پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۶ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۲۴

مرادخانی با مهر عنوان کرد؛

رابطه فلسفه و فرهنگ به تلقی ما از این دو مقوله بستگی دارد

رابطه فلسفه و فرهنگ به تلقی ما از این دو مقوله بستگی دارد

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی با تأکید بر اینکه نسبت و رابطه فلسفه و فرهنگ بسته به تلقی ما از این دو مقوله دارد ، گفت: نظر و عمل نیز در فلسفه قدیم از هم جدا نبود و این دو به هم وابسته و در نتیجه فلسفه و فرهنگ به هم وابسته بود.

دکتر علی مرادخانی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد نسبت و رابطه فلسفه و فرهنگ گفت: به نظرم برای بررسی و بیان این نسبت و رابطه در ابتدا باید ببینیم چه تلقی از فلسفه و فرهنگ داریم، در فلسفه قدیم، فلسفه و فرهنگ اصلا از هم جدا نبودند برای اینکه نظر و عمل از هم جدا نبود و این دو به هم وابسته بود و در نتیجه فلسفه و فرهنگ با هم ارتباط داشتند.

وی افزود: پرسش از نسبت ها مربوط به دوره مدرن است یعنی قبل از دوره مدرن هیچ وقت نمی پرسیدند که فلسفه چه نسبتی با چه چیز دیگری دارد؛ مثلا چه نسبتی با اخلاق و ... دارد. فلسفه کل و شیوه زندگی بود اما به مرور در دوره جدید مفهوم فرهنگ پیدا شد حتی در فرهنگ ما هم گاهی از کلمه فرهنگ تعابیر و مراد دیگری حاصل می شود حتی فرهنگ به معنی کتب لغت استفاده می شد. ابن سینا می گفت علم فرهنگ اما مرادش به یک معنایی ریاضیات بوده است؛ بنابراین نسبت و رابطه فلسفه و فرهنگ بسته به تلقی ما از این دو مقوله دارد.

مرادخانی در پاسخ به این سؤال که تأثیر و تأثرش در دوره جدید به چه نحوی است و چرا در کشورها و جوامعی دیگر مطرح است و در فرهنگ ما مطرح نیست؛ راز و سرش این است که در جاهای دیگر گسست چندان مورد توجه و معنادار نیست اما در فرهنگ ما کم و بیش گسست دیده می شود یعنی به این معنا که ما در ظاهر امور و زندگی اجتماعی آن چیزی که مفهوم سوسیولوژیک فرهنگ است، تابع مسائل و مشکلات دیگری هستیم که وامدار جای دیگری است؛ آن وقت چیزی بنام فلسفه سنتی داریم که ربط بی واسطه با این مسائل پیدا نمی کند؛ گرچه اهل تفکر می توانند ازاین فلسفه استفاده کنند و نسبت این دو حوزه را با هم ببینند ولی به راحتی نمی توان ربط بی واسطه ای را نمی توان در این دو نشان داد.

وی در مورد رابطه فرهنگ و فلسفه در کشور گفت: ما به یک نحو هویت و سنت فلسفی طولانی داریم، باید این توان را پیدا کنیم که راه مسائل فرهنگی را به حوزه خودمان باز کنیم تا بتوانیم در داخل آن مقولات و مفاهیم این مسائل را درک کنیم و این صرف تکرار فلسفه سنتی خودمان نیست بلکه به اصطلاح رو آوردن یا از مستوری و پوشیدگی درآوردن توانهایی است که ممکن است در فلسفه سنتی ما وجود داشته باشد.

این محقق و استاد دانشگاه تأکید کرد: فلسفه مدرن رستنگاه دیگری دارد اما این به آن معنا نیست که نمی توانیم از آن بهره ببریم ما به فلسفه مدرن به همان میزان که در فرهنگ مدرن شریک هستیم توجه داریم؛ اینکه ناچاریم به توسعه پناه ببریم و تکنولوژی و دیگر مظاهر دنیای جدید را وارد کنیم و بفهمیم به همان میزان هم به فلسفه آن توجه داریم. هر زمان که صنعت و ... در جامعه ما خوب ریشه گرفته مطمئن باشید که فلسفه جدید هم در جامعه خوب ریشه پیدا کرده است اگر آشفتگی در صنعت و کسب و کار و فرهنگ به معنای سوسیولوژیک پیدا می شود بدانید که فلسفه جدید هم ریشه نکرده است .

کد خبر 1551879

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha