به گزارش خبرنگار مهر، هنوز صدای بال زدن کبوتران حرمت در گوشم هست، هنوز لحظه شادی و اشک وصال را به خاطر دارم، وقتی بعد از مدتها بوی عطر حرمت را از چند کیلومتری حس کردم، دل توی دلم نبود.
هر لحظه تپش قلبم تند و تند تر می زد، گویا از شوق دیدار و وصالت بود آقاجان، به حرم طلاییت نزدیک تر می شدم...
راننده تاکسی علت حال ملتهبم را جویا شد، فاصله کمی تا حرم مانده بود، خیره به گنبد زرد و طلاییت زمزمه می کردم "یا امام رضا(ع) یا ضامن آهو"، عطر حرم در جای جای و گوشه و کنار شهر به مشام می رسید... اشک در چشمانم حلقه زده بود اما نمی دانم چرا بغضم نمی ترکید...
راننده مجدد سئوالش را تکرار کرد و جوابی از من نشنید، به راه خود ادامه داد، چند لحظه بعد با جمله "خانم ایستگاه حرم است" به خود آمدم. به پابوس آقا امام رضا(ع) آمدم، از ماشین که پیاده شدم قدمهایم را تند کردم، تند و تند تر... هرکسی می خواست از دیگری سبقت بگیرد، به رواق ورودی رسیدم.
همه با هم زمزمه می کردند "السلام علیک یا امام رضا(ع)"
به دروازه طلا رسیدم، بی اختیار اشکهایم سرازیر شد، ضربان قلب امانم را بریده بود اما آرامش خاصی تمام وجودم را فرا گرفته بود...
آقا جان؛ امروز پیر و جوان، مرد و زن، عرب و عجم همه به پابوس تو آمده اند با یک کوله بار از درد و اندوه و اشک... آقا جان؛ می دانم کسی را دست خالی رد نمی کنی، رحمتت بارها شامل حالم شده است...
نزدیک اذان مغرب است، خادمان حرمت فرشها را در حیاط پهن می کنند، گوشه ای از حیاط می نشینم، به تمامی رواق ها و صحنهای حرم می نگرم، عظمتت مثال زدنی است.
یا امام رضا(ع)؛ پسرکی را که با صندلی چرخدار - تنها همدمش - به پابوس تو آمده است دریاب... یا ضامن آهو؛ به مادری که ناله می زند و اشک می ریزد تا فرزندش را شفا دهی، نیم نگاهی بیانداز... آقاجان؛ میلیون ها عاشق از دور و نزدیک به عشق دیدار تو آمدند، دست رد بر سینه شان نزن.
امروز روز شهادت توست، عاشقانت سیاه بر تن کرده اند و زنجیر می زنند، بوی اسپند همه جا را پر کرده است، همه داغدار شهادتت هستند.
هر لحظه بر تعداد دسته های عزاداری افزوده می شود... بر تمامی زبانها "یا امام رضا(ع)" جاری است. حتی کودک سه ساله ای که شاید هنوز معنی این کلمات را نداند، بارها بلند فریاد می کشد: "یا امام رضا(ع)"
امروز روز شهادتت است و تمامی مسلمانان داغدار...
------------------------------
مهشید رضایی نوری
نظر شما