"منطقه اشغال شده " اثر "والدمن" درروز اول جشنواره بيست وسوم تئاترفجر، تحت عنوان كارمشترك ايران و آلمان و با بازي "پانته آ بهرام"، "مهشاد مخبري"، "سيما تيرانداز"، "بنفشه نجاتي"، "زهره آقالو" و"سارا ريحاني"، و طراحي صحنه والدمن و نرمين نظمي درتالار وحدت اجرا شد.
اين نمايش به شيوه كاملا كارگاهي - تجربي و براساس يك ايده واحد كه ازسوي كارگردان، براي شكل گيري موقعيت پيشنهاد داده شده، شكل گرفته است. بازيگران به عنوان ابزاري كارآمد و پويا درخدمت خلق يك موقعيت بسته يا محتوايي قابل تعمق بوده اند.
ايده اصلي براساس به كارگيري "چادرهاي كمپ" شكل مي گيرد واين ايده قبلا با ديوارو پنجره، به بسته بودن دنياي آدم ها وعدم ارتباط آنها خلاصه مي شده است. والدمن ازاين تصوير و كاربرد چادرهاي كمپ به تفكرايزوله شده آدمها دريك دنياي ناشناخته - بي زمان ومكان - پرتاب مي شود، ناكجايي كه درهركجا قابل فهم و درك است. اوبا از بين بردن مرزهاي جغرافيايي و درهم آميزي چند زبان بيگانه به موقعيتي درخور تعمق مي رسد. والدمن يك زن آلماني است كه براي آموزش بازيگري به ايران مي آيد، بي آنكه اطلاع قبلي اي از اين سرزمين كهن و پررمزوراز داشته باشد. آنچه بايد دراين صحنه با موقعيت مشترك خلق شود، بايد به زبان انگليسي،آلماني و بازيگران ايراني آن باشد. اصلا هم مهم نيست كه بازيگران به چه زباني سخن مي گويند، مهم بيان يك كل واحد براي متاثر شدن تماشاچي از احوالات دنياي پيرامون اوست. والدمن و گروهش موفق مي شوند كه مرحله به مرحله با بهره گيري ازتكنيك هاي متفاوت و متنوع به تاثير گذاري مطلوبي در اجرا برسند. براي آنكه قابليت بالاي اجرايي و نفوذ پذيري انرژي فوق العاده در آن ناخواسته هر تماشاگري را متوجه فضاي شهودي آن مي كند كه بايد حال و هواي عارفانه اش دامنگير همه شود. والدمن در اين منطقه اشغال شده از خدايي حرف مي زند كه همه درزرق و برق دنياي تكنولوژيك فراموشش كرده اند.
اين زن آلماني با گرايش هاي عرفاني به كشفي بزرگ ومنحصر به فرد ازدنياي تحت اشغال تفكرات نوين ويرانگر مي رسد. او ثابت مي كند كه انسان همه آنچه را كه بايد داشته باشد، از دست داده و به جاي آن چيزهايي را دراختياردارد كه هيچگونه كاربرد خلاقانه اي ندارند.
يكي شدن با مولانا:
والدمن درآغاز قرن بيست ويكم، با مولانا همداستان مي شود. اوهم دراين صحنه كاملا مدرن و آميخته با تكنولوژي پيشرفته دم از سماعي مي زند كه مولانا درخلوت خود به مكاشفه آن پرداخته است . حالا هر دو از خدايي مي گويند كه بازگشت همه به سوي اوست. دنيايي كه جز ننگ و نيرنگ عايدي ديگري ندارد، و اگر انسان هيچ شود آن وقت به جايي مي رسد كه دركش از دايره واژگان بيرون است. چنانچه "پانته آ بهرام" در پايان با باز كردن در خيمه اش ازهمه مي خواهد كه پا به دنياي ناشناخته او بگذارند كه به اندازه همه آنها جا وجود دارد. البته كسي اين دعوت را نمي پذيرد و شايد اين برخورد بهترين ميزانسن براي بيان تفكر والدمن باشد كه به نوعي به عدم ارتباط و غيرهمسو شدن آدمها دلالت دارد.
"والدمن" همانقدر برايش محتواي اجراهايش اهميت دارد كه ساختار آنها. او براي آنكه بتواند تفكر ازلي خود را همسو با جريانات روزمره كند، از ابزار و وسايل امروزي بهره كافي را مي برد. مثلا خيمه هاي كمپ، بهترين گزينه براي طراحي ميزانسن هاي اجرا بوده است. پس ازآن استفاده ازويديو پروجكشن نيز بهترين وسيله براي بيان يك اجراي غير رئاليستي است. بايد تماشاگر از طريق پرده ويديو شاهد تصاويري از نقاط مختلف سرزمينش باشد. او درنمايي ديگر، چند مرد را مي بيند كه درتاريكي شب و سرما كنار آتشي فروزان داخل پيت حلبي گرد آمده اند. آنگاه صداي زني درباره صورت هاي مختلف انساني شنيده مي شود كه همه در تاريكي گم شده اند. شايد آن نور آتشي است كه يكبار ديگر با هاشورهايي كمرنگ و پررنگ، براي دقايقي كوتاه مختصري از صورت آدمها رانمايان مي سازد. شايد هم هيچگاه اين صورت ها بيانگر آن صورت حقيقي نشود.
"والدمن" به حركت و هم آوايي آن با موسيقي واستفاده از ضرباهنگ هاي ريتميك و متنوع، بهاي زيادي مي دهد و براي آنكه به بافتي ضد نمايشي و ضد داستان برسد، آن وقت همه چيز را در لفافه تصوير مي پيچاند تا خوراكي لذيذتر دراختيارش بگذارد كه ديگر دغدغه فهم كلام و معناي آن را نداشته باشد.
در"منطقه اشغال شده"، تصاوير ريزريز كنار هم قرار مي گيرند و بدن بازيگران به بياني واحد و موزون مي رسند تا به تصاوير تنوع و رتيم چشم انداز ببخشند. اما آنچه "والدمن" در اين نمايش مي نماياند، با بهره گيري از چند رسانه متفاوت - شعر و ادبيات ، ويديو و فيلم ، سماع دراويش ، موسيقي ، نقاشي و مجمسه سازي و تئاتر است.
"والدمن" به اجراي "پرفورمنس آرت" با هوشمندي و سعه صدر براي پذيرش يك مفهوم تقريبا" فنا شده نزديك مي شود و لحظه به لحظه تماشاگرش را غرق آن معناي ظريف و حسي مي كند، بنابراين همه چيز درخدمت القاي يك حس شهودي قرار مي گيرد تا ذهن تماشاچي معطوف به دنياي درونش شود و شايد در پس تاريكي، روشنايي را يافت كند. شايد...
"رضا آشفته"
نظر شما