به گزارش خبرنگار مهر، کیانوش عیاری در روز 23 اردیبهشت سال 1330 در شهرستان اهواز متولد شد. وی پس از اتمام دوره تحصیلات مقدماتی و گرفتن دیپلم متوسطه در زمینه تولید فیلم فعالیت خود را آغاز میکند. ورود به سینمای آزاد اهواز و ساخت فیلمهای کوتاه هشت میلیمتری نخستین گامهای وی برای حضور در سینمای حرفهای محسوب میشود. وی پس از مدتی تولید آثار کوتاه، به عرصه نگارش فیلمنامه وارد میشود.
عیاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت در سینمای حرفهای را با ساخت فیلم "تنوره دیو" در سال 64 آغاز میکند. این فیلم داستان جوانی را روایت میکند که پس از بازگشت به زادگاهش و اطلاع از خشک شدن قنات روستا به خاطر حفر چاه عمیق توسط یکی از اهالی، برای بازگرداندن حیات به روستا تلاش میکند و در این راه جانش را از دست میدهد.
داستان این فیلم بسیار ساده است و کارگردان بیانی روان بدون هرگونه پیچیدگی و بهرهگیری از تصاویری تخت و گاه یکنواخت را مورد توجه قرار میدهد. این نخستین گام بیشتر مولفههای ذهنی کارگردان را برای مخاطب مشخص میکند. عیاری با ارایه این فیلم نشان میدهد به استفاده از امکانات تکنیکی و جلوههای ویژه تصویری علاقه چندانی ندارد و به بیان مفهوم بیش از هر چیز دیگر بها میدهد. البته به همان نسبت فیلم در برقراری با مخاطب گسترده با مشکل مواجه است.
عیاری یک سال بعد فیلم سینمایی "شبح کژدم" را میسازد. این فیلم با آنکه در ژانر اجتماعی قرار دارد، اما از جنبههای حادثهای برخوردار است. هر چند سبک خاص کارگردان در این فیلم نیز تداوم پیدا میکند. البته تغییراتی در ریتم اثر به وجود میآید و بازیگران حرفهای بیشتری در اثر حضور مییابند، اما همچنان معناگرایی و انتقال پیام مدنظر فیلمساز قرار دارد.
فیلم "آن سوی آتش" با آنکه سومین ساخته سینمایی این کارگردان محسوب میشود از نگاه عمیقتر و جذابیت بصری بیشتری در زمینه جذب مخاطب عام برخوردار است. هر چند اثر قصهای ساده دارد، اما برخوردهایی که میان شخصیتهای داستان برای به دست آوردن پول و شرایط بهتر زندگی به وجود میآید، اثر را از حوادث به نسبت جذابی بهرهمند میسازد.
داستان این فیلم روایت شخصی به نام نوذر است که با رهایی از زندان برای گرفتن سهم خود از فروش خانه سراغ برادرش میرود. حمید که قصد ندارد حق برادرش را بدهد، از مادرش میخواهد آسیه را برای برادرش خواستگاری کند. نوذر در غیبت برادرش اتاقک او را به هم میریزد. عبدالحمید با نوذر گلاویز میشود و به تلافی، النگوهایی را که برای آسیه خریده به میان تالابی در کنار شعلههای آتش پرتاب میکند.
این فیلم یکی از آثار شاخص عیاری محسوب میشود. به جهت اینکه آشنایی فیلمساز به فرهنگ و شرایط منطقهای که داستان در آن روایت میشود با دانستهها و تجربههای این کارگردان کاملا هماهنگی دارد و به همین خاطر اثر از صمیمیت و دلنشینی خاصی برخوردار میشود. همچنین این کارگردان به خوبی از نابازیگران فیلم استفاده میکند و با هدایت مناسب آنها شرایط باورپذیری شخصیتها را به وجود میآورد.
فیلم "روز باشکوه" سال 67 ساخته میشود. این فیلم تجربه سازندهاش در ژانر کمدی است. داستان فیلم روایت انتظار یک شهر برای بازدید شاه از شهرشان است که وی با بیتفاوتی از کنار آنها میگذرد. ساخت این اثر به عیاری نشان میدهد که موفقیت چندانی در این ژانر ندارد و به همین خاطر در ادامه روند فیلمسازی اش دیگر سراغ چنین مضامین و داستانهایی نمیرود.
عیاری فیلم بعدی خود را سه سال بعد میسازد. "دو نیمه سیب" با داستانی که از وجه تجاری و عام پسند برخوردار است، سعی در برقراری ارتباط گسترده با مخاطب را دارد. این فیلم با آنکه بسیاری از مولفههای سینمای عیاری - همانند سادگی داستان و اتفاقات، استفاده از نابازیگران و نگاهی به یکی از مشکلات اجتماعی - را در خود دارد، از نظر ساختار با آثار قوی این کارگران فاصله بسیار زیادی پیدا میکند.
این کارگردان "آبادانیها" را در سال 71 میسازد. این فیلم با توجه به شناخت عیاری از شرایط کلی جنگزدههایی که مجبور به اقامت در شهرهای بزرگ میشوند، تصویری مناسب و همخوان با شرایط واقعی آنها را به تصویر میکشد. عیاری این بار ژانر نئورئالیسم را تجربه میکند و چون سبک خاص فیلمسازی این کارگردان با ویژگیهای اصلی این گونه سینمایی هماهنگی دارد، فیلم خوبی از آب درمیآید که در برقراری ارتباط با مخاطب موفق است.
خودرو یک مهاجر جنگی مقیم تهران به سرقت میرود. او همراه پسرش برای یافتن تنها داراییاش تلاش میکند و با مردی آشنا میشود که میتواند وی را در یافتن خودرو مسروقه کمک کند. طی این جستجو "برنا" - پسر مرد - نیز در پی یافتن عینک گمشدهاش است. جستجوی همزمان پدر و پسر اتفاقاتی را به وجود میآورد.
"شاخ گاو" که سه سال بعد ساخته میشود، بیانگر نگاه عیاری به ژانر کودکان و نوجوانان است. فیلم داستان نوجوانی را تعریف میکند که برای دیدن خاله خود به تهران میآید، اما در قطار کیف او را میدزدند. این نوجوان با کمک دوستانی که در تهران پیدا کرده است، دزد را مییابند. به کارگیری و هدایت تعداد زیادی نوجوان در فیلم قابل تحسین است، اما داستان ساده و کوتاه فیلم امکانی برای تبدیل شدن به یک اثر بلند سینمایی را در اختیار سازندهاش قرار نمیدهد.
فیلم "بودن یا نبودن" را میتوان به عنوان یکی از متفاوتترین آثار این کارگردان معرفی کرد. این اثر که در سال 77 ساخته شده است، به مشکل پیوند اعضا اشاره میکند و با توجه به شیوه خاص روایتی عیاری در استفاده از بازیگران شناخته نشده و چند نقش پرداز حرفهای، وجهی مستند داستانی به اثر خود میدهد. به خصوص که فیلم از نظر رنگ و طراحی صحنه و لباس به گونه ای است که این باور را نزد مخاطب قوت میبخشد.
داستان فیلم درباره دختر جوانی است که نیاز مبرمی به پیوند قلب دارد. وی در بیمارستان از وضعیت یک جوان دچار مرگ مغزی با خبر میشود. دکتر معالج این دختر سعی میکند رضایت والدین جوان را بگیرد، اما آنها موافقت نمیکنند. دکتر نیکنژاد به خانه امیر میرود اما او را با چاقو زخمی میکنند. آنیک خود را به خانه والدین امیر میرساند. ولی حالش بد میشود و او را به بیمارستان میبرند. در آنجا والدین جوان مرگ مغزی، به پیوند رضایت میدهند و عمل با موفقیت به پایان میرسد.
عیاری که اکنون در عرصه تولید به پختگی رسیده است، در ساخت فیلم بعدی خود "سفره ایرانی" از همان شیوه مستند داستانی استفاده میکند و چون به این بهانه بخشی از آداب و رسوم ایرانی را به تصویر میکشد، فیلم از رنگ و جلوه خاصی برخوردار میشود. در عین حال، استفاده از نابازیگران به زیباییهای بصری فیلم میافزاید و به همین خاطر جذابیتهای بصری خوبی به وجود می آورد.
"بیدار شو آرزو" که سال 83 ارایه میشود، آخرین تجربه سینمایی دیده شده این کارگردان محسوب میشود. این فیلم روایتی تلخ و حتی تکاندهنده از فاجعه زلزله بم است و از نظر ساختاری به جرات میتوان آن را یکی از آثار خوب سینمای ایران در انعکاس این فاجعه انسانی نام برد. تاکید فیلم بر وجوه انسانی نهفته در روابط بازماندههای این زلزله جزو جلوههای اصلی اثر محسوب میشود.
آرزو، آموزگار جوان روستایی در حاشیه شهر بم دقایقی پس از وقوع زلزله از زیر آوار خود را بیرون میکشد و به سوی شهر میرود تا برای اهالی کمک بیاورد، اما با رسیدن به بم متوجه عمق فاجعه میشود. وی به یک روحانی برمیخورد و با راهنمایی او به کار غسل دادن زنها مشغول میشود. مردی که در اثر ویرانی زندان به شهر آمده، برای غسل دادن زن، مادر و فرزندش از آرزو کمک میخواهد.
عیاری را میتوان از معدود فیلمسازان ایرانی دانست که هر چند سطح کیفی آثارش با یکدیگر متفاوت است و به همان نسبت آثار وی در برقراری ارتباط با مخاطب نوسان چشمگیری دارد، اما در فعالیت حرفهای خود اصولی را همواره رعایت کرده که آثار وی را از دیگر فیلمسازان ایرانی کاملا متمایز میکند. مهمتر اینکه، وی در هر فیلم نسبت به اثر بعدی سبک خاص خود را استحکام بخشیده و روندی رو به رشد را طی میکند.
وی پس از ساخت مجموعه موفق "روزگار قریب" که در زمان پخش با استقبال بسیار خوبی روبرو شد، سراغ تولید یک فیلم سینمایی با عنوان "خانه پدری" رفت. این فیلم تاریخی اجتماعی که به صورت اپیزودیک ساخته شده چند مقطع از تاریخ ایران را به تصویر میکشد که در آن مهدی هاشمی، شهاب حسینی، بهناز جعفری، مهران رجبی و... به ایفای نقش می پردازند.
این فیلم قرار بود در بیستوهشتمین جشنواره فیلم فجر روی پرده برود که به دلیل ممیزیهای اعمال شده از سمت ارشاد این موضوع منتفی شد. پس از آن نیز با نظر دبیر جشنواره پلیس قرار بود در اخرین دوره این رویداد به نمایش در آید که این امر نیز محقق نشد و متاسفانه هنوز سرنوشت این اثر که آخرین فیلم عیاری محسوب میشود، مشخص نشده است.
نظر شما