جریان بیداری اسلامی، محصول مجاهدت زنان و مردانی بوده است که مصلحانه پرچم پایداری اسلامی را به دوش کشیدند.
در واقع شناخت این راد مردان، شناخت ریشه ها و اصول مهمترین جریان جهانی هزاره سوم، یعنی جریان مقاومت و بیداری اسلامی است که امید آن وجود دارد در آینده نه چندان دوری، به احیای تمدن عظیم اسلامی منجر شود.
امروز و در آستانه سالگرد شهادت سید عباس موسوی از رهبران و شهدای مقاومت اسلامی لبنان مروری بر زندگی و اندیشه های وی خواهیم داشت.
سیدعباس موسوی در سال 1952 (1331ش. ) در شهرک نبی شیت از توابع بعلبک لبنان به دنیا آمد. پدرش از متخصصین معماری بود. .وی در سال1966م. در شهر صور با امام موسی صدر آشنا شد و به خواست او به حوزه علمیه صور که مؤسس آن امام موسی صدر بود رفت. نهضت توسعه و محرومیت زدایی در مناطق محروم شیعهنشین از زمان آمدن امام موسی صدربه لبنان آغاز شد. گسترش آگاهیهای سیاسی و فرهنگی و طرح خواستههای اصولی مردم از آن برهه آغاز شد. امام موسی صدر به عنوان رهبر طایفه شیعه از دولت لبنان خواست برای بهبود اوضاع مناطق شیعهنشین اقدام کند.
موسوی در سال 1967 م برای پیگیری تحصیلات علوم دینی به حوزه علمیه نجف رفت و نزد اساتید بزرگ آن حوزه به تحصیل در رشتههای علوم اسلامی پرداخت. وی از محضر آیت الله سید ابوالقاسم خویی و آیت الله شهید سید محمد باقر صدر فیض برد و با او روابط نزدیک فکری و سیاسی برقرار کرد. سید عباس در این باره میگوید:"شهید صدر پرده از اسلامی عظیم و اندیشهای آرمانی برافکند. اسلام را به عنوان فکری جهانشمول مطرح کرد؛ اندیشهای که میتواند مسائل زندگی بشری را در تمام ابعادش دربرگیرد."
وی در نجف تمام وقت خود را صرف تحصیل علوم دینی و فقاهت کرد. سید در همین ایام ازدواج نمود، و این بار به همراه همسرش به نجف رفت. او با مشاهده ظلم صدام بر مردم عراق در مقابل حکومت حاکم به فعالیت سیاسی پرداخت. در سال 1979م که همزمان با پیروزی انقلاب 1357ش ایران بود ، تحت مراقبت ویژه صدام قرار گرفت. و چندی بعد به علت فشارهای مداوم عراق در حالی که جانش در معرض خطر بود به توصیه سید محمد باقر صدر و سپس به اجبار دولت عراق به لبنان بازگشت. در همین سال، حوزه علمیه بعلبک را تأسیس کرد. سپس به همراه همسرش حوزه الزهرا را جهت آموزشهای اسلامی برای بانوان به راه انداخت.
تقریبا همزمان با تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران توسط امام خمینی(ره) و در پی حمله اسرائیل به جنوب لبنان و اشغال وطنش، او با همفکری جمعی از روحانیون شیعه و تعدادی از شاگردان خود با جدا شدن از جنبش امل که آن روزها پس از ربوده شدن امام موسی صدر و شهادت مصطفی چمران وارد جنگ داخلی با مقاومت فلسطین شده بود ، اقدام به تشکیل حزب الله لبنان کرد. وی در سال 1370 خود دبیر کلی این حزب را بر عهده گرفت.
بعد از ترور شیخ راغب حرب، سیدعباس برای سخنرانی به کنار مزار ایشان می رود دستش را روی قبر او می گذارد و به احمد، پسر شهید شیخ راغب حرب نگاه می کند و می گوید: "وصیتی داری که بخواهی برای پدرت برسانی؟"
سپس به نزد شیخ عبدالکریم، اسیر آزاده شده از زندان اسرائیلی و نزد مادرش می رود و دعایشان می کند. محافظان سیدعباس، متوجه هلیکوپترهای جنگی اسرائیلی میشوند که حالت عادی نداشتند. این را، به سید می گویند. سید، می گوید: "مگر ترسیده اید؟" محافظ ها به شوخی میگویند: "اگر شما از جان خودتان نمیترسید، ما زن و بچه داریم."سید، خم می شود، سنگی را از زمین برمیدارد و به دست پسر پنج ساله اش حسین میدهد و میگوید: "با این سنگ، آن هلیکوپترها را بزن."
بعد، سید به طرف بیروت حرکت می کند. همسرش ام یاسر و پسرش حسین نیز همراهش بودند. همسر سید، همیشه با او بود. چون سید به او گفته بود که من، شهید خواهم شد.به منطقه ای به نام تفاحتا می رسند. چند فروند هلیکوپتر، از پشت کوه بیرون می آیند و ماشین سید را موشک باران میکنند. با یک موشک شش هزار درجه، ماشین سید را میزنند که مطمئن باشند، کسی در آن زنده نمی ماند. دو محافظی که کنار سید نشسته بودند، فقط قسمتی از بدنشان میسوزد. اما شهید نمیشوند. چون سید قبلا به آنها گفته بود: "کسی از همراهان من، به سبب من شهید نمی شود."آن دو محافظ، بعدها خوب میشوند و چهلم شهادت سید را هم می بینند. اما سید عباس موسوی به همراه همسر و فرزندش در16 فوریه 1993به شهادت میرسد.
خون به ناحق ریخته ی این شهید بزرگوار و همراهان مظلومش مبارزه حق طلبانه مردم لبنان و فلسطین را بر ضد اشغالگران صهیونیست جدی تر و عمیق ترساخت. این سید عالیقدر که علم را با عمل و گفتار را با صدق وفداکاری را با درایت توأم کرده بود در راه هدف الهی و مقدس خود که دفاع از اسلام و مقابله با ظلم و تجاوز بوده به شهادت رسید و به سعادت ابدی نائل آمد و راه او بوسیله یاران و هم سنگرانش و ملت مسلمان و مظلوم لبنان و فلسطین ادامه یافت.
در حقیقت حزبالله و در مرحله گذشته جنبش امل دو تلاش را ملاک عمل خود قرار داده بودند. یکی تلاش برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان و دیگری توسعه مناطق محروم لبنان، اما پیکار سیاسی به پشتکار و پیگیری نیاز دارد. هیچ کس منکر این نیست که حزبالله در شرایطی خاص بر پا شد. حزبالله یک پدیده بسیار مهم در تاریخ اعراب و مسلمانان است. همه احزاب و سازمانهای سیاسی که در جهان عرب برپا شدند، عوامل نفوذی و سرویسهای امنیتی اسرائیل در آنها رخنه کرده بودند. به استثنای حزبالله! سرویسهای امنیتی حتی در احزاب کمونیست عربی نیز رخنه کرده بودند.
حزبالله با رهبری سید عباس موسوی همه تلاش خود را روی مبارزه با دشمن صهیونیستی متمرکز کرد و از ابتدای شکلگیری اعلام کرد که ما یک دشمن داریم و همه توان و توجه خود را به سوی این دشمن متمرکز خواهیم کرد. وظیفه داریم در حد امکان با قدرتهای سیاسی لبنان متحد شویم. یا دستکم آن دسته از قدرتهایی که علاقمند به اتحاد و ائتلاف با حزبالله نیستند را بیطرف کنیم. سیدحسن نصرالله این راهکار را همچنان ادامه میدهد.
حزبالله در سال 2000 با این عملکرد و با این مدیریت، سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان را آزاد کرد. این آزادسازی چشمگیر، افکار عمومی جهان را تحت تأثیر قرار داد، همه سران و پادشاهان کشورهای عربی این آزادسازی را تحسین بر انگیز دانسته و آن را ستودند. برخی سران عرب پس از آزادسازی جنوب به لبنان آمدند و این دستاورد حزبالله را تبریک گفتند. پس از شکلگیری قدرت سیاسی و توان نظامی حزبالله و دستاوردهایی که در صحنه لبنان در پی داشت، باعث شد که دولتمردان لبنانی از حزبالله حرف شنوی داشته باشند. حزبالله اکنون این توان را یافته است تا مطالبات خود را برای اجرای برنامههای توسعه در مناطق شیعهنشین جامه عمل بپوشاند.
نظر شما