پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۹ مرداد ۱۳۸۴، ۱۴:۳۸

پيشكسوتان جهاد و شهادت ؛ دهه دوم پس از جنگ (32)

جانباز اعصاب و روان : هيچ چيز نمي‌خواهم ، نه پول نه امكانات ، فقط درمان !

جانباز اعصاب و روان : هيچ چيز نمي‌خواهم ، نه پول نه امكانات ، فقط درمان !

من هم مثل خيلي هاي ديگر از روستا به جبهه رفتم. دنبال هيچ چيزي هم نبودم نه دنبال حقوق نه چيز ديگري، تنها مي خواستم خدمت كنم. من طاقت درد را زياد دارم اما از بي خوابي خسته شده ام. دنبال پول و امكانات هم نيستم. طاقت بدتر از اين را هم دارم. به هر حال روز مي‌زنم به بيابان و شب مي‌آيم. اما شب‌ها نمي‌توانم تحمل كنم. اصلا خواب ندارم و پاهايم را تا صبح به زمين مي‌كوبم.

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر: گزارش زير انعكاس گوشه اي از شرايط زندگي يكي ازجانبازان اعصاب و روان است كه شايد بتوان گفت از مظلوم‌ترين گروه جانبازان جنگ تحميلي هستند وعلي رغم بيشترين صدمات، مورد بيشترين بي مهري‌هاي مسؤلين امر قرار گرفته اند.

اين جانباز دوران دفاع مقدس پس از مصدوميت اعصاب و روان، جهت پيگيري هاي پزشكي به بنياد شهيد و امور ايثارگران مراجعه نكرده است، چرا كه معتقد است براي دفاع از ميهنش به جبهه هاي جنگ رفته وانتظاري از كسي ندارد.

وي كه در سال  65 به جبهه غرب و كردستان اعزام شده بود بدليل گذشت هجده سال از تاريخ مصدوميت اعصاب و روان از چگونگي مجروحيتش چيز زيادي به خاطرنمي آورد. به دليل بي اطلاعي وي از حق و حقوقي كه در قوانين ايران براي جانبازان قرار داده شده و با وجود تمام ناراحتي هاي عصبي با عزت نفس به كشاورزي در زمين پدرش مشغول بوده و با كمك ديگران و خانواده تا كنون چرخ زندگي را چرخانده است وتنها چيزي كه او را آزار مي دهد دردهاي ناشي از موج انفجار و بي خوابي است.

من طاقت درد را زياد دارم اما از بي خوابي خسته شده ام. دنبال پول و امكانات هم نيستم. طاقت درد را دارم.  بدتر از اين را هم دارم. به هر حال روز مي زنم به بيابان و شب مي آيم. اما شبها نمي توانم تحمل كنم. اصلا خواب ندارم و پاهايم را تا صبح به زمين مي كوبم.

اين جانباز در طول گفتگو تأكيد داشت كه توانايي كار كردن دارد اما تشنجات عصبي برايش مشكلات زيادي را ايجاد كرده وتنها چيزي كه مي خواهد دارويي است كه بتواند حداقل شبها چند ساعتي را آرام بخوابد.

وي كه كشاورزي ساده و بي غل وغش است، ازچگونگي رفتنش به جبهه و از سختيهاي زندگيش وحملات عصبي ناشي از موج انفجار خمپاره در دوران دفاع مقدس به خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر مي گويد:متولد47هستم.من هم مثل خيلي هاي ديگر از روستا به جبهه رفتم وسواد نداشتم. حتي 17ماه زودتر اقدام كردم و نمي دانستم كجا مي روم و چه اتفاقي مي افتد. دنبال هيچ چيزي هم نبودم نه دنبال حقوق نه چيز ديگري. تنها مي خواستم خدمت كنم. در منطقه كردستان جنگيدم والان با گذشت سالها نمي توانم بگويم دقيقا چه اتفاقي افتاد.دو بار دچار موج گرفتگي شدم يكبار سرپست بودم و يادم نمي آيد دقيقا در كجا اما در پرونده ام ثبت شده كه اطراف شهر«بانه»بوده ام و يكبار هم در اواخر جنگ در حال عقب نشيني بوديم كه حضور ذهن ندارم كجا و چه تاريخي بود.اما نمي دانم چرا درپرونده ام يكبار قيد شده است.

جانباز دوران دفاع مقدس در مورد مشكلات  درماني خود مي گويد:سالهاست كه تمام هزينه هاي درمانيم را با قرض خودم پرداخت كرده ام و به بنياد مراجعه نكرده ام.حدود هفت ماه پيش در تابستان با اصرار خانواده ام براي آزمايش به تهران رفتم. آزمايشگاهي زير پل ميني سيتي هست كه پزشكان يكسري آزمايش از من گرفتند. حالاهم كه هفت هشت ماه است جواب كميسيون پزشكي نيامده است.شما تصور كنيد چطور اينهمه راه را مي تو انم براي گرفتن جواب به تهران بروم .

مدت 4-3سالي است كه قسمت پايين سمت راست شكمم مي سوزد و درد مي كند و بدنم بي حس مي شود.روي بدنم دانه هاي بسيار ريزي مي زند و شبها بيشتر شده و با خارش به خونريزي مي افتد.البته اين دانه هاي بسيار ريز ابتداي مجروحيتم بود اما اهميت ندادم و علتش را هم نمي دانم.

پرونده مجروحيت در بنياد ، بيمارستان و بهداري يگان خدمتم دارم. مجروحيتم از ناحيه اعصاب و روان در بنياد جانبازان سال 65ثبت شده اما تعيين درصد نشدم. مسئله شيميايي را نمي دانم هست يا نه، تا جواب آزمايش بيايد. زماني كه به بنياد

مواقعي شب دنبال پاهايم مي گردم و دوراتاق مي چرخم و فكر مي كنم پاهايم قطع شده است وقتي حالم بد مي شود، سمت چپ بدنم بيشتر بي حس مي شود. زماني كه دچارحملات عصبي مي شوم تنها چيزي كه باعث كنترل اين تشنجات مي شود آب سرد است.

مراجعه كردم به من گفتند كه شما داراي 20% مجروحيت از ناحيه كتف سمت راست هستيد. من به آنها گفتم اصلا تعيين درصد نشده ام و دستم مشكلي ندارد ، از ناحيه سر دچار مجروحيت شده ام. بعد از بررسي مشخص شد بدليل تشابه اسمي با فرد ديگري پرونده تشكيل شده است. آنجا شماره پرونده جديد به من دادند و ديگر مراجعه نكردم تا امسال كه با اصرار دوستم و خانواده ام براي درمان از طريق بنياد شهيد و امور ايثارگران اقدام كردم. با سختي و قرض 100هزار تومان براي آزمايش و تكه برداري دادم تا ببينيم چه مي شود.

وي در ادامه درمورد شرايط  بد روحي و رواني خود گفت: بيشتر شب‌ها نمي خوابم. تصور كنيد پشت دري پر از آب است و همينكه اين در باز شود چه اتفاقي مي افتد؟وضعيت من هم همينطور است. همينكه چشمهايم را روي هم مي گذارم سر و بدنم درد مي گيرد. مواقعي شب دنبال پاهايم مي گردم و دور اتاق مي چرخم و فكر مي كنم پاهايم قطع شده است وقتي حالم بد مي شود تمام موهاي سرم سيخ شده وسمت چپ بدنم بيشتر بي حس مي شود. زماني كه دچارحملات عصبي مي شوم تنها چيزي كه باعث كنترل اين تشنجات مي شود آب سرد است.

الان هم اگر رفتم به بنياد مراجعه كردم به خاطر مشكلات داخلي وسوزش شديد سمت راست شكمم است و تشنجات عصبي و خارش شديد بدنم كه شبها بيشتر مي شود. آنقدر دانه هاي ريز روي بدنم مي زند و مي خارد كه خونريزي مي كند و بعد از مدتي خوب مي شود و دوباره شروع مي شود. مشكل اعصابم كه از قرص و دارو و درمان گذشته است.

تنها چيزي كه از دكترها مي خواهم اين است كه يك قرصي ، دارويي به من بدهند تا بتوانم شب بخوابم، همين! من طاقت درد را زياد دارم اما از بي خوابي خسته شده ام. دنبال پول و امكانات هم نيستم. مي توانم در روز درد را تحمل كنم و بروم در بيابان وطاقت بياورم. به دكتر داخلي گفتم يك آمپول اشتباهي به من بزنيد كه از اين وضعيت بي خوابي و درد خلاص شوم!

اين جانباز در مورد وضعيت اشتغال خود و منبع درآمدش مي گويد: الان كارگر پدرم هستم و كشاورزي مي كنم. پدرم يك قطعه زمين كوچك دارد كه گندم مي كاريم. صبح مي روم بيابان وشب برمي گردم. من با تمام مشكلاتم نمي توانم بيكار باشم. سرم برود بيكار نمي نشينم. طاقت درد را دارم.  بدتر از اين را هم دارم. به هر حال روز مي زنم به بيابان و شب مي آيم. اما شبها نمي توانم تحمل كنم. اصلا خواب ندارم و پاهايم را تا صبح به زمين مي كوبم. حتي به مدت 20دقيقه هم نمي توانم بنشينم و بايد حركت كنم چون درد به سراغم مي آيد.

وقتي مي روم بيمارستان مي بينم جانبازاني بدتر از من هم هستند، پشيمان مي‌شوم.

از غصه پسرم، شوهرم سكته كرده و در خانه افتاده است. نوه‌ام بيماري ديابت دارد واز اين قضيه خيلي لطمه روحي خورده است. خيلي براي درمان پسرم خرج كرديم. حتي چند تكه النگو داشتم فروختم تا هزينه آزمايش و داروهايش باشد. اگر خودمان به پسرم كمك نكنيم از اين هم وضعش بدتر است. اما چقدر مي توانيم كمكش كنيم؟ ديگر پير شده ايم و مگر با يك زمين كشاورزي چقدر درآمد داريم؟

مادر جانباز

مادر اين جانباز در ادامه به خبرنگار گروه دفاع مقدس «مهر» مي گويد: من و همسرم با سختي و با كشاورزي نه تا بچه را در اين خانه كوچك بزرگ كرديم. حالا پير شده ايم وديگر توانايي نداريم. از غصه پسرم، شوهرم سكته كرده و در خانه افتاده است. عروسم زن سازگاري است كه با وجود وضعيت روحي و عصبي پسرم صبر كرده اما نوه ام بيماري ديابت دارد واز اين قضيه خيلي لطمه روحي خورده است. به خاطر بي اطلاعي، وضعيت مجروحيت پسرم بدترشد. خيلي براي درمانش خرج كرديم حتي چند تكه النگو داشتم فروختم تا هزينه آزمايش و داروهايش باشد. اگر خودمان به پسرم كمك نكنيم از اين هم وضعش بدتر است. اما چقدر مي توانيم كمكش كنيم؟ ديگر پير شده ايم و مگر با يك زمين كشاورزي چقدر درآمد داريم؟ ممكن است با يك ناراحتي كوچك عصبي شود.  گاهي كه حالش بد مي شود مثل چوب خشك مي شود وبرادرهايش را صدا مي كنم تا او را به درمانگاهي و يا دكتري برسانند.

مادر جانباز  در ادامه اظهار كرد: در روستا و بيابان كه دكتر متخصص نيست اما يك دكتر داخلي هست كه بنده خدا خيلي به ما لطف دارد و كمكمان مي كند. وقتي حال پسرم بد مي شود دو پسر ديگرم او را در پتو مي گذارند و به دكتر مي رسانند. بعد از مدتي با تزريق آمپول حالش بهتر مي شود. پسرم از بس عذاب كشيده و داروي اعصاب خورده قيافه اش مثل معتادها شده  و تمام موهاي سرش سفيد شده است. وقتي حالت عصبي پيدا مي كند نمي گذارند من متوجه بشوم. همسرش بهتر مي تواند به شما بگويد پسرم وقتي دچار تشنج مي شود، چه وضعيتي پيدا مي كند. اما به من نمي گويد مبادا ناراحت شوم. توكلمان به خداست. خدا همه مريضان اسلام را شفا دهد و پسر من هم شفا پيدا كند.

آنقدر اين بچه ام از ابتدا مظلوم بود كه حتي نمي گذاشت دردش را متوجه شويم. يكي ازدوستان و همرزمانش ـ خدا خيرش دهد ـ بيشتر دنبال دارو درمان پسرم هست و به اصراراو پسرم رفت  آزمايش داد. نمي دانستيم بچه مان را بايد درمان كنيم. حتي يك خانه كوچك داريم كه دو تا اتاقش را به پسرم و زن وبچه اش داديم. اكثر شبها به خاطر تشنجات عصبي كه ممكن است برايش پيش بيايد دوستش پيش پسرم مي ماند.

همسرجانباز در مورد وضعيت زندگي خود مي گويد: روز به روز و سال به سال بدتر مي شود من هم با داشتن يك دختر مريض و با اين خرج و مخارج سنگين زندگي و شرايط روحي و رواني همسرم چه كار مي توانم بكنم؟ با كوچكترين چيزي ممكن است

گاهي كه دچار حملات عصبي مي شود فرياد مي كشد ودنبال پاهايش مي گردد واز جبهه و جنگ مي گويد. وقتي تلويزيون تصاوير جنگ را نشان مي دهد خيلي منقلب مي شود و متوجه مي شوم ممكن است الان حالش بد شود.

همسر جانباز

عصبي شود و خانه را به هم بريزد. خواب ندارد و ممكن است چند شب نخوابد يا گاهي كمر درد شديد مي كند و اصلا نمي تواند حركت كند و دليلش را هم نمي دانيم مخصوصاً وقتي دراز مي كشد درد بيشتر به سراغش مي آيد و يك طرف بدنش بي حس مي شود و موهاي سرش كاملاً سيخ  ولبهايش خشك مي شود. حوصله در جمع نشستن را ندارد وسر به بيابان مي‌گذارد. 

گاهي كه دچار حملات عصبي مي شود فرياد مي كشد ودنبال پاهايش مي گردد واز جبهه و جنگ مي گويد. وقتي تلويزيون تصاوير جنگ را نشان مي دهد خيلي منقلب مي شود و متوجه مي شوم ممكن است الان حالش بد شود.

هيچ كمكي از بنياد دريافت نكرده ايم. حتي بيمه هم نيستيم .قبلاً كمتر تشنج مي كرد اما چند سال است وضعيتش بدتر شده است. الان دخترم 10 ساله است و دچار ديابت و چربي بالا است. خيلي خرج درمانش كرديم. حالا دكترها گفته اند 100هزار تومان هزينه آزمايش وMRI است. اما ديگر از كجا بياورم؟ پولي برايمان نمانده. حالا نذرش كرده ام كه خدا شفايش دهد. الان هم كه مي بينيد وضعيت روحي و رواني خودم ودخترم كمتر از همسرم نيست.

سخن آخر آنكه؛ آيا نمي توان به جاي اينهمه زياده روي در كنفرانس ، همايش، كنگره و تجليل‌هاي تبليغاتي از اين دست كه به نام ايثارگران وشهدا برگزار مي شود، بياييم و به بطن قضايا بپردازيم؟ كدام يك از اين حركت‌هاي تبليغاتي توانسته گوشه اي از مسائل و مشكلات خانواده هاي ايثارگران را حل كند؟ آيا مسئولين و مديران اجرايي كشور با يك دهم اين بودجه هايي كه چنين با سخامتندي خرج حركت‌هايي مي‌شود كه هيچ ثمري جز پنهان كردن ضعف‌ها و كوتاهي‌ها ندارد، نمي توانند خود به سراغ جانبازان و خانواده آنان بروند؟ چطور جانبازي كه در دوران جنگ تحميلي  بدون هيچ چشم داشتي با تمام قدرت ايستاد تا مملكت  ومردم كشورش محتاج ديگران نشوند، حالا براي رسيدن به حقوق اجتماعي تعريف شده خود دست در پيش ديگران دراز كند و چنين در ورطه بلا و مصيبت بيافتد؟ چرا به جاي مراجعه ايثارگران، خود بنياد شهيد و امور ايثارگران و ديگر مسئولين با داشتن اينهمه نيروي انساني  به سراغ آنان نمي روند؟تا چه زماني بايد شاهد پرپر شدن و از بين رفتن اين قهرمانان مظلوم باشيم و بعد افسوس بخوريم و داغ درد و هجر اين عزيزان هميشه در خانواده آنان باقي بماند؟

همانطور كه پيش از اين گفته شد « مهر» به دليل مسائل پيش آمده ، از ذكر نام و مشخصلات جانبازان عزيز در اخبار و گزارشات اجتناب كرده و متذكر مي‌شود مستندات مصاحبه فوق به همراه نام و مشخصات كامل مصاحبه شونده جهت ارائه به هر مرجع صلاحيت‌داري در خبرگزاري مهر نگهداري مي‌شود.

کد خبر 162941

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha