به گزارش خبرنگار مهر، گلی از باغ کوثر صفایی از گلشن آفریده است و در سپیده صبح چهرهای حق نما و جلوهای از نور قرآن با لطف بی منتهای الهی بر ذره ای از مکان قدم برداشته است و آیا می توان گفت چه جرعه ای باید نوشید تا بتوانی حس خیل مشتاقان را از وجود نگینی چون دخترموسی بن جعفر(س) دریابی. به راستی اوست گوهری یکتا. وجودش تلالو حضرت زهرا(س) و صفایش بر عرش مستولی است.
ملیکه بهشت به شهری که جنت نام نهادند، وارد می شود و برای آن اهل و دیار سفینه ای از مهر می ماند، آری اوست ساحل عشق. ای ماه منیر شادان از ورودت و مسرور از حضورت چرا که با آمدنت غم در سیاهی فرو نهاده ای و حریمت جان انسان را چنان افسون کند که حتی خیالی سرد می خواند وجودت را که گرمایت دل افسرده را بر حسرت دیدار می جوید.
در اول ذی القعده سال 173 هجری قمری در شهرمدینه نوزادی متولد شد که چشمان خسته پر انتظار مادر را با آمدنش روشن و نورانی ساخت چرا که بعد از امام رضا(ع) 25 سال طول کشید که این دردانه الهی در آغوش مادر پاکدامنی همچون نجمه خاتون قرار گرفت. خداوند فرزندی نیکو به امام موسی کاظم (ع) عطا فرمود.
علاقه وافر امام به حضرت معصومه باعث شده بود که معارف اسلام را به او بیاموزد و او را چون الگویی نمونه در مسیر رهپویان تشیع قرار دهد. وجودی آکنده از تفسیر قرآن، احکام الهی و اخلاق اسلامی بود که در محضر خاندان پاک پیامبر کسب فیض فرموده، چرا که پاسخ گوی شیعیان زمان خود می باشد.
در تاریخ آمده است که روزی گروهی از شیعیان به مدینه آمدند تا پرسش های دینی خود را خدمت امام کاظم(ع) عرضه کنند و با پاسخ های درست،به شهر خود بازگردند.آن روز امام (ع) درسفر بودند و حضرت رضا(ع) نیز در مدینه حضور نداشتند. شیعیان به سبب شرفیاب نشدن و بی پاسخ ماندن پرسش هایشان، بسیار ناراحت شدند و به ناچار راه بازگشت درپیش گرفتند.
وقتی فاطمه معصومه(س) از اندوه مسافران آگاهی یافت، پرسش هایشان را که به صورت نامه ای تهیه شده بود، گرفت و به همه آنها پاسخ داد. شیعیان بسیارخوشحال شدند. می خواستند مدینه را به قصد سرزمین خویش ترک کنند که در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) روبرو شدند. آنان پاسخ های فاطمه معصومه را دراختیار امام گذاشتند. وقتی امام پاسخ های دختر گرامی اش را خواند، با جمله ای کوتاه، شاگرد مکتبش را این گونه ستود: "پدرش به فدایش".
آن زمان خفقان بر شهر سایه انداخته بود و ظلم بر علیه شیعیان مخصوصا اهل بیت پیامبر حاکم بود. هارون علویان را بسیار آزار و اذیت می کرد و می توان گفت که امام کاظم(ع) بیش از سایرین ازطرف حاکمان زمان خود، اذیت می شدند. خستگی از نادانی ها در چهره امام هویدا بود. رنج ها و سختی هایی که بر وجود امام همام وارد ساخته بودند، دل پاک فاطمه معصومه (س) را به درد می آورد و او را بسیار آزرده می ساخت دل پرآشوب او را مرهمی جز وجود برادر نبود. برادر عزیزش حضرت رضا(ع) با عطوفت و مهربانی به وی و دیگر افراد خانواده اش آرامش می داد.
هارون نیز با آگاهی از سرسختی آل علی(ع)، به ویژه امام کاظم (ع) درراه مبارزه با طاغوت، تمام قوای خود را برای سرکوبی آنان به کار می برد. او پول های زیادی به شاعران می داد تا برضد فرزندان پیامبر شعر بسرایند و به آنان ناسزا بگویند. همچنین او علویان را زندانی و تبعید می کرد و گروهی را نیز پس از شکنجه بسیاری به شهادت می رساند.او بعد از محکم کردن پایه های حکومت و قدرت خود، امام کاظم (ع) را دستگیر و زندانی کرد.
حضرت فاطمه معصومه (س) وجود پدر را حس می کرد اما نمی توانست لحظه ای با او دیدار داشته باشد و چه سخت است در اواخر عمر پدر، دیداری حاصل نشود و قلب روشن از وجود متبلور او بی بهره باشد.
پس از شهادت امام کاظم(ع)، حضرت رضا(ع) به امامت رسیدند. درآن هنگام، امام رضا(ع) 35 سال داشتند. ایشان افزون بر رهبری امت اسلامی، تنها وصی امام کاظم(ع) بود که به فرمان پدرمسئولیت سرپرستی فرزندان حضرت را به عهده داشت آری اوست که غم از دست دادن پدر را بر وجود خواهرش مرهم نهاده است.
پس از هارون، پسرش، امین به خلافت رسید که چهار سال حکومت کرد. میان امین و برادرش مأمون بر سر خلافت درگیری هایی رخ داد که نتیجه آن، کشته شدن امین بود.
امام رضا(ع) درطول درگیری های این دو برادر و سرگرم بودن آنان به جنگ با آسودگی به راهنمایی و تربیت پیروان خود
پرداخت و از فرصت به دست آمده، بهره برد.
پس از امین، مأمون به خلافت رسید.او با حیله گری به تقویت پایه های حکومت خود پرداخت،مأمون برای حفظ تاج وتختش ،شیعیان را با خود همراه کرد. وی برای فریب شیعیان تصمیم گرفت امام رضا(ع) را جانشین خود کند. روشن بود که اگرامام ، پیشنهاد خلیفه را می پذیرفت، شیعیان با حکومتی که امامشان ولی عهد آن بود، مخالفت نمی کردند.میان مأمون وامام رضا(ع) نامه های فراوانی رد و بدل شد. حضرت ولایتعهدی را قبول نمی کردند و خلیفه همچنان اصرار می ورزید.
مأمون دست بردار نبود.او برای رسیدن به هدف خود در سال 200 هجری قمری، شخصی به نام رجا بن ابی ضحاک را راهی مدینه کرد تا امام (ع) را از آنجا به "مرو" بیاورد که مرکز حکومتش بود.
امام رضا(ع) به ناچار مدینه را به قصد مرو ترک کرد.
با رفتن امام رضا(ع) خلوتی سرد وجود فاطمه معصومه(س) را پر کرده بود. او پس از شهادت پدراز فرط اندوه به سایه پرمهر برادرش، دلخوش بود و سفر تحمیلی امام و دوری از آن عزیز، برای حضرت معصومه(ع) بسیار دشواربود.
یک سال از سفرامام رضا(ع) به مرو گذشت. چشمها در سیاهی فرو رفت و خاندان پیامبر در مدینه از دیدارآن عزیز محروم شدند و چیزی جز زیارت سیمای نورانی و عطر دل انگیز حضرت، دل غم دیده آنان را آرام نمی کرد.
فاطمه معصومه(س) نیز کاسه صبرش لبریزشده بود و در میان گریه می نالید همچون خواهران و برادران خود از دوری برادر بزرگوارش، امام رضا(ع) بی تابی می کرد. می گویند در همان روزها، امام رضا(ع) نامه ای به معصومه(س) نوشت.ازمحتوای آن نامه اطلاعی دردست نیست، ولی هرچه بود، شوق دیدارامام رضا(ع) رادر دل نزدیکان ایشان بیشتر کرد. قلب در سینه ها میلرزید فاطمه معصومه(س) وگروهی از برادران و برادرزادگان امام تصمیم گرفتند به مرو بروند و به محضر امام (ع) شرف یاب شوند در وجودشان از مرز رویاها گذشتند و در سرگردانی دنیا .
رنج سفر، را تحمل کردند. حضرت فاطمه معصومه(س) در این طی طریق خستگی بسیاری را متحمل شده بود و پیمانه وجودش را سختی روزگار آزارمی داد. برای بانوی جوانی مانند او، پیمودن این مسیرطولانی،دشوار و طاقت فرسا بود. با این همه، دیدار برادر بر تن رنجورش چنان سایه ای افکنده بود که حاضر به تحمل صدها برابر این سختی بود چرا که چشمانش وجود نورانی برادر را در یابد.
آری مرحله دشوارسفرپایان یافت وکاروانیان به سرزمین ایران رسیدند. آنان روزهایی را نیز درخاک ایران به سفر خود ادامه دادند و شهرها وروستاهای آن را پشت سر گذاشتند. سرانجام کاروان به شهر ساوه رسید. در آنجا بود که فاطمه معصومه (س) بیمارشدودیگرنتوانست به سفرادامه بدهد.
قم آن روزگار، پناهگاه ارادتمندان خاندان پیامبر بود وگروهی از عاشقان و دوستان اهل بیت(ع) درآن زندگی می کردند. خبرآمدن حضرت فاطمه معصومه(س) به ساوه و بیماری آن بانوی بزرگوار به قم رسید. اهالی شهر تصمیم گرفتند نزد آن بزرگوار بروند وازایشان تقاضا کنند مدتی درقم بمانند.
موسی بن خزرج، به نمایندگی مردم «قم»، نزد دخترگرامی امام کاظم رفت و درخواست اهالی شهر را با آن حضرت در میان گذاشت. حضرت معصومه(س) درخواست آنان را پذیرفت و کاروان به سمت قم حرکت کرد.
حضرت معصومه(س) وهمراهان آن بزرگوار، در 23 ربیع الاول سال 201 هجری قمری، وارد قم شد و مورد استقبال گرم اهالی شهر قرارگرفت. مردم از ورود دختر امام کاظم(ع) به شهرخود، بسیار خوش حال شدند. موسی بن خزرج، مأمور پذیرایی ازحضرت فاطمه معصومه و همراهانش شد. او مرد ثروتمندی بود و خانه بزرگی در اختیارداشت. از این رو، با کمال میل، مسئولیت پذیرایی از میهمانان را به عهده گرفت.
حضرت معصومه(س) درخانه موسی بن خزرج، عبادتگاهی برای خود آماده کرد تا در آنجا با خدای بزرگ راز ونیاز کند. این عبادتگاه هنوز هم هست و«بیت النور» نام گرفته است.
بیماری دختر گرامی امام کاظم(ع)، همراهان ایشان و اهالی قم را سخت ناراحت کرده بود. آنان از هیچ کوششی برای مداوای میهمان عزیزخویش کوتاهی نمیکردند، ولی حال او روز به روز بدتر میشد. سرانجام زائرخسته امام رضا(ع) دردهم ربیع الثانی 201 هجری قمری، چشم از جهان فروبست.
نظر شما