خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: «قدیس» به عنوان تازهترین رمان ابراهیم حسن بیگی در میان آثار منتشر شده از سوی وی شاید کار تازهای نباشد اما نگاه حسن بیگی به انتخاب سوژهاش در این رمان آن هم در پنجمین دهه از زندگی وی یک نوآوری به مشار میرود. به ویژه اینکه وی در بخشهایی از این گفتگو صریحا به اشتباهاتی اشاره میکند که او و نویسندگان همنسل وی در نوع نگاه به سوژههای داستانی در دهههای 60 و 70 مرتکب میشدند.
وی همزمان با انتشار این رمان با حضور در تحریریه مهر ساعاتی درباه این رمان به سئوالات ما پاسخ داد که در ادامه از نگاه شما میگذرد.
رمان قدیس در زمره رمانهای مذهبی است. رمانهایی که کمتر میتوان این روزها نمونههایی از آن دید و خواند. به نظر میرسد این نوع از آثار در حال حاضر متولی انتشار ندارد. به ویژه در میان ناشران خصوصی و از طرف دیگر نویسندگان هم دغدغه چندانی به نوشتن این نوع آثار ندارند. لااقل در میان نویسندگان جوان این روزها که این مساله مشهود است. در دهههای 60 و 70 وضعیت به این شکل نبود. این نوع آثار خوب و زیاد منتشر میشد و زیاد و خوب هم میفروخت. شما فکر میکنید در دهه جاری چه اتفاقی رخ داده که به اصطلاح این آثار دیگر سکه بازار نیستند؟
البته من با بخشی ار حرف شما موافق نیستم، اما باید گفت که در دهه 60 و 70 رمان و داستان دینی متولی داشت؛ به این معنی که دستگاههای فرهنگی نظام سعی داشتند با الگوسازی از شخصیتهای دینی در راه اهداف آموزشی و فرهنگسازی متناسب با نظام اسلامی قدم بردارند و در این میان ناشرانی نیز بودند که به سرمایهگذاری در این زمینه میپرداختند و خب سود هم میبردند. اگر یادتان باشد این موضوع باعث شده بود که این نوع آثار در بازار فراوان دیده شود و خانوادهها نیز در فضای آن روزها دغدغه تعلیم و تربیت دینی داشتند و این آثار را به خوبی برای خود تهیه میکردند.
در دهه 80 اما شرایط اجتماعی ما فرق کرد. مشکلات مالی مردم آنها را از کتاب دور کرد و از طرف دیگر متولیان فرهنگی هم تغییر دغدغه دادند. در حالی که به نظر میرسد فاصله گرفتن از شرایط سالهای دهه 60 باید منجر به آن میشد که بیشتر از قبل به این موضوعات توجه نشان داده شود و نیاز به آن حس شود، اما انگار ارزشهای دینی جامعه روز به روز کمرنگتر شد و نویسندهها نیز وقتی شرایط موجود را دیدند و حس کردند برای چاپ کتاب در این زمینه فضا مناسب نیست، کمتر به سراغ آن رفتند. خب آنچه در این میان به عنوان اثر مذهبی ماند آثاری است از صافی گذشته که تنها حاصل دغدغه درونی نویسنده است و به نوعی برآورده کننده نیاز و خواست درونی او.
اما در حوزه نشر با شما کمی اختلاف نظر دارم. فکر نمیکنم الآن ناشران از انتشار این آثار استقبال نکنند. نیستان الآن استثنا نیست. ناشرانی مانند قدیانی، محراب قلم، پیام آزادی و ... هستند، ولی خب اقبالی به این آثار نیست و به تبع اولویت ناشران هم تغییر میکند.
به فعالیت نویسندگان بر اساس دغدغههای شخصیشان اشاره کردید. این به معنی دور شدن از سفارشینویسی است و نباید امر بدی باشد. اما آیا این موضوع را میتوان به این مساله نیز تعبیر کرد که کیفیت این آثار با دور شدن از فضای سفارشینویسی در حال بهبود یافتن است؟
صد درصد همین است. من همیشه گفتهام که دولت باید دست از تولیگری در زمینه تالیف و اتشار آثار دینی بردارد و حتی ناشران دولتی هم سراغ انتشار این کتابها نروند. در سالهای دهه 60 هنوز وضعیت ناشران به صورت امروزی نبود و به اصطلاح این صنف پا نگرفته نبود و حلقه چاپ و نشر و توزیع مانند امروز گسترده نبود. بنابراین دولت وارد بازار کتاب شده و تولیگری میکرد تا یک اثر منتشر شود و حتی خودش هم آن را میخرید.
آن سالها فکر میکردیم این کار درست است، اما به تدریج احساس خطر کردیم و حس کردیم این نوع حضور دولت در حال صدمه زدن به کیفیت آثار است. متوجه شدیم که باید به سمتی رفت که هر آنچه در درون نویسنده به عنوان دین و معنویت حلول میکند به عنوان رمان بیرون بیاید و تبدیل به رمان مذهبی شود یعنی رمان مذهبی حاصل جوشش نویسنده باشد؛ نه کوشش دستگاههای دولتی.
حضور پیشین ابراهیم حسنبیگی در خبرگزاری مهر
الان این دغدغهمندی را حس میکنید؟
البته در میان جوانها نه؛ زمانی که نسل من شروع به نوشتن کرد، ما هم مانند همین جوانهای امروز بودیم، اما دغدغه داشتیم. هم خواست درونی داشتیم و هم شرایطی که در آن بزرگ شده بودیم به نوعی فضای مذهبی بود و ما را به اینگونه نوشتن هدایت میکرد. الان اما وضع به گونه دیگری است. یعنی تنها فرد اگر دغدغه فردی داشته باشد، به سمت نگارش این آثار پیش میرود و اجتماع و جامعه تأثیری در تهییج نویسندهها به نوشتن آثار دینی ندارند.
به اعتقاد من در دهه 80 خاستگاههای دینی اهالی فرهنگ ضعیف شد و علت آن نیز این بود که نمود بیرونی دین در دهه اجتماع در این دهه با آنچه ما در تئوریهای دینی خودمان داشتیم فاصله گرفت. اتفاقا یکی از انگیزههای من برای نوشتن «قدیس» هم همین موضوع بود؛ یعنی دور شدن حکومت دینی از خاستگاههایی مانند قرآن و نهج البلاغه و یادآوری اینکه امام علی (ع) چگونه نگاهی به ساخت جامعه دینی داشته است.
حس میکنم کمی روایت شما از صریح و جسور نبودن رنج میبرد. «قدیس» به نوعی بازخوانی یک روایت تاریخی درباره جنگ صفین است؛ در حالی که میتوانست در یک بستر اجتماعی امروزی تالیف شود و به تبع، مخاطبان بیشتری نیز داشته باشد. شما سالها قبل در آثاری مانند «ریشه در اعماق» جسارت در طرح موضوعات دینی و معنوی را تجربه کردید، اما الان در قدیس یک ایده جسورانه را در قالبی محافظهکارانه بیان کردهاید. چرا اینگونه است؟
ویژگیهای شخصیتهای دینی میتواند در تک تک شخصیتهای داستانی ما حلول کند، اما من در «قدیس» به دنبال الگوسازی بر مبنای شخصیت امام علی (ع) بودم. در کاری مثل «ریشه در اعماق» شخصیت شفیع محمد به نوعی بازتابی از ویژگیهای شخصیتهای اصیل دینی است؛ به گونهای که انگار آن شخصیت دینی به نوعی در درون او حلول کرده است.
