1- نقد واژه اي است كه به جرات مي توان گفت هيچكس را خوش نمي آيد، هرچند كه همه ادعا داريم نقد پذيريم و ازنقد استقبال مي كنيم ."نقد" مرغي است كه هم درعزا سرآن را بريده مي شود و هم درعروسي و هميشه منتقدين با واژگان لطيفي مثل عقده اي، حسود و ... مورد نوازش قرار مي گيرند و گاهي نيز از واژه مي گذرد و به نوازش با ابزار ديگري مي رسد. با تمام اين تفاسير، برآنم نگاهي به آنجه به عنوان فيلم در اين چند روز جشنواره ارائه مي شود، داشته باشم ، نقدي منصفانه، هرچند كه نقد شوندگان آن را ظالمانه بپندارند.
2- "سينماي معناگرا" هم از آن واژه هاست. گويا در اين مملكت و بطور خاص در اين ايام و بطور خاص تر درعرصه سينما و فيلم، هرچند سال، ما بايد با يك واژه سروكار داشته باشيم. بالاخره بايد يك جوري س ما هم بند شود و چيزي پيدا كنيم كه پيرامون آن سخن بگوييم. زماني واژه "سينماي ديني" مد شد و بعد از چند سال گويا اين واژه ديگردمده شده و اكنون "سينماي معناگرا". براستي مگر سينماي بدون معنا هم داريم؟ چه وقت سينماي اين مرز و بوم از اين واژه پراني ها نجات پيدا كند؟!
3- شايد در باره "يك تكه نان" بهتر باشد به جاي نقد فيلم، خود فيلمساز را نقد كرد. پس ابتدا اجازه بدهيد جملاتي را كه درباره سازنده سال گذشته "مارمولك" و سازنده امسال "يك تكه نان" درسالن سينما صحرا شنيدم بازگو نموده تا بعد به حرفهاي خود برسم:
- طفكي مجبورش كردن اين فيلمو بسازه، وگرنه كمال اهل اين حرفا نيست.
- اين فيلم توبه نامه است. گفته كه من ...
- كفگيرش به ته ديگ خورده ، اگه نه، كسي كه در يك ژانر( كمدي ) موفق بوده، ازاين حرفها نمي زنه.
- واقعا شروع خوبي براي نمايش سينماي رسانه ها نبود! چي مي گي؟ سنيماي معناگرا يعني همين ديگه و ...
همه كمال تبريزي را با فيلم زيباي "ليلي بامن است" و فيلم پرسرو صداي "مارمولك" مي شناسند. لذا وقتي كار تازه او را مي بيند نمي توانند باور كنند كه اين، اثر همان سازنده فيلم هاي ياد شده باشد. براي همين واكنش هاي بيان شده را از خود بروز مي دهند. براستي گويا كمال تبريزي دراين فيلم خودش نيست. آيا او هم باور كرده است كه با "مارمولك" زخمي زده است و حالا با اين فيلم خواسته است مرهمي بر آن زخم بگذرد. يا اينكه ما با فردي طرف هستيم كه داراي استعدادهاي متعدد و گوناگوني است كه هر دم او را به سويي مي كشاند. گاهي به عرفان ، گاهي به اجتماع ، گاهي به نقد كاستيها و گاهي درهمراهي با اعتقاد مردم و شايد با خرافات. بگذاريد با فيلم همراه شويم شايد بهتر و روشن تر به قضاوت بنشنيم.
فيلم با تيتراژي كودكانه آغاز مي شود. با خطوطي كه گويي كودكي آن را نگارش مي كند. اسامي با آمدن اسم جديد نمي روند، بلكه بصورت محو وكم رنگ در بكراند مي مانند و تخته سياهي را به نمايش مي گذارند كه بطور ناشيانه اي پاك شده است وهنوز آثار نوشته ها در آن باقي است. تصوير باز مي شود. به تكه اي گوسفند و چوپاني و برفراز تپه اي. سربازي پشت به تصوير كه درلحظاتي چوپان به او نزديك شده و بعد ما شاهديم كه پوتين هاي او را تصاحب نموده است درپايين تپه تعدادي جوان براي استخدام درنيروي انتظامي جمع شده اند. مسابقه گذراز كوهي است وفقط دونفراز برندگان مي توانند استخدام شوند. از ديگر سوي گفته شده است كه زني در امام زاده روستا بصورت معجزه آميزي حافظ قرآن شده است. او بي سواد بوده است. حال مردم بي سواد دهات و شهرك هاي اطراف كه از امراض مختلفي رنج مي برند همه بدان سوي مي روند تا شايد او بتواند معجزه نموده آنان را از آن بلايه برهاند.
پاسگاه نيروي انتظامي براساس وظايف محوله برآن است كه زن را بازداشت نموده و يا اينكه با همراهي يكي ازاهالي كه كربلايي وحافظ قرآن است، او را امتحان كنند كه آيا طرف راست مي گويد يا دروغ. دراين ميان سوادگران نيز بهره برداري خود را مي كنند. سرگروهبان بهرامي، كربلايي وهمان سبازپوتين به چوپان داد را با خود همراه مي كند تا آن زن را بازداشت كند و ادامه فيلم، آنچه براين جمع مي گذرد را به تصوير مي كشد و كساني كه درسرراه آنان قرارمي گيرند. منجلمه 3 پير روشن ضمير كه نقش هرسه آنان را كيانيان بازي مي كند كه الحق خوب هم بازي مي كند. تمام فيلم سعي دارد با كنارهم چيدن دهها بازيگرو با استفاده ازشعارهاي گاه به گاه فقط اين جلمه را بگويد كه همه چيز را با چشم سرنمي تواند ديد، بلكه اين چشم دل است كه ما را به مقصد مي رساند.
به اعتقاد من، آنچه فيلم را در رنج دارد، عدم باور خود كارگردان و نويسنده به آنچه مي گويند است. چرا كه اگرغيرازاين بود، فيلم بصورتي ديگرارايه مي شد. ديگر اينكه مجموعه عوامل نتوانسته اند بصورت يك مجموعه به هم پيوسته درخدمت مفهوم فيلم باشند. ضعف شديد بازي نابازيگران و ازآن مهمتر،عدم ارتباط قصه اي باهم، چرا كه آنها درطول هم و نه درعرض هم وبگونه اي ارايه شده اند كه هرگاه فيلمنامه نويس و يا كارگردان از ادامه راه باز مي ماندند ظاهرمي شوند تا شايد بتوانند فيلم را نجات دهند كه بايد صادقانه بگويم نتوانسته اند. لذا فيلم با تمامي تلاشي كه دست اندركاران آن داشته اند، درسطح مانده است و دچار لكنت زبان زيادي شده است.
آنچه مي توانم به اين هنرمند خوش ذوق و توانا بگويم، اين كلمات است كه عزيز، هر كسي بايد سعي كند كه خودش را بسازد و به گمان ما اين كمال تبريزي نبود، كمال تبريزي ليلي با من است ، كمال تبريزي مارمولك است.
"محمد رضا فرزين"
"
نظر شما