خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: «امروز که از خواب بیدار شدم مثل خیلی از روزا دیدم یه چیزی رو دنیا کشیده شده که حس گندی بهم میده. این حس همیشگی نیست ولی خب خیلی وقتا میآد سراغم و به این راحتیها هم دست از سرم برنمیداره. یه حس تلخ که زمین و زمونو مثل زهر مار میکنه و میریزه تو حلق آدم. یه غلتی تو رختخواب زدم و به خودم گفتم: بازم شروع شد.»
آنچه خواندید، بخشی از کتاب تازه منتشرشده «هذیان» نوشته محمدهاشم اکبریانی است که نه تنها نامش هذیان است، بلکه محتوایش هم هذیانهای راویان داستانهاست. این کتاب که انتشارات چشمه به تازگی منتشر کرده است شامل 28 داستان است که کتابی 134 صفحهای را شکل دادهاند.
اکبریانی درباره کتاب جدیدش به مهر میگوید: این کتاب نوعی هذیانگویی است که هر کدام از ما گاهی در شرایطی آن را تجربه میکنیم. ذهن همه ما گاه در شرایطی قرار میگیرد که مسیری مطابق با واقعیت را نمیرود بلکه هذیان میگوید و تخیل و رویا و موقعیتهایی غیرواقعی را تصویر میکند.
وی ادامه میدهد: «هذیان» کتابی است که با همین حال و هوای هذیانگونه نوشته شده است و دقیقا در شرایطی شکل گرفت که هیچ طرح و برنامهای برای داستان در ذهنم نبود و حتی به دنبال نوشتن داستان هم نبودم و در اصل دچار هذیانگویی شده بودم و در همان حال کامپیوتر را روشن کرده و انگشتانم را روی کیبورد گذاشته و تا آخر داستان را تایپ کردم و بعد از مدتی دوباره آنها را خواندم ولی تغییر عمدهای در آنها ندادم تا همان حالت هذیانگونهاش را حفظ کند.
نویسنده «آرامبخش میخواهم» با اشاره به اینکه این هذیانگوییها گاهی معنای خاصی دارد و گاه بیمعنا هستند، توضیح میدهد: در انتخاب داستانها برای کتاب تنها آثاری را آوردهام که باورپذیر بوده و خارج از قواعد هذیانگویی ذهنی نباشد. وقتی یک مفهوم به شکل هذیان درمیآید برای نویسنده آن قابل درک است ولی تضمینی نیست که خواننده هم آن را درک کند به همین دلیل تصمیم گرفتم آن دسته از هذیانهایی که برای خواننده قابل درک نیست، حذف کنم.
اکبریانی میافزاید: آنچه در این داستانها وجود دارد، این است که داستان به سرعت از واقعیت به سورئال و از سورئال به رئال رفت و آمد میکند، ولی وجهه سورئالیستی قالب است. مثلاً کودکی که صدای مادرش را میشنود و بعد به یکباره داخل جبهه میشود؛ جبههای که نمیداند طرفین جنگ آن چه کسانی هستند و او طرف کدامیک از آنهاست.
از وی درباره 2 داستانی که صرفا در قالب دیالوگ روایت میشود، پرسیدیم که میگوید: این داستانها دیالوگهایی بین دو نفر است که اصلاً طرحی از پیش تعیینشده برایشان نداشتهام که از کجا شروع و به کجا ختم شود. موضوع در این دیالوگها تغییر میکند و روایت به نقطه ابتدایی نگارش برمیگردد. داستان هیچ هدف خاصی را دنبال نمیکند و صرفا بیان موقعیتی است که نویسنده در آن قرار دارد.
این منتقد ادبی در پاسخ به این پرسش که «چرا خواننده باید هذیانهای ذهنی یک نویسنده را بخواند؟» بیان میکند: نه من توصیه، اجبار و پیشنهاد نمیکنم که کسی آنها را بخواند، ولی از سوی دیگر هم طرفدار چنین دیدگاهی نیستم که قرار نیست با مخاطب ارتباط برقرار کنم یا بخواهم به او بیتوجهی کنم. اصلاً چاپش کردهام که خوانده شود.
نویسنده «باید بروم» ادامه میدهد: به همین دلیل هم آن دسته از هذیانهایی را که مفهوم نیست، حذف کردهام ولی یک نکته هست که میخواهم بدان اشاره کنم و آن این است که ما انسانهای ایرانی که در شرایط خاص و مشابه به سر میبریم، هذیانهایمان هم نزدیک به هم است؛ پس خواننده میتواند با خواندن این هذیانها با خود بگوید که اینها میتوانستند هذیانهای او هم باشند و یا در موقعیتهای آنها حضور داشته باشد. من به لذت خواننده هم فکر کردم.
اکبریانی در پاسخ به اینکه «زبان طنز تا چه اندازه میتواند در سبک روایتی هذیانگونه موثر باشد؟» توضیح میدهد: در این داستانها طنز هم هست. برخی خیلی تلخ و جدی و برخی هم طنز و طنز تلخ دارند. به هر حال همه اینها زندگی در چارچوب هذیانگویی است.
سوال دیگرمان از اکبریانی این است که مشابه چنین روایتهایی در ادبیات معاصر ایران کمتر دیده شده و شاید کمی خواننده را به یاد همهمههای ذهنی و خلسهوار صادق هدایت در اثری چون «بوف کور» بیندازد. شما خودتان مشابهتهایی را سراغ دارید؟ که او در این باره عنوان میکند: راستش من هم مشابه آن را ندیدهام. بوف کور هم گرچه سورئال است، ولی این قالب هذیانگویی را ندارد. اینجا گویی راویان تب شدید دارند و از خوشحالیها و غمهایشان در حالت هذیان سخن میگویند. خلسه اگر به معنای عرفانیاش باشد؛ نه این اثر خلسهوار نیست، ولی اگر حالتی از تب داشتن و هذیانهایی از این دست باشد، بله از این دست است.
این نویسنده اشاره میکند: به هر حال در این داستانها همچون کارهای دیگرم نه زمان و نه مکان مشخص نمیشود و همچنین جنسیت و سن و سال راویان هم تعیین نشده است و شاید خواننده بر اساس شرایط تصویری برای خودش بسازد. حتی شخصیتهای داستان اسم هم ندارند.
اکبریانی در پایان، راویان داستانها را افرادی متفاوت دانسته و میگوید: راوی گاهی آدمی است که با دیگران راحت است و با آنها حرف میزند؛ گاه دنیا را تلخ میبیند و گاه هم توصیفی طنزگونه از دنیا دارد.
نظر شما