خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: نشست «غزنی؛ میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» عصر روز جمعه 22 اردیبهشت در سرای اهل قلم برگزار شد که در این نشست شوکت علی محمدی، قنبرعلی تابش، مولوی کروخی و اسدلله امیری (رایزن فرهنگی افغانستان در ایران) بدون حضور صاحبنظران امور فرهنگی از کشورمان شرکت داشتند.
شوکتعلی محمدی، محقق زبان و ادبیات فارسی، یکی از سخنرانان نشست «غزنی؛ میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» در نمایشگاه کتاب تهران بود که در این برنامه به بیان سخنانی درباره جغرافیای ادبی تمدن غزنه پرداخت. با این محقق به دلیل برخی از مواضع سخنرانان این برنامه درباره شاهکارهای ادبیات فارسی و تولدشان در بستر تمدن غزنه به گفتگو نشستیم.
محمدی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: وقتی ما از تمدن غزنه یا میراث مشترک سخن میگوییم، یک زبان نمادین مد نظرمان است. چون غزنه در یک دورهای پایتخت شرقی جهان اسلام بوده و از بدخشان تا بغداد گسترش داشته و هند، تاجیکستان، ترکمنستان و ... را تحت پوشش داشته، طبیعتا این زبان یک زبان نمادین است و وقتی هم به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب میشود، این انتخاب نمادین است. خدماتی که در دورهای از تاریخ به جهان اسلام شده است، باعث میشود که این تفکر ایجاد شود تا از این منطقه به خاطر شکوه گذشتهاش حمایت شود تا آن عظمت و بزرگی زبان فارسی و فرهنگ مشترک یک بار دیگر احیا شود.
وی افزود: وقتی ما میگوییم برخی شاهکارهای زبان فارسی در بستر تمدن غرنه شکل گرفته، حرف گزافی هم نزدهایم. از طرفی اثبات شی، نفی ما ادا را نمیکند. ما مثلا میگوییم سبک خراسانی و بحث دوستان سخنران در آن جلسه درباره سبک خراسانی بود. اگر مطالعهای در تاریخ ادبیات داشته باشیم، طبیعتا خواستگاه این سبک خراسان قدیم است که ویژگی اصلیاش این است که کلمات بر اساس وزن اصلیشان استفاده میشوند و برای تحلیل متون باید به این مسائل آشنایی داشته باشیم. کتابهای نثری مهمی در این دوره پدید آمده است. مانند زینالاخبار گردیزی یا تاریخ سیستان و شاهکارهای دیگر در این دوره شکل گرفتند.
وی در پاسخ به سئوالی درباره شخصیتی مانند ابن سینا که تمام عمر از دربار سلطان محمود غزنوی پادشاه غزنه، فراری بوده است و فردوسی هم علیرغم میلاش و با اکراه به درباره سلطان محمود رفت، گفت: در مورد فردوسی تخصص ندارم که بگویم چه اتفاقی دربارهاش افتاده است ولی واقعیت این است که شاهنامه فردوسی یکی از قلههای ادبیات ماست و نمیتوان به راحتی از کنارش عبور کرد. شاهنامه فردوسی در احیای مجدد زبان فارسی نقش برجستهای دارد. در آن زمان طبیعتا مناطق وسیعی را غزنه مدیریت و رهبری میکرده است. غزنویان با توجه به این که باور داشتند نویسندگان و شاعران یا عنصر فرهنگ میتواند عامل مهمی در قدرت سیاسیشان باشد به این گروه و آثارشان توجه کردند.
این محقق درباره این که سلطان محمود غرنوی، به سلطان ترک معروف بوده و یک پادشاه فارسی زبان نبوده است، گفت: پادشاه سامانی وقتی که ترکها رشد کردند و قدرت گرفتند، با توجه به ضعفهایی که در دستگاه سامانیان پدید آمد و دیگر این که غزنه دروازه ورود به هند و پاکستان بود، کمکم موجبات براندازی سامانیان و ظهور غزنویان فراهم شد، اما با وجود این زبان سلطان محمود ترک است، به زبان فارسی و شاعران فارسیزبان به عنوان قوامبخش حکومتش نگاه میکرد.
خبرنگار مهر در این باره گفت زبان فارسی زبان مردم و زبان غالب بوده است. سلطان محمود توانایی مقابله با آن را نداشته و نمیتوانسته بر آن غالب شود.
محمدی در این باره ادامه داد: وقتی از غزنه و تمدن غزنه سخن میگوییم و وقتی 400 شاعر فارسیزبان در دربار غزنویان جمع میشوند، این افراد را که غزنویان در دو روز نیافریدهاند. این شاعران، فرهیختگان این سرزمین بودهاند. عنصری، ابوسعید ابوالخیر و صدها شاعر دیگر که آثار فرهنگی با ارزشی تولید کردهاند. وقتی از این چهرهها سخن میگوییم، بحث یک میراث مشترک در میان است. اینها ریشهها و میراث مشترک ما هستند. به خاطر مرزهای سیاسی، روح مشترکمان یعنی زبان فارسی را که مهمترین مولفه هویتبخش این منطقه بزرگ است، فراموش نکنیم. وقتی اوستا و لهجه غزنین را بررسی میکنیم، نشان از ریشههای مشترکی پیدا میکنیم.
محمدی ادامه داد: این مطالب همه ریشه در یک حوزه فرهنگی دارند. یکی از نمونهها به ویژه واجهایی مانند ک و ز هستند که شما با آنها آشنایی ندارید، چون از آنها استفاده نمیکنید، ولی ما در زندگی روزمرهمان از آنها بهره میبریم و از کودکی از مادر میآموزیم. حرف ما این است که تمدن غزنه یک بستر بوده و از این بستر به خوبی استفاده شده است. کاش در دورههای بعد از تمدن غزنه، حاکمان و سردمداران هم اینگونه به فرهنگ توجه کنند که تمام ابزارآلات و وسایل زندگی یک شاعر را از طلا بکنند. چنین توجهاتی بوده که چنین آثار فاخری در تمدن غزنه متولد شده است.
وی گفت: زبان فارسی سالها در افغانستان تحت فشار بوده و حکومت و نیروهای افغان سعی داشتهاند زبان فارسی را از این سرزمین حذف کنند، اما نمیشد چنین کاری کرد. سلطان محمود هم دوبار تلاش کرد زبان دیوان و دفتر این سرزمین را به عربی برگرداند ولی نتوانست. جواهر نعل نهرو میگوید تمدن اسلامی به هر کشوری که وارد شده، زبان آن کشور را تغییر داده است ولی این نیرومندی و خدایی بودن زبان فارسی بود که توانست از آموزههای اسلام بهره بگیرد و تمدن جدید عظیمی را به وجود بیاورد. اینهاست که هویت مشترک ما را میسازد.
این محقق در پایان گفت: اگر ما از غزنه و غزنین سخن گفتهایم، منظور یک دوره و مقطع تاریخی است. طبیعتا نمیتوان حافظ و سعدی و قلههای این چنین را نادیده گرفت. محدوده بحث یک محدوده خاص بود و قصد گویندگان این بوده که از مدنیت و تمدنی که در غزنه متولد شده، سخن بگویند. ما احساس همه فارسیزبانها را درک میکنیم و فکر میکنیم که این زبان موجب وحدتی تفکیکنشدنی بین ما و دیگر فارسیزبانان است.
نظر شما