هاي حكمت از يكديگر جدا شدند موسيقي نيز ارتباطش را با علم و حكمت از دست داد و كم كم تغيير ماهيت پيدا كرد و مورد ترديد و سوء ظن قرار گرفت . اگر موسيقي ارتباط خودش را با حكمت حفظ مي كرد به نظر من سرنوشت موفقيت آميزي مي توانست داشته باشد.



وي با تاكيد بر اين مطلب كه ما نيازمند احياء حكمت موسيقي هستيم اظهار داشت: نياز ما حياتي است و بايد پاره گي هاي معرفتي را ترميم كنيم. شايد يكي از نمونه هاي خوب پيوست معرفت شناسي صفي الدين ارموي باشد كه در هنرهاي مختلف سرآمد بود. او در موسيقي و خوشنويسي شهره بود و در موسيقي دو كتاب تاليف كرد كه با نگاه عالمانه و خردمندانه اي اين آثار را تاليف كرد. او را بنيانگذار مكتب منتظميه ناميده اند و توانست به توصيف جديدي از موسيقي دست پيدا كند كه پيش از او به اين گونه نبوده است. تا جايي كه بسياري از افراد معتقدند تا وقتي كه رياضي و منطق را درك نكنيم نمي توانيم مباحث ارموي را درك كنيم. به عبارت ديگر ، پايه هاي منطق و رياضي ارموي محكم و استوار است و ارموي پيوند مستحكمي با حكمت داشت و اين چيزي است كه ما قصد داريم  در همايش ارموي بدان تاكيد كنيم.

دغدغه جدي ارموي اين بود كه شكوه و جلال موسيقي را نشان دهد و قصد داشت موسيقي را از انحصار قشر عوامانه و درباري نجات دهد و ارتباط مجددي ميان رياضيات و منطق را در موسيقي برقرار كند. ارموي ترميم گر پاره هاي معرفت شناختي است

دكتر نامور مطلق در پاسخ به اين پرسش كه براي ارموي احياء حكمت موسيقي تا چه اندازه ويژه بود گفت : او تمام آراء پيشينيان را مطالعه كرده بود و توانست نظريه جديدي ارائه دهد. نظريه ارموي به نوعي كليه نظرات تا آن زمان را احياء گري و اصلاح كرد. به همين دليل بعد از ارموي هر چيزي كه نوشته شد تحت تاثير ارموي بوده و اگر كسي مطلبي نوشت و به ارموي اشاره اي نكرده  كارش ناقص است. دغدغه جدي ارموي اين بود كه شكوه و جلال موسيقي را نشان دهد و قصد داشت موسيقي را از انحصار قشر عوامانه و درباري نجات دهد و ارتباط مجددي ميان رياضيات و منطق را در موسيقي برقرار كند. ارموي ترميم گر پاره هاي معرفت شناختي است.

دبير فرهنگستان هنر همايش بين المللي صفي الدين ارموي را در جهت شناخت بهتر صفي الدين و دوره ارموي دانست و گفت : ما قصد داريم تامل جدي داشته باشيم و بتوانيم بازنگري جدي در موسيقي انجام دهيم. ما با مطالعه شخصيت هايي مانند ارموي احساس مي كنيم كه گونه ديگري هم مي شود زندگي كرد. ما مجبور نيستيم كه تمام قواعد بازي مدرنيته را رعايت كنيم. ما قصد نداريم كه به دوره ارموي بازگرديم بلكه بازانديشي گونه هاي فكري و معرفتي به ما اين امكان را مي دهد كه ما از حصار مجبورات زمان حال خارج شويم. مدرنيته با ما چه كرد؟ مدرنيته در كنار خدماتش آسيب هايي نيز وارد كرد. شاخه هاي معرفتي را از يكديگر جدا كرد و افراد را در يكي از قالبها قرار داد و ضربه اي هولناك به انسان وارد كرد و سعي كرد انسان را تك شاخه اي كند. بحراني كه انسان امروز در آن زندگي مي كند و از آن در رنج است كه يكي ازنمونه هايش جدا كردن موسيقي از حكمت بود.

وي در پايان تاكيد كرد: ما نياز به حكمت و موسيقي داريم.

کد خبر 147861

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha