به گزارش خبرنگار مهر، پایتخت معنوی سرزمین ولایی اسلام، همراه اقیانوسی از اشک و درد، قصیده بلند حادثه غربت را تلخ تلخ به کام خواهد ریخت.
هر لحظه، هزاران ستاره سوزنده از آسمان تنهایی مردمان توس، به نقش انگشتری امام رافت افتاده بر خاک، بوسه می زنند."ماشاءالله لا حول ولا قوة الا با الله" ومرثیه می سرایند.
امشب اگر مشهد باشی، چشمانت رنگهای سرد را تجربه می کندو در زخمهایت ویران می شوی. حرفهایت بوی نجیب غم می گیرد و تو شمیم گلهای رنج را به چشمه اندوه می کشانی.
خدایا!در این ابهام لحظه های غربت، کجا برسانیم زورق بی سرنشینمان راکه فاجعه در راه است."سزد که بر سر خورشید سایه اندازیم/کنون که سایه شمس الشموس بر سر ما نیست"
بر بال ابر و ابریشم
سرشار از زمزمه هایی زائرانه ام. چهار خانه سبز کاشی ها احاطه ام می کند.میان انبوه عاشقان امام مهربانی گم می شوم.
هیئتهای مذهبی، کربلاییهای مقیم مشهد، با ردایی از ولایت علی بر صحرای دلتنگی امروز مشهد؛ پیک نامور حسینند و نفسهای تبدارشان را به حریم رضوی می رسانند.
هیئت مذهبی نجفی های مقیم شهر بهشت، شروه هایشان را غمدار و اشکبار به امام رئوف هدیه می کنند و سر بر زانوی باد، می گریند.
مشهد میزبان هزاران هیات از آذربایجانیها گرفته تا کاشمریها و سبزواریها و تهرانی هاست.دل ایلیاتی هر کدام از این عاشقان دیندار، به وسعت دریا اسیر رنج و آه و حرمان است.
هیئتهای مذهبی دانش آموزان و نونهالان که می رسند، دل زائران و مجاوران به سبزترین سمت درخت کوچ می کند و جوان ترین جواد شهید، از قربانگاه صداقت رخ می نمایاند.
پیشواز نماز و نیاز
حالا به گاه بافه های بارانی اذان، تمام پرنده های مهاجر از راه می رسند. میزبان چه مهربان، فریادرس ترس و تنهایی است. جمعیتی جاودانه به نمازی یکپارچه، جماعتی نورسته از نیاز و نیایشند.
پیر و جوان، زن و مرد، در ظهر شهادت عشق به صف نمازی نورانی تکبیره الحرام می گویند و به سجده منبع سیال خدا دل استوار می سازند.
بعد سرشار از معنویت سر بر می گردانند و چند صد باره به دنیای حلم و رافت و احسان سلام می فرستند.
باستانی ترین نذرها
نوبت به میزبانی مجاوران آقا می رسد در این واپسین ظهر گاه روز شهادت فرزند زهرا(س). دیگهای شله قلمکار از راه می رسند و صاحبانشان با افتخار نذری هایشان را به میهمانان رضا تعارف می کنند.
یکی چای به کام تشنگان هدیه می کند یکی پلو و دیگری به اندازه وسعش ماکارونی. نعمت فراوان و پروانه 10 میلیونی زائران گرداگرد شمع شب افروز دلهای خسته.
صبح و ظهر و شامگاه این روز غم افزا، هر کس از راه برسد میهمان عصاره خوبیهاست. عزیزو گرامی.
مجید فلاحی که دیگ شله قلمکارش را نذر نهار سینه زنان کانون مهر و عاطفه ساخته است می گوید: این توفیق الهی است.از حضرت می خواهم کم مرا به کرم خود پذیرا باشد و اجازه بدهد تا عمر دارم خادم حریمش باشم.
او می افزاید: و این که کمکم کند هر جای مشهد که هستم خادمیت کنم و نیتم را به آب بهشتی سقاخانه اش زلال کند.
چشمهایم می بارند
مشهد؛ چادری مشکین بر سر کشیده است و آسمان، چینی دلتنگی اش را بند می زند.ایران آمده تا زنجیر زنان و طبل کوبان،خاطرات زنده رود را به ماه بسپارد.
حالاواژه های ملتهب،متولد می شوند.اشک،ماتم،عزا،فراق،تنهایی وهراس پروانه از باد. ذاکرین اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از راه می رسند و رواق امام خمینی شامگاه بلندخداحافظی با تمامی پناه بی پناهان ،"ابوالحسن"است.
آیینه های حرم مرا تکثیر می کنندوعطر هستی در کلام وحی به جانهای خسته روح نوازی دارد. در این شام غریبان، قرآن اطمینان بخش التهاب زائران و مجاوران است.
معصومه رضایی زائر اصفهانی با پهنایی از اشک بر صورت،می گوید:دلم به اندازه تمام دنیا گرفته است.کاش زهر آن انگور وحشی به کام من می ریخت نه این رضای مظلوم.
بعد نجیب وسر به زیر، دست بر سینه می ساید و زیارتنامه به کام تشنه می ریزد.دختری دست بر شانه های صبور مادر ایستاده و نجوایی عاشقانه با امامش دارد.او را به جان جوادش قسم می دهد ومناجات می کند.
محمد مراد ناصری دست بر پنجره فولاد،سوگ رفتن آقایش را مرثیه می خواند.
من در برزخ رفتن و ماندن،چشمهای بارانی زائران را به نگاه ناتمامم گره می زنم.کجا بروم که این خلوتگه انس،بی دریغ در نهضت فصل ها و فاصله ها،مرا به ستاره های کریم می رساند.به پناه پنجره.به ارتفاع بلند نگاه هشتم.
فواره فریاد
کاروان خدام بارگاه رضوی از محل سازمان مرکزی آستان قدس رضوی به سمت حرم مطهر رضوی روانند.باید که خاک ،خود را برهنه کند.دیگر از گل و گهواره و گندم خبری نیست،که سخن از پر پر شدن گلی بهشتی وحدیث زنجمویه فرشتگان بارگاه احدیت است.
هزار شمایل غمگین در دو سوی گذرگاه خدمت گزاران بارگاه ملکوتی ضامن آهو،شبروان عشق را پاس می دارند.
حریم حوصله هم خروش روشن اشک است.آسمان تیره و تنها دیوار به دیوارشب ،غمناک می گرید.
این آیین هر ساله شامگاه شهادت است.مردمان خطه خراسان، خوب می دانند خورشیدشان بر سریری از ستاره و سکوت به آسمانها پیوسته است.
دل عزاداران فواره فریاد می شود.آه و واویلا سر می هند.هرگز مباد سبط محمد(ص) فرزند نجمه که تکتم نیز خواندنش این گونه مظلومانه شهادت را نوش کند که از 203 قمری ما دردمند عروج عاشقانه اش سخت گریسته ایم.
براستی مسجد رسول الله فتاوای آن رضای بیست ساله را به حلم و رافت و احسان از یاد نخواهد برد.پیشوایی که هیچ نیازمندی را مایوس از خویش باز نمی گرداند.
ای دستهای نوازشت مدام،ای پهنای عظیم بودن،ای ادراک زمان،بنگر که چگونه همیشگی شامهای ترسمان در آغوش عطوفت تو روز روشن است.
بگذار به احترام دولت رویش تو قد راست کنیم.دست بر سینه بنشانیم و یکصدا با ایران،کلمات مطهر "السلام علی الامام الرئوف"را غزل غزل نوش کنیم.
جزیره های باور من خیز گاه موجهای نمی دانم هاست.عزیز جانهای خسته!به برکتی الهی دستهایمان را به ملکوت بنشان.
این جا مشهد دلهاست.به هر سو که نظر کنی نفس کبوترانه مجاور و زائر،نشان شکفتن دارد.هر که حتی با اندوهی پریش از هر کجای هستی قدم در سرسرای قدسی اش بگذارد،دلارام و استوارریشه در الفت پروردگارگره از کارش گشوده می بیند.
این جا مشهد است. این جا همیشه آخر شعرت آب می شود.
نظر شما