به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب درباره میرزا محمدخان غفاری نقاش معروف ایرانی دوران قاجار است. درباره کمالالملک فراوان گفتهاند و نوشتهاند و در تاثیر کارستان هنری او لب به ستایش گشودهاند و صحبتها کردهاند و حتی فیلمی آرمانگرا از زندگی او ساختهاند و هرچه بیشتر او را در هالهای از اسطوره فرو بردهاند. شاید بتوان گفت عواملی چون عمر طولانی، قریحه هنری توانگر و جوشان، پشتکار و ایمان و عشق به کار، زمانه پرتلاطم و پوست انداختن آن در گذر تحولات و دگرگونیها، حمایت و پشتیبانی نهادهای قدرت و بالاتر از همه شخصیت پخته، سخته و استوار او در اثرها و برآیندهای زندگی او بیتاثیر نبوده است.
شگفت آن که کمالالمک با این همه بلندپایگی بومی هرگز نتوانست به اندازه کمالالدین بهزاد یا استاد محمد سیاهقلم و یا رضا عباسی و نگارگران دیگر ایران در محور توجه هنرپژوهان جهان قرار گیرد و شاید دلیل آن هم در این باشد که نگارگران ایران با همه بلندپایگی بومیشان، هنرشان را به فرنگ صادر کردند، حال آنکه کمالالملک هنر خود را از فرنگ وارد کرد و در داخل دگرگونی اساسی در نگره زیباییشناسی ایرانیان پدید آورد و زیست مشترک هنر غربی - شرقی را به نمایش گذاشت و در این زیست مشترک کفه ترازو به نفع هنر غربی در نوسان بود.
فصل اول کتاب، شرح احوال کمالالمک است که درباره نیاکان، کودکی و حضورش در دربار ناصری است. در فصل دوم مطالبی مربوط به سفر او به فرنگستان درج شده است که شامل دو بخش مقدمات سفر و عزیمت به فرنگستان است. فصل سوم مربوط به زمان بازگشت میرزا محمد غفاری به ایران است. حضور در دربار مظفرالدین شاه، سفر به عتبات عالیات و حوادث مشروطه از موضوعاتی هستند که در این فصل کتاب مطرح میشوند.
فصل چهارم «تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه» نام دارد که در 5 بخش روایت میشود. این 5 بخش به ترتیب عبارتاند از: مقدمات کار، بودجه مدرسه، تشکیلات مدرسه، دیدار با رضاخان و در نهایت انحلال مدرسه. حضور کمالالملک در نیشابور هم در فصل پنجم کتاب روایت میشود. در فصل ششم هم کمالالملک در بوته نقد و نظر قرار میگیرد و منابع، تصاویر و نمایه کتاب در پی هم آمدهاند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از جمله اتفاقات ناگوار اقامت وی در در حسینآباد نیشابور، از دست دادن یکی از چشمهایش بود. در این مورد اقوال مختلف است، ولی ظاهرا گفتههای قاسم غنی که در چند سال آخر زندگی کمالالملک در کنار وی بود از وثاقت بیشتری برخوردار است. قاسم غنی مینویسد: در آن تابستان که در تقیآباد ( در سفر اول) توقف داشتم، حادثه چشم برای او پیدا شد که شرح آن را عرض میکنم... در آن سال سالار معتمد که عادتا منزل و باغش محیط دوستان و رفقای فراوان او بود از عمارات متعددی که در باغ داشت مهمان به او وارد شده بودند... از این جهت در باغ هم چادر زده بودند. مرحوم کمالالملک استراحت در چادر را انتخاب کرده بود.
آن روز قبل از طلوع آفتاب، در حالی که هنوز تاریک بود حرکت میکند بیرون برود پایش به بند چادر گیر کرده، افتاده و عینک شکسته و شیشه عینک به چشم فرو رفته، چشم را سوراخ کرده به طوری که چشم خالی میشود. اطبای محلی میروند و مسکن میدهند. دوباره اول شب، درد اشتداد مییابد....
این کتاب با 121 صفحه، شمارگان 3 هزار نسخه، قطع جیبی و قیمت 1450 تومان منتشر شده است.
نظر شما