البته این را هم بگویم که این شخصیتها به نوعی مراقبت شده در داستانهای ما آمدهاند؛ تا جایی که در ایام دهه 60 یادم هست این خلق مراقبتگونه منجر به خلق شخصیتهایی کاملاً سپید در داستان شد. در «قدیس» اما من به دنبال آن دست از جسارت به قول شما نبودم. به ترسیم سیمای انسانی آرمانی بر مبنای یک شخصیت دینی نبودم. من در قدیس به دنبال الگوسازی بر اساس شخصیت خود حضرت علی (ع) بودم؛ الگوسازی بر اساس ویژگیها و رفتارهایش. نمیخواستم جنگ صفین را روایت کنم، اما دیدیم در این جنگ طوری رفتار کرده است که جنسش از جنس همان رفتاری است که من دوست دارم مخاطبم را به آن ارجاع دهم.
به تبع، حوادث تاریخی مانند جنگ صفین تنها بستر روایت این موضوع است. اگر میخواستیم خود تاریخ را بگوییم که خب کتابهای مفصلی با جزئیات بیشتر و کاملتر نوشته شده، اما من به دنبال تاریخ نبودم.
همه اینها درست اما فکر نکردید شاید مخاطب با ذهنیت شما و نیت شما ارتباط برقرار نکند؟ او بدون شک با این استدلالها ناآشناست و تنها خروجی کار شما را میبیند که با آنچه این روزها به نام ادبیات مطرح میشود، فاصله زیادی دارد.
اتفاقاً به این موضوع فکر کردم و برای همه اینها هم دلیل داشتم. البته برای همراه کردن مخاطب با خودم نیز ترفندی را به کار بردم. شما به حضور کشیش و نیز نوع روایت این ماجرا دقت کنید. من به دنبال این نبودم که مستقیما بروم و حوادث 14 قرن قبل را روایت کنم.
من به دنبال جذب مخاطب امروزی هم بودم و این شیوه هم که امروز میبینید، برای بهتر روایت کردن حقیقت نگاه و زندگی حضرت علی (ع) انتخاب شده است. شیوهای که به نظر من مخاطب عام و جوان رمان را هم به خودش جذب میکند. شیوهای که در آن مخاطب من تنها درگیر شخصیت حضرت علی (ع) نمیشود؛ بلکه به موقعیت کشیش و جغرافیای رخداد داستان نیز توجه دارد.
همین کشیش و کشور روسیه که اشاره کردید. در انتخاب این بستر برای روایت داستان تعمدی داشتهاید؟
من اول قصد داشتم اسپانیا را انتخاب کنم. کشوری که چند قرن اسلام در آن بوده و الان هم همزیستی مناسبی میان مسلمانان و مسیحیان در آن وجود دارد. خب باید یک سفر به این کشور میرفتم و موقعیتش را از نزدیک میدیدم. جستجوهایی که در اینترنت انجام دادم، مرا برای انتخاب این کشور ارضا نکرد. حتی با رایزن فرهنگی ایران در اسپانیا هم صحبت کردم، اما فضای آن کشور برای رمان من جور در نمیآمد.
در همین گیر و دار به یاد روسیه و مسکو افتادم. به یادم آمد که در روسیه هم کلونیهای مسلمان زیادی وجود داشته و دارد. جدای از آن سفرهایی که به این کشور داشتم هم به کمک من آمد و مجموع موقعیت این کشور را برای نوشتن رمان مناسب در نظرم جلوه داد.
با روسیه و مردمش بیشتر از اسپانیا آشنا بودم و در کنار آن دوستانی در مسکو داشتم که میتوانستند درباره فضایی که رمان میخواهد در آن آغاز شود به من راهنمایی دهند.
من رمان را بر این اساس نوشتم و به دوست مشاوری در مسکو دادم تا ببیند کشیش رمان من اهل روسیه در آمده یا نه و این دوست نیز به من مشاورههای خوبی داد.
شاید شما نتوانید تصور کنید، اما در مسکو چهره اسلام را به خوبی در میان مردم و بازار میتوانید ببینید. البته در مسکو اینگونه است و در سایر بخشهای وسیع اینگونه نیست و مسلمانان در اقلیت نگاه داشته شدهاند.
نظر شما