خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: 21 در 14 سانتی متر، سیاه سیاه با چند خط قرمز که قطع خشتی کتاب را افقی رد میکند با نام و طرح یک موتور سیکلت. این ورودی نخستین اثر داستانی حامد محمدی است؛ نویسنده جوانی که نگارش فیلمنامه تحسین شده «طلا و مس» را در کارنامه خود دارد و به گفته خودش برای دور شدن از فضای فیلمنامهنویسی قدم در وادی داستاننویسی گذاشته و در همین ابتدا با دستمایه کردن مرگ برای خلق فضاهای داستانی سعی کرده خودی نشان دهد.
حامد محمدی باز هم بنا بر گفته خود در داستانهای این مجموعه تلاش داشته تا مرگ را به عنوان یک موقعیت داستانی شیرین جلوه دهد، اما آنچه او از آن به شیرینی یاد میکند یا با خام دستی وی در داستاننویسی در متن ننشته و یا معنی دیگری جدای از آنچه از داستان میتوان فهمید را در خود دارد و یا اینکه اساساً آرزویی بوده که بر نویسندگان جوان صد البته عیب نیست!
نویسنده در این 9 داستان تمام آنچه را که میتواند داستانی با مضمون مرگ را به اثری دربرگیرنده از سوی مخاطب مبدل کند در درون خود جمع کرده است، اما در نهایت آنچه منتشر شده و در اختیار ماست، یک گام بلند تا داستان شدن به معنی عام کلمه فاصله دارد.
ورود مخاطب به کتاب محمدی با ظاهری سیاه رخ میدهد. قطع کتاب را هم حتی میتوان مقیاسی کوچک از قبر دانست و این شروع شیرین و مهیجی برای ورورد به یک مجموعه داستان است.
مرگ به عنوان عنصر داستانی اصلی از همان نخستین روایت و از سطور ابتدایی خودش را به مخاطب نمایش میدهد و دائم برای او سرک میکشد؛ گویی مانند آرشههای ویولون بر ذهن او در حال رفت و آمدی دائمی است. این مفهوم در روایت داستانی محمدی گاهی در شکل دخترکی که تنها واسطه ارتباط با دایی مفقودالاثرش به اعتبار رویا و خواب است، خود را نمایش میدهد و با پیدا شدن جسد دایی به واسطه رویایی که دختر جوان میبیند در کنار مابقی فلشبکهای داستانی، خود را به بطن قصه میکشد و در نهایت نیز حضور خود را با مرگ مادری که از شوق وصال فرزند شهید خود، بی تاب شده و با شنیدن خبر کشف جسد میمیرد، تثبیت میکند.
مرگ اما از نگاه نویسنده گاهی نیز به شکل جوانک چشم چرانی که تصادف رانندگی اجلش را پیش چشمش میآورد، رخ مینماید و گاهی نیز با تصویرسازی رویاهای مادری که هنگام زایمان فوت میکند. ولی تمام این فضاها با ساختاری کلیشهای از سوی نویسنده طرح میشود. ساختاری که در خوانش اول به نظر میرسد ایدهای بوده که برای تبدیل شدن به یک داستان نوشته شده است و او نیز انگار دیگر حوصلهای برای پرورش آن نداشته است.
محمدی، طرح داستانی عمدتاً زیبا و نابی برای روایت در این مجموعه دارد. طرحهایی که شاید حاصل نگاه دراماتیک او به خلق موقعیتهای تراژیک انسانی در مقام فیلمنامهنویس دارد. شخصیتهای داستانی وی نیز یله و سر به هوا نیستند. این افراد لااقل به صورت فردی، صحیح و منطقی ساخته شدهاند و شخصیت خود را به درستی در طول داستان پیدا میکنند. مثل همه انسانها در داستان، اعمالی به شدت انسانی از آنها سر میزند و البته گاهی نیز با یکدیگر مکالمات فلسفی دارند و این یعنی حضور حداکثری انسانی در فضای ذهنی نویسنده و طرح داستانی او.
اما محمدی درست به مانند یک نویسنده تازهکار و ناشی تمام این ابزارهای داستانساز ناب را هنگام حصول نتیجه نهایی رها میکند و درست در همین موقعیت است که مخاطب حس میکند همه فضاسازیهایی که داستان برای وی تدارک دیده است، به نوعی سراب است. او در انتهای داستان و پایان بندی و فرود قصه هیچ منطقی مشاهده نمیکند. روایت به سادهترین، کلیشهایترین و غیرملموسترین شکل ممکن به پایان میرسد؛ حتی همین مساله است که به مجموعه نوشتاری محمدی آسیب میزند.
«شش و سی و دو دقیقه میدان تجریش» را در واقع باید مجموعهای از ایدههای داستانی محمدی بدانیم که از سر بیحوصلگی نویسنده نتوانسته به یک داستان حتی در تعاریف غیرکلاسیک مبدل شود. شاید نویسنده با خواندن این سطور مدعی باشد که خواننده در فضای پایانی و گاه حتی در فضای درونی قصهها باید خود به استنتاجی منطقی درباره قصه و محتوای آن برسد، اما به اعتقاد نگارنده، نگاهی به داستانهای این مجموعه نشان میدهد که محمدی کمی بیش از حد از مخاطب خود انتظار داشته است و نمیتوان فعالیت نصفه و نیمهاش را در شکلدهی به داستانها به امید انتظار فهم مخاطب با دیده اغماض نگاه کرد.
در واقع داستانهای او نه تنها جایی برای استنتاج ندارد که بیشتر فضایی برای کشف و شهود است. این قصهها را گاه نمیتوان با نام قصه خواند و تنها باید با عنوان طرح داستانی از آنها یاد کرد.
با این وجود نگاه محمدی به خلق موقعیت داستانی و نیز موقعیتهای انسانی در این کتاب قابل تحسین است. او به اصطلاح از ماست کره گرفته است و بدیهیترین موقعیتهای انسانی را به شرایط مبدل شدن به یک موقعیت درام و گاه تراژیک تغییر داده است. انسانهای داستانی او عادی هستند. از جنس انسانیهایی که میشود در هر گوشه از شهر یافت و از همین منظر میتوان کار محمدی را در جانبخشی دوباره به این افراد ستود.
«شش و سی و دو دقیقه میدان تجریش» در مقام یک تجربه داستانی اثر قابل قبولی نیست، اما تورق این داستانها بدون شک هر خواننده سختگیر و مشکلپسندی را نیز به لحاظ مضمون به تامل وا میدارد و شاید همین تلنگرها هدف غایی نویسنده بوده و نه هیچ چیز دیگر.
---------------------
حمید نورشمسی
نظر شما