پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۳ اسفند ۱۳۹۰، ۹:۱۵

در یک فعالیت مشترک/

دیوان محزون کازرونی از روی نسخه خطی منتشر می‌شود

دیوان محزون کازرونی از روی نسخه خطی منتشر می‌شود

عمادالدین شیخ‌الحکمایی از آماده‌سازی دیوان محزون کازرونی برای چاپ خبر داد.

عمادالدین شیخ الحکمایی محقق و مدیر انتشارات کازرونیه در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: محمد محزون کازرونی از شاعران  دوره بازگشت ادبی است، اما متأسفانه نام این شاعر در هیچ ‌یک از تذکره‌ها و تواریخ ادبی نیامده است. تنها سند به جا مانده از زندگی این شاعر گمنام، نسخه منحصر به فرد دیوان اشعار اوست که در کتابخانه ملی ملک به شماره 5413 نگهداری می‌شود.

وی افزود: دوران زندگی محزون مصادف با دوران حکومت نادرشاه و کریم خان زند است. وی بخشی از زندگی خود را در سفر گذرانده و خود در مقدمه دیوانش اشاره می‌کند که پاره‌ای از اشعارش را در سفر گردآوردی کرده است و در سال 1173 که به کازرون بازگشته، دیوانش را فراهم آورده است.

این محقق در ادامه گفت: دیوان محزون 375 غزل، 18 رباعی، 3 مثنوی، 5 مخمس و 150 ماده تاریخ را در بر می‌گیرد. ماده تاریخ‌های او مهم‌ترین بخش این دیوان در مبحث کازرون‌پژوهی است. این قطعات بیشتر شامل تاریخ ساخت و تعمیر بناها و اطلاعاتی درباره بقاع، تولد و وفات مردم و حوادث کازرون در روزگار اوست. محمد محزون به استناد ماده تاریخی که بعدها در حاشیه صفحه 288 نسخه خطی دیوانش افزوده شده است، در سال 1181 قمری وفات یافته است.

دیوان اشعار محزون کازرونی به زودی با مقدمه و تصحیح سیدعلی میرافضلی توسط انتشارات کازرونیه و با همکاری موزه ملی ملک منتشر می‌شود. 

نمونه‌ای از غزلیات این شاعر در ادامه می‌آید:

ز رشک خال لبش بس که داغ دارد گل / چو لاله خون جگر در ایاغ دارد گل
ز راه شوق به خود ای چمن مبال امروز / که چون شکوفه سر سیر باغ دارد گل
دو دست بسته دلم را به سوی گلشن برد / دو ساق را به گرو از جناغ دارد گل
به باغ بسته لب و غنچه‌وار دلگیر است / از آن‌‌که به ز خودی را سراغ دارد گل
هزار بلبل و پروانه در چمن جمع‌اند / مگر ز شمع من امشب چراغ دارد گل
بهار حسن گذشت و خزان عشق رسید / هنوز بوی جفا در دماغ دارد گل
تو از چمن چو روی بعد از این دگر محزون / ز دست بلبل بی‌دل فراغ دارد گل
 
***
می ریختم ز جام و فکندم سبو به خاک / کردم نهان چو گنج خم آرزو به خاک
دیدم ز بس غبار کدورت ز روزگار / از گرد غم نشست تنم تا گلو به خاک
افسوس کز سموم حوادث در این چمن / شد نونهال باغ تمنا فرو به خاک
از فیض دشمن است که غافل نیم ز دوست / یا رب مباد آن‌که بیفتد عدو به خاک
ساید به اوج عرش سر افتخار را / مالد بر آستان تو هرکس که رو به خاک
سیل عرق تو تا بتوانی ز جبهه ریخت / هرگز مریز پیش کسی آب رو به خاک
محزون زمانه تار امل گر ز هم گسیخت / شادم از آن که چاک دلم شد رفو ز خاک

کد خبر 1540477

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha