به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان «اتاق» نوشته «اما دانا هیو» که به تازگی و به صوت همزمان با ترجمه علی قانع و محمد جوادی از سوی دو ناشر روانه بازار کتاب شده است، عصر روز دوشنبه 12 دی در سرای اهل قلم برگزار شد.
در این نشست که قرار بود با حضور دو مترجم و احسان عباسلو در مقام منتقد برگزار شود، به دلیل حضور نیافتن قانع و جوادی در این نشست تنها با سخنرانی احسان عباسلو برگزار شد.
عباسلو در این نشست با اشاره به حذفیات دو ترجمه نسبت به متن اصلی گفت: در کنار حذفیات از حیث ترجمه هم این دو متن با اشتباهاتی همراه است که امیدوارم لااقل با انتشار یک ترجمه سوم، این اشتباهات برطرف شود.
وی در ادامه با اشاره به لزوم کمّیسازی متن ترجمه برای ایجاد امکان نقد آن، گفت: وقتی منتقدی میخواهد فضای داستانی را نقد کند بدون توجه به اینکه مترجم یک داستان توانسته است به کمّیسازی متن خود برسد یا خیر، از عهده آن برنمیآید کما اینکه بدون این مساله ترجمه خوبی نیز حاصل نمیشود. به هر حال منتقد ترجمه را نقد میکند و نه متن اصلی روایت را و لذا اگر دو متن ترجمه شده از یک متن داشته باشیم که تفاوتهای ساختاری متعددی نسبت به هم داشته باشند، نقد آنها هیچ ارزشی ندارد.
دبیر سرای اهل قلم در ادامه با اشاره به ترجمه محمد جوادی گفت: در مقدمه این ترجمه دیدم که وی عنوان کرده است برای ترجمه این اثر با افرادی که به حوزه کودکان آشنایی داشتهاند مشورتهایی انجام داده است و سعی کرده برای رسیدن به زبان کودکان در متن از آنها بهره ببرد با این حال در کنار این موضوع ترجمه آقای جوادی از حیث آشنا شدن بودن وی با زندگی، مصاحبهها و نیز ذهن و زبان نویسنده به منظور خلق ویرایش و ترجمهای صحیح از متن دارای مشکلاتی است و متن از این حیث درست ترجمه نشده است.
عباسلو در ادامه با اشاره به اینکه برخی از متون برای ترجمه شدن زبانمحور هستند گفت: دانا هیو در رمان خود سعی زیادی کرده است که در فلسفه و زبان خود را به فضای اثری مانند آلیس در سرزمین عجایب نزدیک کند اما اصلا در این کار موفق نبوده است ولی همین تلاش و اینکه راوی این کتاب یک کودک 5 ساله است این متن را برای ترجمه به یکی از متون دشوار و در عین حال حساس مبدل کرده است.
وی در ادامه با اشاره به داستان این رمان و تاکید نویسنده بر خلق زبان راوی داستانش بر اساس زبان یکی از فرزندان خود اظهار کرد: زبان معیار دانا هیو برای نوشتن این رمان حسی بوده است. خود او در گفتگویی تاکید داشته که زبانی میانه را انتخاب کرده است ولی به نظر میرسد در کنار این زبان سعی زیادی کرده تا با استفاده از نشان دادن المانهایی از دیگر آثار پرفروش جهان مانند شازده کوچولو،آلیس در سرزمین عجایب و حتی معمای گاسپر هاوزر متن خود را خواندنیتر کند.
وی ادامه داد: دانا هیو با هوشمندی فراوان حتی در ابتدای کتاب خود شعری را نقل میکند که مخاطب اصلی آن کودکان هستند و پیش از هر چیز به خواننده یک پیشزمینه حسی را برای ورود به کتاب میدهد و در عین حال با کمی دقت میتوان آن را نمادی از تضاد شخصیتی دانست که خواننده کتاب میان مادر و فرزند حاضر در داستان کشف خواهد کرد.
عباسلو در ادامه با اشاره به دلایل اقبال رمان اتاق در غرب گفت: دو نکته را میتوان در اقبال به اتاق مد نظر داشت. نخست اینکه مردم غرب اصولا انسانهایی هستند که به شدت به دنبال کردن حوادث علاقه دارند و شاید وقوع حادثه مرد اتریشی که دختر خود را سالها در خانه حبس کرده بود و شباهت قصه این کتاب با آن در اقبال به آن بیتاثیر نبوده است از سوی دیگر دانا هیو در غرب نویسندهای است که گرایشات خاصی را در متنهای داستانی خود روایت میکند و به نظرم مانور روی این داستان او که تنها اثر داستانی اخلاقی وی نیز به شمار میرود نیز به همین دلیل است.
عباسلو ادامه داد: در تحلیل شخصیت راوی داستان این کتاب نیز میتوان به نکات قابل توجی برخورد. جک با وجود اینکه 5ساله است اما بسیای از مفاهیمی که بزرگتر از سن او را نشان میدهند میشناسد. او شاهکارهای نقاشی غرب را میشناسد، میتواند تا چند میلیون بشمارد و حتی متن بسیاری از ترانههای غربی را حفظ است. جامعه برای وی و مادرش یک جامعه دو نفره است و این دو نفره بودن یکی از بزرگترین مفاهیم فلسفی است که دانا هیو در بخش دوم رمانش سعی در ارائه آن دارد.
وی افزود: نیک پیر به عنوان شخصیت منفی این کتاب نیز در آثار مکتوب برجای مانده از عهد عتیق معادل کلمه شیطان به کار رفته است که حضور آن در این کتاب به نظرم نشانه هوشمندی نویسنده است.
عباسلو همچنین با شاره به نسبت دادن صفات انسانی به اشیاء در این رمان گفت: این کار در زبان فارسی معادل صنعت ادبی تشخیص به کار گرفته میشود که به نظرم علی قانع در ترجمه خود نتوانسته این مساله را به روشی نمایش دهد اما جوادی از پس آن بر آمده است.
عباسلو در پایان تاکید کرد: اتاق با همه جذابیتهای خود از نیمه دوم به ویژه از زمانی که وارد بیان دیدگاههای فلسفی نویسنده میشود به شدت افت میکند. دیگر نمیشود حس کرد که راوی در آن در حال صحبت کردن است و تنها به نظر میرسد که نویسنده در حال بیان دیگاههای خودش است و داستان به حال خود رها شده است.
نظر شما