خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: این رباعیسرای جوان در یادداشتی که آن را در اختیار «مهر» قرار داده، ضمن تسلیت به مناسبت درگذشت سیمین دانشور، با اشاره به دلبستگی وی به زادگاهش شیراز، نوشته است: او همیشه نام سبز شیراز را عاشقانه بر لب داشت و تا نام شیراز را میشنید مثل پرستو در آغوش تابستان و خاطرات پر میزد.
متن یادداشت ایرج زبردست به شرح زیر است:
1) باز هم گفتگو از آن حرف چراغ به دست در کوچههای بن بست عمر، باز هم اتفاقی سرد که مثل رازی سر به مهر از راه میرسد و ما را یکی یکی از جمع عریان علاقه منها میکند، تا یکباره از هوا و بوسیدن لبهای شیرین تماشا آنقدر دور میشویم که انگار بودن، سراب و رویایی بیش نبوده است. یکباره بی که بخواهیم سر بر شانه افسانهها، چشم در چشم هفت هزار سالگان، خشتی روی خشت مینهیم تا کم کم دیوار عدم به شانههای بیغبار مرگ برسد و راز و دیروز، دو برادرند با اشارههای بیدرنگ مکث، خیره به دقیقههای حیران آدمی.
باری دیروز حکایتی است، در مسیر مهآلود آن راز که فقط خاطرهها و رویاهای ما نشانی آن را میدانند؛ حکایتی در باد و بادابادهای دور که همیشه عطر ازلی آن پرستو را در من وسیع میکند، تا یکی باشد که همیشه چشم به راه همه جادهها بماند. راستش من از چشمهای آن پرستوی زیبا به کشف رازی رسیدم که تمامی محرمان آسمانی برات در دست، در شبی بارانی آن را برای من فاش کردند. باور کن آن پرستو همین چند روز پیش دو نسخه از آن مجله پر از سطر و حرف را به نشانی آن خیابان خسته که از شیراز و مسیر تابستان و آن خانه میگذرد، برای چشمهای منتظر من و دیروز ارسال کرد.
2) شیراز راز عجیبی است، عجیبتر از حدسی که ما از دیروز به یاد داریم. گویی تکهای از بهشت، ترانهخوان این خاک تابناک شده است، با مردمانی پر از تکلم - یکی بود یکی نبود - مردمانی که قلبشان اشاره دیگری به جادوی کلمهها در بامداد وحی دارد. شیراز را عالم و آدم با دو پادشاهش حافظ و سعدی میشناسند، شاهانی که بر سریر عزت و فخر نشستهاند و تاجی از جنس ازل و گوهران بر سر دارند. شوریدگان خلوت نشین، حیرت دامنگیری این خاک را تعریف دوبارهای از عطر طوبا میدانند.
نظر شما